🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌹
🕊
🌹
🕊
🌹
🕊
🌹
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋
#کتاب_ششم : گنجشک های بابا
🌺خاطرات : زندگی شهید مدافع
حرم مرتضی کریمی شالی🌺
🎊✨نویسنده :هاجر پور واجد✨🎊
♦️ مقدمه ♦️
❣دلم به اشکی که از چشمان #فاطمه سادات بر گونهاش غلطید، لرزید. دلتنگ مهربانی دستانش شدم که بر گردن کودکان دلبندش «حنانه» و «ملیکا» حلقهزده بود. میگریست و میگریست. به قول خودش #مرتضای خوبش در #خان_طومان جا مانده بود.🌿
❣خیلی سخت است که از روی دلتنگی با عزیزت خداحافظی نکنی؛ بدرقهاش نکنی؛ بعد از یازده روز، خبر آوردند که #شهید شده است. پلاکاردها بالا میرود و سیاهپوش میشوی و بعد، خبر میدهند که اشتباه شده است. در اوج ناراحتی و دلتنگی، شوروشادی به کلبهات باز میگردد.🌿
❣یکدفعه، امیدت فرو میریزد. با قطعهای عکس در میزنند، تقتق، اشتباه نبود! همسرت شهید شده است. امیدت به کسی که عاشقانه منتظرش بودی، به خط پایان میرسد. در حالی که هیچ نشانی برایت نیاورند؛ یعنی نتوانند و نشود که بیاورند.🌿
❣چه سخت است! این لحظات بلاتکلیفی به همراه #فرزندانی که عاشقانه به انتظار پدر نشستهاند که بیاید و با بودنش، خوشبختی و آرامش را برایشان معنا کند.🌿
❣با قطرههای اشک #فاطمه و بغضهای مبهوت کودکانش، قلبم فرو ریخت. با خود اندیشیدم که باید کاری کنم.🌿
❣بغض و اشک و آه و تنهایی فاطمه و نگرانی چشمانش از بیبابایی «گنجشکهای بابا»، قلم به دستم دادند تا بنویسم که #شهدا هستند و نگرانیهای ما نه از ترس، بلکه از دلتنگی است.🕊❣🕊
« هاجر پورواجد »
🌹
🕊
🌹
🕊
🌹http://eitaa.com/mashgheshgh313
🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