🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : سی🌹
«فصل بیست و هشتم»
🌹مینویسم آخرین شب سال!
تو بخوان خستگی یک سال دویدن و نفس زدن برای رسیدن!
الان که فرصتی شده تا دوباره چند خطی بنویسم، آخرین شب✨ سال 1394 است. رفتهام یک جای دنج برای خودم پیدا کردهام که دست محمد رضا نرسد. آرام گرفتهام و دارم به یک سال گذشته فکر میکنم. چه فراز و نشیبی! چه روزهای تلخ و شیرینی!🍃
🌷من و این حجم سنگین اتفاقات عجیب، شانه به شانه هم، این راه طولانی را آمدهایم تا بهامشب برسیم! پارسال این موقع، اصلاً فکرش را نمیکردم که آخرین شب سال بعدش اینجا در خدمت حضرت زینب(س)❣ باشم.🍃
🌸فعلاً در بیمارستان مایِر مستقر هستیم اینجا قبلاً کارخانه صابونسازی بوده و حالا تبدیل به بیمارستانی کوچک و صحرایی شده است. اورژانس از صبح
خلوت است. به نظرم عید آرامی خواهیم داشت.🍃
🌺اوضاع منطقه بد نیست؛ امروز هم اصلاً مجروح نداریم به جز یکی از نیروهای فاطمیون 💥بهداری که پایش زخمی شده و بخیه لازم دارد. با کتامین بیهوشی سبک میدهم و بچهها، انگشت پایش را بخیه می زنند.🍃
🌸فرصتی اگرپیش بیاید فردا بعد از تحویل سال با بچهها میرویم مایرگردی!
اینجا بهار، انگار زودتر شروع شده است. مایر، روستای زیبا و سرسبزی🌟 در اطراف بیمارستان است که بیشتر به بهشت میماند.🍃
💐امروز صبح از ترس شلوغ شدن خطها در روز عید، زنگ زدم شهر کرد و با همه خانواده حرف زدم و زودتر از موعد، عید را تبریک❣ گفتم. اقوام هنوز فکر میکنند من درمانگاه کربلا هستم و تقریباً کسی از ماجرای اعزامم خبر ندارد.🍃
🌻البته تصمیم گرفتهام در اولین فرصت پدر و مادرم را به کربلا ببرم شاید برای آخرین بار امشب دلم چهقدر آرام است. چند وقتی است احساس سبکی✨ دارم انگار روی هوا هستم. هر چه فکر میکنم میبینم کار نیمه تمامی ندارم که نگرانش باشم به جز یک موضوع!🍃
🌷گاهی نگران اتفاقی هستم که دارد آرام و بیصدا شکل میگیرد. اینکه دوستان مذهبی🌟 ما خود را درگیر مسایل جانبی کردهاند و از ادامه تحصیل باز ماندهاند...
این ماجرا برایم دغدغهای شده است که گاهی نمیگذارد شبها راحت🌿 بخوابم. با این حساب، ممکن است آرمآرام، انقلابمان به قول حضرت امام(ره) به دست نااهلان که بویی از اخلاق اسلامی نبردهاند بیفتد.
و این یعنی زنگ خطر!
نگرانم! و جز این درد دیگری ندارم. خودم هم تصمیم گرفتهام به لطف خداوند، 🤲اگر عمری باقی باشد پس از پایان مأموریتم ادامه تحصیل بدهم.🍃✨🍃
#ادامه_دارد...............
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
4_1047391082947543072.mp3
5.94M
🔉 مداحی بسیار زیبا
🎤با نوای: #سیدرضا_نریمانی
🌷ما همه میریم #شهدا هستن ..
🌷قرآنمون میگه شهید #زِندست
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : سی و یک🌹
«فصل بیست و نهم»
🌹چه فرقی میکند جنگ باشد یا صلح؟
انسان که باشیم همیشه عید است...
وارد اولین روز فروردین سال 1395 شدهایم.🍃
🌺اینجا! مایِر! آنسوی مرزهای وطنم!
در کشاکش جنگ و درگیری حرامیان، اولین بار است که سر سفره هفت سین،✨ کنار خانوادهام نیستم. صبح زود همه با هم سفره هفت سین را چیدهایم.
