🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
با سلام خدمت شما بزرگواران کانال مشق عشق 🌷🕊
#قصد_داریم_ان_شالله_بزودی_
کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس
را در کانال قرار دهیم.
کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس
#خاطرات_زندگی_نامه_شهید_سید_حمید_میر_افضلی
نام: سید حمید
نام خانوادگی: میرافضلی
نام پدر: سید جلال
تاریخ تولد: ۱۳۳۵/۱۱/۱۷
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۲۲
#الهی_به_امید_تو...🌹🍃
هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️
اے ڪه روشن✨ شود
از نـور تو هر #صبح جهان
روشنـــاے دل من♥️
حضرتـــ خورشـید #سلام
#اللﮩم_عجل_لولیڪ_الفـرجـ🌸
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
#کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌼
🍃🌼زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌟#شهید_سید_حمید_میر_افضلی🌟
( قسمت_اول)💦💥
#میلاد
⬅️هفدهم بهمن ماه سال ۱۳۳۵ و در یکی از روزهای سرد زمستان پنجمین فرزند خانواده ما به دنیا آمد پدرم دوست داشت اسم او سید غلام رضا باشد اما مادرم نام او را سید حمید گذاشته بود خوابی دیده بود و بر این اسم هم پافشاری می کرد آخر سر اسم او را در شناسنامه سید غلام رضا گذاشتند ولی خانواده سید حمید صدایش می کردند و همه او را به نام سید حمید شناختند.
⬅️در محله قطب آباد شهرستان رفسنجان که الان محدوده خیایان شریعتی را در بر می گیرد زندگی می کردیم، این محله از جمله محله های رفسنجان نظیر کمال آباد، عباس آباد، رحمت آباد، رستم آباد، فیض آباد است که در این شهر قرار دارد.
⬅️ پدرم سید جلال میر افضلی و مادرم بی بی فاطمه اصالتاً اهل مهریز یزد و هر دو از سادات و مؤمنان بودند که از سال ها پیش ساکن رفسنجان شدند پدرم مدتها کارگر شهرداری و فرمانداری بود اما بسیار به لقمه ای که به خانه می آورد دقت می کرد او اعتقاد داشت که لقمه حلال در سرنوشت فرزندانش بسیار موثر است.
⬅️مادرم حمید را باردار بود که خواب می بیند دست کرده در جبیش و یک سکه در آورده که روی سکه نام پنج تن آل عبا علیها السلام نوشته شده سکه را در جیبش می گذارد و محکم آن را می گیرد صبح که بلند می شود خوابش تعبیر می شود این بچه هم مانند بچه های دیگرش پسر می شود مادر او را نذر پنج تن آل عبا کرد برای همین هر وقت می خواست برای حمید نذری کند نذر پنج تن علیهما السلام می کرد.
⬅️بین الطلوعین فاصله زمانی از اذان صبح تا طلوع آفتاب است حدود یک ساعت و نیم طول می کشد در روایات از این زمان به ساعتی از ساعات بهشت یاد شده و آثار و برکاتی برای آن بیان شده انسان به این نتیجه می رسد که اگر می خواهد خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را داشته باشد و از بدبختی ها رهایی یابد در این ساعات بهشتی بیدار بماند. حتی گفته شده که فرشتگان در این ساعات در حال تقسیم روزی هستند و اگر خواب بمانیم از روزی خود باز مانده ایم.
⬅️بیداری بین الطلوعین در خانواده ما تبدیل به یک فرهنگ شده بود خواندن نماز صبح و بعد خواندن قرآن و بیداری تا طلوع آفتاب. صبح زود همه برای نماز صبح بیدار می شدند، بدون اینکه اعتراضی باشد همگی نماز می خواندیم.
⬅️من و یکی از برادرها در پمپ بنزین کار می کردیم برادر دیگرم هم نقاش بود و محمد رضا هم اهل تحصیل و علم، حمید هم مشغول مدرسه. وقتی صبح زود کار را شروع می کردیم ساعاتی بعد از غروب آفتاب و خوردن شام مختصر می خوابیدیم برای همین هم سالم بودیم هم شاداب و سرحال. بعدها متوجه شدم که این سبک زندگی که والدین ما بر آن اصرار داشتند بسیار مورد سفارش در کتاب دینی بوده است.زندگی زیبای ما در کنار پدر و مادر ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۶۹ پدر ما حاج جلال و در سال ۱۳۸۰مادر ما به دیدار اجداد طاهرین خود رفتند.🍂🍁
ادامه_دارد........
