eitaa logo
˼سفربه‌ سرزمین‌خورشید˹
3.3هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
179 فایل
⟮بِسمِ‌رَبِ‌الشاه‌ِخراسان💛⟯ مشاور مذهبی: @vahid_sadeghii زیارت نیابتی: @Naebozeeyareh تو دعوت شده‌ی امام رئوفی🌿..!'
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🌙 آن سال، تازه به ایران برگشته بود و در دانشگاه ما تدریس می‌کرد. بچه‌های دانشکده از کیف و کفشِ آنچنانی‌اش می‌گفتند و لحن حرف زدنش؛ 🚀🏠 می‌گفتند هم خوب درس می‌دهد و هم برای رفع خستگی‌مان، از خاطره‌‌ سفرهایش می‌گوید؛ از جشن‌های فلان کشور یا هوای آن یکی شهر. ⛅ همه از اخلاق و کلاس‌هایش خوششان می‌آمد 🍏 با خودم فکر کردم به هر بهانه‌ای شده باید چند دقیقه‌ای در کلاس درسش حاضر شوم و حرفهایش را بشنوم.💤 آن روز کمی که درس داد، من را در کلاسش دید؛ آن‌وقت از رشته‌ و استادهایمان پرسید. بعد، وقتی فهمید اهل مشهد هستم، انگار دلش هوایی شد 💓 لبخندی روی لبهایش نشست و گفت «بعد از این‌همه سفر، هنــوز برایم لذّت در صحن‌های حرم نشستن، 💜 عطر رواق‌های زیبا و پر نور، نسیم خنک کنار ضریح، 💚 یک حس دیگر دارد؛ یک حس خوب؛ حس آرامش ... #حس_آرامش #حرم_امام_رضا 🔰همما ┄┅═══✼☀✼═══┅┄ 🆔 @mashhad_emamreza
💌 🔔 آهنگ گوشی هر کس، با توجه به اعتقادات، سلیقه‌ها و روحیاتش انتخاب می‌شه 💚💜 بعضی‌ها دوست دارند با هر تماس تلفنی، صدای #قرآمداحی رو بشنوند 🔆 و بعضی‌ها ترجیح میدن ترانه‌های ایرانی یا خارجی یا حتی صدای #طبیعت ی زنگ تلفن همراهشون باشه؛ بطور مثال، بعضی‌ها برای این مورد صدای #بارون ⛅ روب می‌کنن تا با شنیدن صدای اون، احساس آرامش کنند 💕 👈 اما باید یادمون باشه به‌عنوان یک #مسلمان خوب و بتخاب بعضی آهنگ‌ها مشکل شرعی داره ⚡ بعضی آهنگ‌ها هم از نظر عموم، #ناهنجار حساب می‌شد_بودن صدای اونرو ناراحت می‌کنه 🍁 مثلا صدای نعره‌ی حیوانات، یا صدای جیغ؛ که این موارد، هم از لحاظ #عرف و هم #شرع پذیرفته ند! ⛔ ابراین خوبه همیشه برای #انتخاب_آهنگ گوشی‌هامون، حسّبه‌خرج بدیم 💓 و آهنگی رو انتخاب کنیم که معرّف #شخصیت پاک و اجتماعی ما باشه . Ÿ #موج_مثبت 👌همراهی با شما افتخار═══✼☀✼═══┅┄ 🔰 @mashhad_emamreza
🍃 💞... فاطمه، سوالات را با دقت خواند. چند لحظه‌ای فکر کرد و گفت: «اجازه می‌دهی پاسخ سوالات را بنویسم؟» 📝 💟ابراهیم لبخندی زد و گفت: «حتما، صبر کن برایت قلم و مرکب بیاورم.» می‌دانست که فاطمه از عهده‌ی این سوالات برمی‌آید. 🍀 💞مردهای کاروان، خداحافظی کردند و مدینه را به قصد دیار خود ترک کردند. هنوز از مدینه دور نشده بودند که ... رئیس کاروان، #موسی_بن_جعاز اسب پیاده شد و مشتاقانه به سمت او رفت. 💚 امام موسی کاظم نیز از اسب پیاده شد. سلام کرد و با مرد دست داد. 🔆 🌼مرد گفت: «مشتاق دیدار شما بودیم. همراهانم سوالاتی از محضرتان داشتند که به همین دلیل می‌خواستیم محضر مبارک‌تان شرفیاب شویم، اما اهل منزل گفتند #سفر هستید. خدا کر که توفیق بود اینجا شما را زیارت کنیم» 💕 ✨... امام گفت: «سوالاتتان چه بود؟» رئیس کاروان، بُرد مصری را از میان عبایش درآورد و مقابل ایشان گرفت و گفت: «سوالاتمان را نوشتیم تا خدمت شما بدهند. اما دختر گرامی‌تان #فاطمه_خانم پاسخ آنها راشتند» 🌙 امام دست دراز کرد و پاسخ‌ها را از مرد گرفت. باز کرد و تمام آن را خواند. لبخند بر لبش نشست و سه بار زیر لب گفت: «فداها ابوها؛ پدرش به فدایش . . .» 