۲۳ مرداد ۱۳۹۹
#معرفی_شهدا
#شهید_عبدالامیر_شاکور
▪️نام پدر : عبدالرضا
▪️تاریخ تولد: 6-7-1345 شمسی
▪️محل تولد: اهواز
▪️ تاریخ شهادت :18-4-1367شمسی
▪️ محل شهادت : خرمشهر
▪️مزار :گلزار شهدا اهواز(خوزستان)
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
۲۳ مرداد ۱۳۹۹
۲۳ مرداد ۱۳۹۹
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : پانزدهم🌹
«ادامه فصل چهاردهم»
🌹همان طور که راه میروم، تسبیحات حضرت زهرا(س) و دعای فرج🙏 را زمزمه میکنم.
🌷عصر شده است، چهار نفر از رزمندگان ایرانی زخمی شده و در محاصرهاند. صدای درخواست کمک بیوقفهشان که بچههای بیمارستان الحاضر را مورد خطاب🌻 قرار دادهاند از پشت بیسیم قطع نمیشود. نه پیاده و نه با آمبولانس نمیتوانیم دنبالشان برویم. 🍃
🌺عبدالزهرا از پشت بیسیم وضعیت وخیم مجروحین و شدت خونریزی خودش را برایمان مدام تکرار میکند.
در شرایط بدی قرار گرفتهایم و امکان امدادرسانی نداریم😔 و با هر صدای ناله و کمکی که از پشت بیسیم میآید اشک میریزیم. صدای ناله عبدالزهرا آرامآرام ضعیف میشود و...🍃
🌸یک ساعت بعد دیگر از آن سوی خط هیچ صدایی نمیآید و... عبدالزهرا به شهادت میرسد.
💐در گیر و دار جوی خونی که راه افتاده، خبر میرسد که احمد محمدی و فریدون احمدی و دکتر اسماعیل گنجی، هنگام انتقال زخمیها از پست امداد خان طومان به الحاضر گرفتار معارضین شدهاند.🍃
🌷احمد پرستار خودمان است، اسماعیل پزشک بهداری حلب و فریدون راننده آمبولانس. تکیه میزنم به دیوار و مثل پازلی هزار تکه، ناگهان فرو میریزم روی زمین...🍃
🌸شانه راستم به خاطر جابجایی مجروحها و کار سنگین، تیر میکشد و پاهایم متورم است از بس راه رفتهام. خستگی یک روز پر تنش با کلی مجروح پر کار، انگار به تنم مانده و با این خبر تلخ، تازه فهمیدهام که چقدر بدنم درد میکند!🍃
🌻غروب آفتاب خسته و دلگیر از راه میرسد و وقت اذان مغرب شده است.
اذانی که دیگر احمد نمیگوید... دستهایم عطر عجیبی گرفته است که مرا یاد غروب کربلای پنج میاندازد.
دستهایم بوی خون تازه و باروت که به هم آغشته شده باشند میدهند.🍃
✨دستهایم بوی تربت کربلا در عصر عاشورا میدهند...
دستهایم...
دستهایم...
دستهایم را میگذارم روی صورتم و همانجا روی زمین مینشینم.
آرام زمزمه میکنم: « دیدیم آنچه را که ندیدیم و سوختیم ...»😔
و حالا...
من، محمد حسن قاسمی! به زعم خودم، آخرین امدادگر جنگ تحمیلی ایران و عراق هستم! اما وقتی رسیدم که جنگ تمام شده بود...🍃
بیست سال دیر به دنیا آمدهام!
حسرت به دل دارم که دستانم از دامان شهدا🌷 کوتاه شده است.
اینجا، شهر الحاضر سوریه، جایی دورتر از مرزهای کشورم، در هیاهوی جنگی خونین با حرامیان، با خدای خود عهد میبندم که دیر آمدنم را جبران نمایم و خود را به قافله شهدا برسانم!🍃✨🍃
#ادامه_دارد .......
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
۲۳ مرداد ۱۳۹۹
🔹️#پیام_شب_شهید
♦️شهید صیاد شیرازی از آمادگی برای جان نثاری در راه معشوق حقیقی(خدا) میگوید...
🍀#عند_ربهم_یرزقون
۲۳ مرداد ۱۳۹۹
۲۴ مرداد ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای سلامتی امام زمان (عج)
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
۲۴ مرداد ۱۳۹۹
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : شانزدهم🌹
«فصل پانزدهم»
🌹عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است...🍃
🌷امشب زیر سقف آسمان پر ستاره و در این هوای سرد، کیلومترها دورتر از خانهام، میخواهم از احمد بنویسم.🍃
🌸هیچ وقت دلم اینقدربرایش تنگ نبوده است!
بحران طوفان گونه عملیات خان طومان تمام شده است.
