eitaa logo
مشق عشق 💞🌷
120 دنبال‌کننده
787 عکس
287 ویدیو
21 فایل
کانال مشق عشق 🌷 نذر فرهنگی 🌷 نشر روایات و کتب شهدای جلیل القدر🌷 eitaa.com/mashgheshgh313 : لینک کانال منتظر شنیدن نظرات شما عزیزان درباره کانال هستیم @seyedeh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_هوری🌹🍃 زندگی_نامه_و_خاطرات : سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 ( قسمت هجدهم)🌹🍃 (۱) 🌼وضع جبهه ها که آرام شد با علی آقا رفتیم منزل سید طاهر تا به مادر و پدرش دلداری بدهیم در بین عرب ها رسم است بچه محل مثل بچه خود آدم می ماند. برای همین دادن خبر شهادت سید برای علی آقا خیلی سخت بود وقتی وارد خانه شدیم انگار منتظر ما بودند و از همه چیز اطلاع داشتند علی آقا دست پدر سید طاهر رو بوسید همه اهل خانه گریه می کردند علی آقا در حالی که بغض کرده بود به مادر سید طاهر گفت: چند روز مانده به عملیات به سید گفتم به خانه سری بزن اما گفت می ترسم برم و با گریه های مادرم سست شوم تا آخر شب آنجا ماندیم بعد از آن هر بار که مادر سید طاهر دلتنگی می کرد پیغام می فرستاد و علی آقا به دیدنش می رفت و کنارش می نشست و با هم از سید حرف می زدند و گریه می کردند. مادر سید بعد از شهادت پسرش از پیمان خودش با ولایت کوتاه نیامد و سید صباح پسر دیگرش را پیش علی آقا فرستاد تا جای برادرش را پر کند. سید صباح هم رانندگی می کرد و هم در تدارکات و لجستیک سپاه حمیدیه کمک حالمان بود. 🌼 علی فقط یک بار آن هم برای شهادت مجید سیلاوی در جمع بچه ها گریه کرد مجید یک نابغه بود یک اسطوره او معاون حاج علی بود. با معدل۱۹/۷۵ دیپلم ریاضی گرفت و رشته مکانیک می خواند در عملیاتی که شمال کرخه را از دشمن گرفتیم تعداد زیادی از بچه ها از جمله سید طاهر موسوی شهید شدند و دو روز بعد مجید سیلاوی در اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید. بعد از آن حاج علی بی قرار بود میل ماندن در دنیا نداشت دنبال شهادت بود ولی با صبوری . وقتی اسم مجید را می آوردیم، چهره اش گرفته می شد اگر مجلسی شرکت می کردیم چهره اش خندان بود مثلا به عروسی یکی از دوستان می رفتیم بعد از مراسم به راننده می گفت: برو بهشت آباد در مجلسی بودیم که از شهدا دور شدیم. 🌼در آنجا تک تک شهدا را زنده می دید و با آن ها حرف می زد همان طور که وقتی زنده بودند با همان لحن بالای قبر سید طاهر که می رسید خنده اش می گرفت چون سید طاهر خیلی شوخ بود علی می گفت: سر قبر سید طاهر که می رسم خنده ام می گیرد نمی دانم چرا دست خودم نیست اما سر قبر مجید که می رسید فوق العاده گرفته می شد می گفت: مجید جان سلام حالت چطوره؟ از ما که راضی هستی؟ ما راهت رو ادامه می دهیم سنگرت خالی نیست خیالت راحت باشه دنیا نمی تونه ما را فریب بده. گاهی هم که از مسیر جاده حمیدیه به سوسنگرد می رفتیم به راننده می گفت از مسیر جاده پیروزی برو. اخه این جاده از جبهه ی کرخه نور محل شهادت مجید می گذشت اگر مشغله کاری نبود در محل شهادت مجید پیاده می شد تنها، می گفت کسی نیاید گاهی می نشست گاهی قدم می زد نمی دانم بر او چه می گذشت و با مجید چه می گفت اگر هم مشغله کاری بود و نمی توانست پیاده شود شروع کرد با بغض به نوحه خوانی کرخه نور ای کرخه نور ای، یاران ما را گرفتی، یاران ما را گرفتی . کرخه نور ای کرخه نور ای طاهر ما را گرفتی، ناصر ما را گرفتی کرخه نور ای کرخه نور ای مجید ما را گرفتی، ناظم ما را گرفتی همین طور اسم بچه ها رو می آورد و همه ما گریه می کردیم علی هاشمی تا لحظه شهادت هم یاران خود را فراموش نکرد. ادامه_دارد.......... 