🔼
♦️
🔼
♦️http://eitaa.com/mashgheshgh313✨
🔼
♦️
▶️♦️▶️♦️▶️♦️▶️
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬅️به نقل شهید سردار سلیمانی
✍این خاطره از #شــهید_عزالدین جوان #هفده_ســاله لبنانی اســت که در راه دفاع از حرم عمه سادات به #شهادت رسید.🌹
♻️این #شهید مدتی قبل به مادرش میگوید، با
توجه به خوابی که دیدهام این آخرین ناهاری است که باهم میخوریم!!
مادر با ناراحتي😔 اجازه تعریف خواب را نمیدهد. اما او برای دوستانش اینگونه
تعریف کرد: دو شــب است که خواب میبینم روی سینه ام نشسته اند تا سرم را
از تنم جدا کنند! 😰من فریاد میزنم😫 و آن وقت است که امام حسین(ع)میآید و
میگوید: نترس، درد ندارد... عزیز من! ســر تو را خواهند برید. همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت.😔
اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از
هر طرف تو را در بر خواهند گرفت!!☺️☺️
امــا چند روز بعــد از این ماجرا درگیری شــدیدی بین نیروهــای داعش و
رزمندگان مقاومت در اطراف حرم شریف حضرت زینب(س)رخ می دهد.✊
ذوالفقار حسن عزالدین« همين رزمنده ۱۷ ساله حزب الله كه از اهالی منطقه
صور لبنان بود در این درگیری به شــدت زخمی و بیهوش شــده و به اســارت
تکفیریها در می آید.😔
تروریست تکفیری پس از مدتی، سر از بدن این مجاهد راه خدا جدا کردند😔
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌼
🍃🌼زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌟#شهید_سید_حمید_میر_افضلی🌟
( قسمت_دوم)💦💥
#مادر
⬅️در زندگی بسیاری از بزرگان یک نکته مهم به چشم می خورد. ان ها مادری دلسوز و مؤمن داشتند مادری که ما بی بی صدایش می کردیم در همه صفات به مادرش زهرا علیها السلام اقتدا کرده بود نمازهای عجیبی ميخواند و حال خوشی در نماز داشت. فرزندانش نیز این کار را یاد گرفته بودند سید محمد رضا همیشه با چشم گریان سر از سجده بر می داشت، علت را که می پرسیدیم می گفت: انسان همیشه باید در حال استغاثه و تضرع به درگاه خدا باشد شاید که مرتکب گناه شده باشد.
⬅️برخوردهای مادر برای دیگران درس عبرت بود در منزل ما، تا جایی که امکانش بود مراسم قرآن خوانی و روضه داشتیم فردی بود به نام آسید علی رحمت ابادی ، روضه خوان دوره گرد بود در کوچه ها می گشت و برخی افراد او را برای روضه به منزلشان دعوت می کردند. یکی از مشتری های ثابتش بی بی بود تا صدایش در کوچه بلند می شد یکی از بچه ها را می فرستاد و سيد را دعوت می کرد به خانه تا روضه بخواند بی بی می گفت برای همه بچه ها به نام امام هم اسمشان روضه بخوان به سید حمید که می رسید می گفت روضه پنج تن آل عبا علیهما السلام را بخوان، خانم های محله هم می آمدند مادر خیلی هم به این روضه ها مقید بود.
⬅️قبل از اینکه روضه شروع شود همه کارهای روضه مانند آماده کردن چای و سایر لوازم پذیرایی را انجام می داد و می نشست پای روضه، هر خانمی که هم می خواست حرف بزند به او تذکر می داد می گفت حالا که تشریف آورده اید به روضه گوش کنید ببینید آقا چی میگه و استفاده کنید سید رحمت آبادی هم خیلی خوشش میامد می گفت در اینجا همه چیز جور است و نیازی نیست به خانم ها بگوییم تا حرف نزنند خودشان همه چیز را رعایت می کنند حق الزحمه سید نیز از قبل آماده بود تا مجلس تمام می شد پول سید را می داد و می رفت.
⬅️بی بی نسبت به تربیت دینی بچه ها حساس بود. سید جلال همه کارهای رسیدگی به وضعیت بچه ها را سپرده بود به بی بی رسیدگی به نماز و روزه بچه ها به عهده بی بی بود. مادر ما در کارهای خانه خانم زرنگی بود به رغم اینکه در آن زمان بیشتر کارها مثل پخت نان در خانه انجام می شد و کار پر زحمتی بود اما خودش اقدام می کرد. ابتدا باید خمیر درست می شد خمیر را ان قدر ورز می داد تا به اصطلاح ور بیاید و آماده برای پخت نان شود بعد تنور با هیزم گرم می شد، نان پخته می شد این تازه فقط پخت نان بود پختن غذا ، شستن ظروف، نظافت منزل و ...