🌸🍃 📗 «دختر ماه». نگاهی داستانی به زندگی حضرت فاطمه معصومه. سارا عرفانی #حضرت_معصومه💚 🔰ورود به قطعه ای ازال #سفر_به_سرزمین_خورشید ┄┅═══✼☀✼═══┅┄ 🆔
💌 💫🌙 . 🌀از خراسان آمده بود، به شوق زیارت امام صادق (ع).❤ آمده بود تا به امام (ع) بگوید دوستشان دارد و از ایشان بخواهد با یک قیام، حقّ خود را از حاکمان ظلم و جور پس بگیرند.☔ امام (ع) را که دید با شوق گفت: «ای پسر رسول خدا، چقدر شما مهربان هستید. چرا از حق ّخود دفاع نمی‌کنید وقتی صد هزار شیعه دارید که همگی آمادۀ دفاع از شما هستند؟» 💕 . امام (ع) با لبخندی پرسیدند: «صد هزار شيعه...؟!» _ «بله مولاجان، صد هزار شیعه که آمادۀ فرمان شما هستند!» . امام (ع) به تنور خانه نگاه کردند و از کنیزشان خواستند تا تنور را روشن کند. وقتی زبانه‌های آتش از دهانۀ تنور سَرک کشید، فرمودند: «این تنور را می‌بینی سهل بن حسن؟ برخیز و داخل تنور شو....»⚡ . رنگ از چهره‌اش پرید. او حرف از یاری زده بود و امام قصد سوزاندنش را کرده بودند!! سکوت کرد. خوب می‌دانست حالا باید فرمانبرداری کند؛ ولی دست و پایش از او فرمان نمی‌بردند. ترسیده بود؛ رو به امام (ع) کرد و گفت: «آقای من، شما را به خدا از من بگذرید و به آتش عذابم نکنید...»⛅ . در همین وقت، «هارون مکی» وارد خانه شد و سلام کرد. امام صادق (ع) سلامش را پاسخ دادند و بدون هیچ مقدمه‌ای به هارون فرمودند: «کفش‌هایت را درآور و داخل تنور برو!» هارون بدون ذره‌ای مکث، بی آنکه دلیل این فرمان حضرت را بپرسد، کفش‌هایش را درآورد و داخل تنور رفت!🍀 . سهل از تعجب نمی‌توانست حرفی بزند🍁 امام (ع) بدون این‌که نگاهی به تنور کند، از سهل بن حسن خراسانی دربارۀ وقایع خراسان سوال کرد. عرق از سَر و روی سهل روان شده بود. او به شدّت نگران هارون بود که بعد از ساعتی، امام از جای خود برخاستند و به سهل هم فرمودند ایشان را تا کنار تنور همراهی کند.🌸 . خیلی عجیب بود! هارون داخل تنور به راحتی نشسته بود و آتش هنوز هم زبانه می‌کشید؛ اما انگار به فرمان امام صادق (ع) برای هارون سوزشی نداشت...❄ . حضرت رو به سهل کردند و پرسیدند: «گفتی چند هزار شیعه آمادۀ فرمان ما هستند؟» سهل که از شرمندگی سرش را بالا نمی‌آورد، با همانطور سری تکان داد و گفت: «همانند او حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شود...»🍃 . . . . . . 📚 برگرفته از «صحیفه‌ی صداقت». نعیمه استیری. معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 💚 🍃 🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال ┄┅═══✼☀✼═══┅┄ 🆔 @mashhad_emamreza