🌴 🔻 🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313 🔻 🌴 🔻 🌴 ♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴
☘️💐🌾🍁🌼🌴 🍂🍃🌸🍃💐 ☘💐🌱 🌾🥀 ☘️ 🌹﷽🌹 کتاب_هوری🌹🍃 زندگی_نامه_و_خاطرات : سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊 ( قسمت نوزدهم)🌹🍃 (۲) 🌼علی سنش از من کمتر بود اما همیشه احترام من را نگه می داشت. البته من هم علی رو مثل پسرم دوست داشتم یک روز به من گفت: جناب سرهنگ جوادی ، بیا برویم خانه مجید سیلاوی. گفتم: برای چی علی جان؟ گفت: شهید شده بیا بریم به خانواده اش تسلیت بگیم با هم رفتیم رو به روی خانه شهید حسینیه کوچکی بود رفتم و دیدم که علی یک حصیر کف آنجا انداخته بعد آمد جلو و گفت: می دانید چرا شما را آوردم اینجا تا از شما پیمان بگیرم پرسیدم علی جان چه پیمانی گفت: من می خوام قول بدهید که مثل ۱۵ دی ۱۳۵۹ که عملیات نصر بود و در آن شرایط سخت عقب نیامدی بعد از این هم عقب نیایی و تا آخر بمانی گفتم: علی جان خودت که دیدی ما آنجا هم آخر پای کار بودیم اما حالا که از من قول می خواهی چشم، قول می دم و تا آخر می ایستم خدا رو شکر که پس از سال ها هنوز روی قولی که به علی داده ام ایستاده ام. 🌼بعد از عملیات ثامن الائمه و در دی ماه سال ۱۳۶۰ دستور تشکیل یگان های سپاه صادر شد به دنبال این فرمان تیپ های امام حسین، نجف اشرف، محمد رسول ﷲ و ... تشکیل شد سپاه حمیدیه هم باید به تیپ تبدیل می شد حاج علی که خیلی به استخاره اعتقاد داشت برای انتخاب اسم تیپ قرآن را باز کرد و سوره نور آمد برای همین اسم تیپ را نور گذاشت تیپ ۳۷ نور با فرماندهی علی هاشمی در خوزستان تشکیل شد محل استقرار تیپ را هم منطقه ای طراح سید جابر و کرخه تعیین کرد جالب است آن که آن موقع حاج علی یک جوان بیست ساله بود در همان دی ماه و در عملیات طریق القدس شهرستان بستان آزاد شد عملیاتی که پاتک های شدید عراق همراه شد اما بسیار موفق بود از اینجا به بعد ارتباط حاج علی با فرماندهی سپاه برادر محسن رضایی بیشتر شد قرار شد عملیات بعدی در منطقه دشت عباس و شوش و ... بسیار باشد که منطقه بسیار وسیعی در خوزستان بود. 🌼از ماه ها قبل کار هماهنگ و نیروها آماده شدند عملیات بزرگ فتح المبین در راه بود خوزستان آماده اتفاقات بزرگی می شد موقع تقسیم وظایف اعلام شد که تیپ ما عملیاتی ایذایی فریب دشمن را باید انجام دهد عملیات ما تاثیر زیادی در پیروزی عملیات فتح المبین می گذاشت. در جنوب حمیدیه و کنار رودخانه کرخه منطقه سید جابر قرار داشت که بچه های گروه شهید چمران در آنجا مستقر بودند ما از آنجا شروع کردیم به کارشناسی و اطلاعات عملیات ما در این محور بود. برای این منظور حاج علی طرح عملیاتی خاصی را نوشته و آماده کرد کارشناسی و جمع آوری اطلاعات حدود ۴۵ روز طول کشید. ادامه_دارد...... 🌴 🔻 🌴http://eitaa.com/mashgheshgh313 🔻 🌴 🔻 🌴 ♦️🌴🔻🌴🔻🌴🔻🌴