⬅️بی بی با داشتن چندین فرزند پشت هم به تنهایی همه را انجام می داد تازه با همه این کارها اگر همسایه ها در زمینه عروسی، زایمان و یا بیماری نیاز به هر کمکی داشتند در هر زمان از شب و روز به کمک آن ها می رفت از این کار هم لذت می برد از همسایه ها جدا نبودیم این طور نبود که از وضعیت همسایه ها بی اطلاع باشیم.
ادامه دارد........
🔼
♦️
🔼
♦️http://eitaa.com/mashgheshgh313✨
🔼
♦️
▶️♦️▶️♦️▶️♦️▶️
#سلام_امام_زمانم ❤️
روزی دیگر از روز ها🗓شروع شد 🌹
این روز را میخوام با یاد و نام شما شروع کنم💐
چون نام شما زیبا ترین نام#جهان است🎉
#یا_صاحب_الزمان_(عج)
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
☘️💐🌾🍁🌼🌴
🍂🍃🌸🍃💐
☘💐🌱
🌾🥀
☘️ 🌹﷽🌹
کتاب_پا_برهنه_در_وادی_مقدس🌼
🍃🌼زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌟#شهید_سید_حمید_میر_افضلی🌟
( قسمت_سوم)💦💥
#کودکی
⬅️سید حمید آموختن را در مکتب شروع کرد حدود سال ۱۳۴۲ یعنی وقتی هفت ساله بود وارد دبستان حکمت شد که محمد رضا هم آنجا درس می خواند. یکی از قدیمی ترین مدارس رفسنجان بود و اکنون به نام شهید سید محمد رضا میر افضلی نامگذاری شده است سید حمید تا سن مدرسه کاملا آزاد بود بازی می کرد و...
⬅️روایتی از امیر المومنین داریم که کودک در هفت سال اول زندگی باید آقایی کند آزاد باشد یعنی هر کار خواست انجام بدهد. بعضی پدر و مادرها از بچه های کوچک انتظارات بزرگ دارند در حالی که اساسا در این دوران هنوز چیزهایی مثل نظم و فرمانبرداری در وجودش شکل نگرفته از این رو سید حمید هر نوع بازی که می خواست انجام می داد اگر اشتباهی می کرد کسی با او برخورد تندی نداشت هم بازی او برادر بزرگ ترش سید محمد رضا بود دو سال با هم اختلاف سنی داشتند برای همین بیشتر همدیگر را درک می کردند بیشتر هم ورزش می کردند فوتبال و کشتی و...
⬅️ سید حمید از کودکی پر جنب و جوش بود و سر نترسی داشت در خانواده ما فرهنگی خاص وجود داشت معتقد بودیم صبح وقتی از خواب بیدار می شویم و از در خانه بیرون می آییم اگر به یک آدم خوش رو و خوش برخورد بر بخوریم برای ما ان روز و آن هفته و حتی آن ماه خوش یمن است و موجی برکت زندگی مان خواهد شد برای همین از بس سید حمید پسر خوش رو و خندانی بود می رفتیم صبح اول وقت توی صورت این بچه نگاه می کردیم دیگر این برای ما عادت شده بود که صبح حتما چشم تو چشم حمید باز کنیم تا آن روز روز پر برکت و خوبی برایمان باشد.
⬅️ حمید موقعی که بچه بود عالمی برای خودش داشت اگر چیزی را می خواست آن قدر تلاش و پافشاری می کرد تا به خواسته اش برسد پر همت بود اگر تصمیمی می گرفت حتما آن را عملی می کرد.
ادامه دارد.......
🔼
♦️
🔼
♦️http://eitaa.com/mashgheshgh313✨
🔼
♦️
▶️♦️▶️♦️▶️♦️▶️
یقین دارم
اگر #گناه وزن داشت!
اگر لباسمان را سیاه میکرد!
اگر چین و چروک صورتمان را؛
زیاد میکرد!!! بیشتر از اینها حواسمان به خودمان بود...
حال آنکه #گناه
قد روح را خمیده!
چهره بندگی را سیاه!
و چین و چروک به پیراهن سعادت مان میاندازد
چقد قشنگ بندگی کردی ابراهیم
حواسم پرته پرت چیزای بیخود و موقتی...
من را به خودم بیار
#ما_ملت_شهادتیم
#حاج_قاسم
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