☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌼
🍃🌼زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌟#شهید_سید_حمید_میر_افضلی🌟
( قسمت_هجدهم)💦💥
#دهلاویه
⬅️برای یکی از عملیات ها آماده می شدیم علی هاشمی آمد و مسولیت ها را مشخص کرد سید حمید شد مسول گردان ما در منطقه دهلاویه یادم هست که با بچه ها می رفت کانال می کند گفتم سید بچه ها که هستند چرا شما؟ گفت بله بچه ها هستند اما خسته شدند.
⬅️ در آن روزها گرما بیداد می کرد پشه ها نیش های بدی می زدند کم تر کسی در این شرایط طاقت می آورد سید فرمانده بود اما وقتی دشمن جلو می آمد جواب پاتک دشمن را می داد او آرپی چی زن خوبی بود از بس آر پی چی زده بود از گوشش خون می آمد او کسی نبود که فقط اسمش فرمانده گردان باشد با بولدوزرچی ها با بچه های شناسایی با بچه های لجستیک با بچه های تدارکات بود و به همه کمک می کرد با سردار ناصری برای شناسایی منطقه جلو می رفت علی هاشمی گفته بود خودتان جلو نرید فقط ناظر باشید ولی سید قبول نمی کرد می گفت چطور به بچه ها بگویم بروید جلو و خودم نروم برای همین جلوتر از بقیه در عملیات های سخت پیش قدم می شد.
⬅️ این پسر یک لحظه آرامش و سکون نداشت بارها دیده بودم که در حال راه رفتن غذا می خورد سه شبانه روز آرپی چی بر می داشت و می رفت دور و بر بولدوزر که در حال کار بود می خواست مراقب باشد تا دشمن ان را نزند توی این مدت حتی یک لحظه هم نخوابید بعد از چند روز وقتی دیدمش پیراهنش پاره بود بدنش پر بود از زخم های عمیق با تعجب از علت این وضعیت پرسیدم گفت شب قبل کنار خاکریز نشسته بودم که یک لحظه چشمانم بسته شد راننده بولدوزر من را ندید و رویم خاک ریخت بعد هم تیغ بولدوزر به سمت من امد و ...
با قیافه در هم و گرفته یک لبخند گوشه لبش نشاند و گفت شانس آوردم که نجات پیدا کردم عجیب بود همین طور نگاهش می کردم بعد هر چی اصرار کرد بیاید یک پیراهن نو بپوشد می گفت نه همین خوبه دست آخر همان رو شست و دوخت و دوباره پوشید.
⬅️ سید حمید از همان روزهایی که در حمیدیه بود توان خود را نشان داد او از زبده ترین نیروهای اطلاعات و عملیات شد و در رکاب سردار علی هاشمی مشغول طراحی و شناسایی مناطق عملیاتی شد.
#ادامه_دارد.......
🔼
♦️
🔼http://eitaa.com/mashgheshgh313
♦️
🔼
♦️
▶️♦️▶️♦️▶️♦️▶️