همه جا آرام و... احمد گرفتار بند اسارت است!🍃
🌷دلم تنگ است برای وقتی که با نوای روح بخشش اذان میگفت و آن شعر معروف آخر اذانهایش که میخواند:
«صبح که سحر میزند
خدا نظر میکند
بنده چقدر بیحیاست
خواب سحر میکند،
خفتهای ای بیخبر
شرم نداری مگر؟
خالق أرض و سماء
بر تو نظر میکند...»🍃
💐و ما، جانهایمان تا عرش خدا پر میکشید!
دلم تنگ است برای روزهایی که خودم پای روضههای جانسوز امام حسینیاش🕊 بودم و دلم پا برهنه تا کربلا میدوید...
احمد محمدی! فرزند انقلاب! هر کجا که هستی دستهای کوچک رقیه خاتون، حافظ جانت باشد.🙏
«اللّهم أجعَل عَواقِب امورَنا خَیراً...»?✨🍃
#ادامه_دارد ....
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
۲۴ مرداد ۱۳۹۹
۲۴ مرداد ۱۳۹۹
🍃روز #مباهله و
نزول آیه تطهیر و آیه ولایت....
🍃بیا بنگر ببین کار خدا را
خدا بر می گزیند
پنج تن آل عبا را 🍃
🕊❤️🕊❤️🕊❤️🕊❤️🕊
۲۴ مرداد ۱۳۹۹
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : هفدهم 🌹
«فصل شانزدهم»
🌹از حادثه لرزند به خود کاخنشینان
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم...
عملیات آزادسازی خان طومان موفقیتآمیز✨ بوده است و ما بعد از چند روز کار شبانهروزی در بیمارستان الحاضر، بالاخره وضعیت سفید بهداری را رویت کردهایم!🍃
🌺اما بچهها دیگر مثل سابق نیستند روحیهها به هم ریخته است و فکر و خیال نگرانی😔 اسارت احمد و دوستان دیگر دست از سر هیچ کداممان برنمیدارد، مخصوصاً من و محمد که با احمد خیلی جور بودیم!🍃
🌷تا چند روز خبرهایی میآمد، ولی نه کسی تأیید میکرد و نه تکذیب!
تا اینکه بالاخره حفاظت، عکسی از اسارت فریدون و احمد،🕊 نشان میدهد و آب پاکی را روی دستهای خالیمان میریزد...🍃
🌸جنگ است و از این اتفاقها زیاد میافتد؛ باید محکمتر باشیم تا دوام بیاوریم! برای همین هم است کهامروز صبح طی یک مشورت چند ثانیهای با محمد و مشاورهای در حد یک چشمک زدن شیطنتآمیز!😉 تصمیم گرفتهایم جو بیمارستان را عوض کنیم.🍃
💐اینجا الحاضر! الان ساعت دو نیمه شب است.
مثل همیشه از آن سوپهایی که از شب مانده و جز من کسی دوست ندارد خوردهایم؛ 😋حالا هم تجهیز شدهایم و اسلحه به دست، از تاریکی مطلق، به تکتکتان سلام میرسانیم!🍃
🌻گذاشتهایم دو تایی برویم سراغ حسین که همیشه خوابش خیلی سنگین است.
میرویم بالای سرش، فکر کنم دارد خواب خوبی👌 میبیند که اینطور عمیق، نفس میکشد!
با لگد به پایش میزنم و با حرص خاصی صدایش میکنم!
چشمهایش را باز میکند و ما را مسلح، بالای سرش میبیند...
از حالت خوابیده، یک دفعه برمیخیزد و میایستد!
وحشتزده 😱با صدایی گرفته میگوید:«چیه؟ چی شده؟»
خیلی جدی با لحنی نگران، میگویم:«حمله کردن!»
خیره میشود به من و نمیتواند حرف بزند!
اما...
طبق معمول، صدای خندههای😂انفجاری محمد، کار را خراب میکند.🍃
🌷همه بیدار شدهاند و دارند به حسین با آن قیافه ژولیده و چشمهای سرخش میخندند، آن هم بعد از مدتها که کسی نخندیده بود.
خودش هم میخندد و محکم بغلم میکند.
خدایا ما را ببخش!🙏
بالاخره یک جوری باید این فضای غمگین شکسته میشد!🍃
🌹جنگ است دیگر، شادی و غم با هم، در دل جنگ پنهان است. اینک ماییم و غمی در دل و لبخندی بر لب، که گفتهاند: «مؤمن، غمش در دل پنهان و شادیاش در چهره آشکار است.»
تا روحیهات چنین نباشد هرگز نمیتوانی «مرد جنگ» باشی.
و چقدر به من میچسبد این دو کلمه اسرارآمیز:
«مرد جنگ!💥
یاد این آیه شریفه میافتم که: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ
وقت جنگ، مرد جنگ باش و وقت صلح، مرد صلح و آشتی...🍃✨🍃
#ادامه_دارد ........
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
۲۴ مرداد ۱۳۹۹
۲۴ مرداد ۱۳۹۹