از هفت سین واقعی خبری نیست، هفت سین پزشکی کاملاً متفاوت است: «سرنگ، سرم، سر سوزن، سفازولین، سفتریاکسون، سدالایم!»🍃
🌸هر چه تلاش میکنیم سینِ هفتم جور نمیشود! برای نیروهای لبنانی و سوری، مراسم تحویل سال ایرانی خیلی تازگی دارد و حسابی درگیر جور کردن سین هفتم ما شدهاند. هی میروند و میآیند و سینها را میشمارند و با نگرانی میگویند: «حَبیبی! سَبْع سین لا مُوجود!!» و من و محمدرضا از اینکه بیشتر از ما قضیه را جدی گرفتهاند میخندیم.🍃
🌺لحظه تحویل سال نزدیک است و دلم بیتاب! نمیدانم الان هیجان دارم یا دلتنگم😔 برای شهرکرد؟!
و من...
همچنان که به گذشته فکر میکنم، ناگهان وارد آینده میشوم و سال، تحویل🎊 میشود! بالاخره سال نو با دستهایی که هنوز رو نکرده است از راه میرسد و ما اینجا در بیمارستانی نظامی، در کشوری دور از میهن عزیزمان، جانها را صفا✨
می دهیم و نو می شویم و دعای تحویل سال را میخوانیم و برای سلامتی و پیروزی رزمندگان اسلام و خاموش شدن آتش جنگی که راه افتاده است دعا🤲 میکنیم.🍃
🌻روبوسی و شادی و خوردن همان چند تکه شیرینی و شکلات نه چندان تازه با چای داغ، مزه میدهد، وقتی میدانیم این راه طولانی را درست آمدهایم! دلهایمان قرص میشود از دعای🤲 خیری که بدرقه خستگیها و دلتنگیهایمان شده است.🍃
💐به جای بازدید عید و مسافرت نوروزی، با همان آمبولانس خودمان راه میافتیم و میرویم در طبیعت سرسبز🌿 مایر، گشتی میزنیم و نفسی تازه میکنیم و از هوای بهاری دشت، استفاده میبریم؛ از شکار گنجشک و تیراندازی با اسلحه عشایری که آنقدر دوستمان دارند که همیشه ما را شرمنده لطف خود میکنند تا سواری گرفتن از اسبهای روستاییان منطقه...☺️
اما...
باز دلم یک جور دیگر است!
انگار امسال عید برایم غریبه است!
میروم و در جان طبیعت، خود را گم میکنم و در تنهایی خویشتن غرق💫 میشوم و باز به فکر فرو میروم!
خدایا دلم را به تو سپردهام دستِ دلم را بگیر...
من، محمد حسن!
شیعه علی ابن ابیطالب!
فرسنگها دورتر از خانه و زندگی امن و آرام خود، در آغاز سال 1395 فقط یک خواسته دارم:
قَوّ عَلی خدمَتِکَ جَوارِحی...🍃✨🍃
#ادامه_دارد ............
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : سی و دو🌹
«فصل سیام»
🌹عید نوروز است و منطقه مایِر، سرسبز و خوش آب و هوا!✨
الان وقت ناهار است و دوستانمان یک غذای محلی به نام زَعْتَر همراه با روغن زیتون و ماست چکیده آماده کردهاند.
به بچههای سوری میگویم:«یا شَباب حَشیش موجود؟!» 🤔یعنی:«جوانها سبزی خوردن هست؟»
آنها هم خیلی جدی میگویند: «اِی... موجود! الان یا هَلای جاهز.» یعنی:«بله هست. الان آماده میکنیم.»🍃
🌷مشغول خوردن غذا هستیم که ابومحمد، فاتحانه با ظرف سبزی و چند تا تربچه وارد میشود و مینشیند سر سفره! تا میخورم طعم تلخش زیر زبانم را میگزد!😏
به عربی میگویم:«اینا رو از کجا آوردی؟ این که از زهر مارم بدتره!!»
ابو محمد با تعجب😳 جواب میدهد:«خب از جلوی بیمارستان چیدم، مگه چیه؟!
سبزیه دیگه فرق نمیکنه کجا در اومده باشه!»