💌 💫🌙 ⭐ . از خراسان آمده بود. وارد خانۀ امام رضا (ع) شد. به آن حضرت سلام کرد و گفت: «من از دوستان شما و دوستان پدرانتان هستم. از سفر حج برگشته‌ام و پولم را گم کرده‌ام. اگر ممکن است کمکم کنید تا به شهر و دیار خودم برگردم. قول می‌دهم وقتی به شهرم رسیدم، هرچه به من داده‌اید، از جانب شما صدقه بدهم»🍁 . امام رضا (ع) فرمودند: «خوش آمدی، بنشین» ساعتی بعد، مردم همه رفتند و تنها سلیمان جعفری و خیثمه ماندند.🍃 . امام (ع) از آنها اجازه طلبیدند و به داخل اتاق رفتند. لحظاتی که گذشت، از داخل اتاق فرمودند: «آن مرد خراسانی کجاست؟»⛅ . مرد خراسانی برخاست و نزدیک در اتاق رفت. آقا دستشان را از لای در بیرون آوردند و فرمودند: «این دویست دینار را بگیر و خرج کن؛ بعد هم لازم نیست این مقدار را از جانب من صدقه بدهی...» مرد بسیار شادمان شد و رفت.🌸 . سلیمان به امام (ع) عرض کرد: «شما که این‌همه لطف در حق این بندۀ خدا کردید، چرا روی خودتان را از او پوشاندید؟!»🌱 . امام رضا (ع) فرمودند: «ترسیدم ناراحتیِ درخواست از دیگران را در چهره‌اش مشاهده کنم...»✨ . . . . . . 🌸 📚 «یک قمقمه دریا». محمد هادی زاهدی. به نشر 🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال ┄┅═══✼☀✼═══┅┄ 🆔 @mashhad_emamreza
💌 🔔 آهنگ گوشی هر کس، با توجه به اعتقادات، سلیقه‌ها و روحیاتش انتخاب می‌شه 💚💜 بعضی‌ها دوست دارند با هر تماس تلفنی، صدای یا مداحی رو بشنوند 🔆 و بعضی‌ها ترجیح میدن ترانه‌های ایرانی یا خارجی یا حتی صدای 🍃 صدای زنگ تلفن همراهشون باشه؛ بطور مثال، بعضی‌ها برای این مورد صدای ⛅ رو انتخاب می‌کنن تا با شنیدن صدای اون، احساس آرامش کنند 💕 👈 اما باید یادمون باشه به‌عنوان یک خوب و باخدا انتخاب بعضی آهنگ‌ها مشکل شرعی داره ⚡ بعضی آهنگ‌ها هم از نظر عموم، حساب می‌شن و صدای اونها، افراد رو ناراحت می‌کنه 🍁 مثلا صدای نعره‌ی حیوانات، یا صدای جیغ؛ که این موارد، هم از لحاظ و هم پذیرفته نیستند! ⛔ ✅ بنابراین خوبه همیشه برای گوشی‌هامون، حسّاسیت بیشتری به‌خرج بدیم 💓 و آهنگی رو انتخاب کنیم که معرّف پاک و اجتماعی ما باشه . . .👌👌 🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال ┄┅═══✼☀✼═══┅┄ 🆔 @mashhad_emamreza
💌 🌙 آن سال، تازه به ایران برگشته بود و در دانشگاه ما تدریس می‌کرد. بچه‌های دانشکده از کیف و کفشِ آنچنانی‌اش می‌گفتند و لحن حرف زدنش؛ 🚀🏠 می‌گفتند هم خوب درس می‌دهد و هم برای رفع خستگی‌مان، از خاطره‌‌ سفرهایش می‌گوید؛ از جشن‌های فلان کشور یا هوای آن یکی شهر. ⛅ همه از اخلاق و کلاس‌هایش خوششان می‌آمد 🍏 با خودم فکر کردم به هر بهانه‌ای شده باید چند دقیقه‌ای در کلاس درسش حاضر شوم و حرفهایش را بشنوم.💤 آن روز کمی که درس داد، من را در کلاسش دید؛ آن‌وقت از رشته‌ و استادهایمان پرسید. بعد، وقتی فهمید اهل مشهد هستم، انگار دلش هوایی شد 💓 لبخندی روی لبهایش نشست و گفت «بعد از این‌همه سفر، هنــوز برایم لذّت در صحن‌های حرم نشستن، 💜 عطر رواق‌های زیبا و پر نور، نسیم خنک کنار ضریح، 💚 یک حس دیگر دارد؛ یک حس خوب؛ حس آرامش ... 💠 دوستانتان را مهمان کنید 🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال ┄┅═══✼☀✼═══┅┄ 🆔 @mashhad_emamreza