همه با چشمهای متعجب😳 نگاهش میکنیم. میگویم:«سبزی جلوی در بیمارستان خوراک گوسفنده نه آدمیزاد!!»و با این جمله آخر من اتاق استراحت از خنده میترکد.😂
ابو محمد یک پَر از سبزیها میخورد! یک لحظه فک پایینش باز میماند و به عربی میگوید:«واقعاً لِ خارُوف هذا حَشیش!» یعنی:« واقعاً این سبزی برای گوسفنداس!» و میگوید خودت گفتی علوفه بیار!🌿
تازه یادم میافتد که سبزی خوردن به زبان عربی سوری میشود خضروات و حشیش همان علوفه گوسفند است!☺️ شلیک خنده بچهها، روز اول عید را زیباتر میکند و نوروزی را که با خنده شروع میشود به فال نیک میگیریم.🍃
🌻نشستهایم و داریم از هر دری حرف میزنیم که میبینیم عشایری که کنار بیمارستان ما چادر زدهاند، برایمان شیر تازه فرستادهاند؛ شیر تازه گوسفند با طعمی فوقالعاده😋 و عطرو بوی برادرانه!🍃
💐هوا عالی است و من روی چمنهای حیاط بیمارستان دراز میکشم و همان طور که در فکر رفتهام خوابم میبرد... خواب میبینم یک مار سیاه😱 کنارم میخزد و من با هراس نگاهش میکنم، اما قدرت تکان خوردن ندارم...با صدای فریاد یکی از بچهها بیدار میشوم!
گیج و حیران از خوابی که دیدهام چشمهایم را میگشایم.
واقعاً یک مار بزرگ سیاه رنگ را کشتهاند؛ که دقیقا✨ً کنارم در حرکت بوده، ولی آسیبی نرسانده است...
خلاصه که مار را میگیرند و کلی هم عکس یادگاری میاندازند!🍃
🌺دارم به خواب عجیبم فکر میکنم و شعری که میگوید:
گر نگهدار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد...
باید دید شیشه عمر، کجا خواهد شکست...🍃✨🍃
#ادامه_دارد..............
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🔹️#پیام_شب_شهید
♦️شهید محمد ابراهیم همت از اینکه چه کار کنیم تا خدا عاشق ما شود،میگوید...
🍀#عند_ربهم_یرزقون
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌺
💐
🌻 بسم الله الرحمن الرحیم 🌻
❣کتاب : آخرین امدادگر❣
🧡عاشقانه های زندگی #شهید محمد حسن قاسمی 🧡
🕊 #شهید مدافع حرم 🕊
✨نویسنده : پریسا محسن پور✨
🌹قسمت : سی و سه🌹
«فصل سی و یکم»
🌹ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست...
🌷امروز دکتر وحید آمده بیمارستان مایر سر بزند. یک چایی میخورد و با هم مشغول صحبت✨ میشویم. محمد رضا صمیمیت و آشنایی قدیمی ما را که میبیند، بیخبر از همه جا با کنجکاوی میپرسد:«ببخشید معرفی نمیکنید؟!» دکتر با خنده☺️ میگوید: «من حمیدیام!»
شبیه کسی که برای اولین بار، لویی پاستور را از نزدیک دیده باشد، با ذوق خاصی ☺️میگوید:«اِ... پس دکتر حمیدی که میگن شمایید؟!!»🍃
🌺دکتر وحید از واکنش محمد رضا یکهو میزند زیر خنده و جواب میدهد:«آره! من همونم!»👌
کلی با هم حرف میزنند و میپرسد: «کاکو شیرازی! تو کجا؟ اینجا کجا؟! تو باید حالا توی این فصل گل❣ و بلبل، شیراز باشی و از هوای فروردین استفاده کن، بوی بهار نارنج بخوره به سرت نه بوی باروت و دود!!»🍃
💐و من بلافاصله محمد رضا را تحسین میکنم و میگویم:«ایشون علیرغم چیزی که به مزاح در مورد شیرازیها میگن، اتفاقاً روحیه کاریش فوقالعادهست. ماشالا💫 بچه زرنگیه، دست راست بیمارستانه!»🍃
🌻دکتر وحید برای محمد رضا دعا میکند و وقت رفتن میگوید:«خدا رو شکر که پاسدارهای دهه هفتادی تازه نفس سپاه هم از راه رسیدن بالاخره.🍃✨🍃
#ادامه_دارد .........
💐
🌺
💐
🌺
💐http://eitaa.com/mashgheshgh313
🌺
💐
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
مداحی آنلاین - باز داره صدای گریه های روضه هات میاد - مهدی رسولی.mp3
4.7M
باز داره صدای گریه های روضه هات میاد
اخ که چقدر لباس سیاه به نوکرات میاد
🎤 مهدی_رسولی
http://eitaa.com/mashgheshgh313
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