💌 #عطر_حرم #حتتما_بخوانید🌙
آن سال، تازه به ایران برگشته بود و
در دانشگاه ما تدریس میکرد. بچههای دانشکده از کیف و
کفشِ آنچنانیاش میگفتند و لحن حرف زدنش؛ 🚀🏠
میگفتند هم خوب درس میدهد و هم برای رفع خستگیمان،
از خاطره سفرهایش میگوید؛ از جشنهای فلان کشور یا هوای
آن یکی شهر. ⛅
همه از اخلاق و کلاسهایش خوششان میآمد 🍏
با خودم فکر کردم به هر بهانهای شده باید
چند دقیقهای در کلاس درسش حاضر شوم و
حرفهایش را بشنوم.💤
آن روز کمی که درس داد، من را در کلاسش دید؛
آنوقت از رشته و استادهایمان پرسید.
بعد، وقتی فهمید اهل مشهد هستم،
انگار دلش هوایی شد 💓
لبخندی روی لبهایش نشست و گفت
«بعد از اینهمه سفر، هنــوز برایم
لذّت در صحنهای حرم نشستن، 💜
عطر رواقهای زیبا و پر نور،
نسیم خنک کنار ضریح، 💚
یک حس دیگر دارد؛
یک حس خوب؛
حس آرامش ...
#حس_آرامش
#حرم_امام_رضا
🔰همراهی با شما افتخار ماست.
┄┅═══✼☀✼═══┅┄
🆔 @mashhad_emamreza
💌 #آهنگ_گوشی #حتتما_بخوانید 🔔
آهنگ گوشی هر کس،
با توجه به اعتقادات، سلیقهها و روحیاتش انتخاب میشه 💚💜
بعضیها دوست دارند با هر تماس تلفنی،
صدای #قرآن یا مداحی رو بشنوند 🔆
و
بعضیها ترجیح میدن
ترانههای ایرانی یا خارجی یا حتی صدای #طبیعت 🍃
صدای زنگ تلفن همراهشون باشه؛
بطور مثال،
بعضیها برای این مورد
صدای #بارون ⛅ رو انتخاب میکنن تا
با شنیدن صدای اون، احساس آرامش کنند 💕
👈 اما باید یادمون باشه
بهعنوان یک #مسلمان خوب و باخدا
انتخاب بعضی آهنگها مشکل شرعی داره ⚡
بعضی آهنگها هم
از نظر عموم، #ناهنجار حساب میشن و
#بلند_بودن صدای اونها، افراد رو ناراحت میکنه 🍁
مثلا
صدای نعرهی حیوانات،
یا صدای جیغ؛
که این موارد،
هم از لحاظ #عرف و هم #شرع
پذیرفته نیستند! ⛔
✅ بنابراین
خوبه همیشه برای #انتخاب_آهنگ گوشیهامون،
حسّاسیت بیشتری بهخرج بدیم 💓
و آهنگی رو انتخاب کنیم
که معرّف #شخصیت پاک و اجتماعی ما باشه . . .👌
#موج_مثبت
👌همراهی با شما افتخار ماست.
┄┅═══✼☀✼═══┅┄
🔰 @mashhad_emamreza
🍃 #یک_داستان_زیبا
#حتتما_بخوانید
💞... فاطمه، سوالات را با دقت خواند.
چند لحظهای فکر کرد و گفت:
«اجازه میدهی پاسخ سوالات را بنویسم؟» 📝
💟ابراهیم لبخندی زد و گفت:
«حتما، صبر کن برایت قلم و مرکب بیاورم.»
میدانست که فاطمه از عهدهی این سوالات برمیآید. 🍀
💞مردهای کاروان، خداحافظی کردند و مدینه را به قصد دیار خود ترک کردند.
هنوز از مدینه دور نشده بودند که ...
رئیس کاروان، #موسی_بن_جعفر را شناخت.
از اسب پیاده شد و مشتاقانه به سمت او رفت. 💚
امام موسی کاظم نیز از اسب پیاده شد. سلام کرد و با مرد دست داد. 🔆
🌼مرد گفت: «مشتاق دیدار شما بودیم. همراهانم سوالاتی از محضرتان داشتند که به همین دلیل میخواستیم محضر مبارکتان شرفیاب شویم،
اما اهل منزل گفتند #سفر هستید.
خدا را شکر که توفیق بود اینجا شما را زیارت کنیم» 💕
✨... امام گفت:
«سوالاتتان چه بود؟»
رئیس کاروان، بُرد مصری را از میان عبایش درآورد و
مقابل ایشان گرفت و گفت:
«سوالاتمان را نوشتیم تا خدمت شما بدهند.
اما دختر گرامیتان #فاطمه_خانم پاسخ آنها را برای ما نوشتند» 🌙
امام دست دراز کرد و پاسخها را از مرد گرفت. باز کرد
و تمام آن را خواند. لبخند بر لبش نشست و
سه بار زیر لب گفت:
«فداها ابوها؛
پدرش به فدایش . . .» 🌸🍃
📗 «دختر ماه». نگاهی داستانی به زندگی حضرت فاطمه معصومه. سارا عرفانی
#حضرت_معصومه💚
🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال
#سفر_به_سرزمین_خورشید
┄┅═══✼☀✼═══┅┄
🆔 @mashhad_emamreza
💌 #یک_داستان_خواندنی
#حتتما_بخوانید💫🌙
.
🌀از خراسان آمده بود، به شوق زیارت امام صادق (ع).❤
آمده بود تا به امام (ع) بگوید دوستشان دارد و از ایشان بخواهد با یک قیام، حقّ خود را از حاکمان ظلم و جور پس بگیرند.☔
امام (ع) را که دید با شوق گفت:
«ای پسر رسول خدا، چقدر شما مهربان هستید. چرا از حق ّخود دفاع نمیکنید وقتی صد هزار شیعه دارید که همگی آمادۀ دفاع از شما هستند؟» 💕
.
امام (ع) با لبخندی پرسیدند: «صد هزار شيعه...؟!»
_ «بله مولاجان، صد هزار شیعه که آمادۀ فرمان شما هستند!»
.
امام (ع) به تنور خانه نگاه کردند و از کنیزشان خواستند تا تنور را روشن کند. وقتی زبانههای آتش از دهانۀ تنور سَرک کشید، فرمودند: «این تنور را میبینی سهل بن حسن؟ برخیز و داخل تنور شو....»⚡
.
رنگ از چهرهاش پرید. او حرف از یاری زده بود و امام قصد سوزاندنش را کرده بودند!!
سکوت کرد. خوب میدانست حالا باید فرمانبرداری کند؛ ولی دست و پایش از او فرمان نمیبردند.
ترسیده بود؛ رو به امام (ع) کرد و گفت: «آقای من، شما را به خدا از من بگذرید و به آتش عذابم نکنید...»⛅
.
در همین وقت، «هارون مکی» وارد خانه شد و سلام کرد.
امام صادق (ع) سلامش را پاسخ دادند و بدون هیچ مقدمهای به هارون فرمودند:
«کفشهایت را درآور و داخل تنور برو!»
هارون بدون ذرهای مکث، بی آنکه دلیل این فرمان حضرت را بپرسد، کفشهایش را درآورد و داخل تنور رفت!🍀
.
سهل از تعجب نمیتوانست حرفی بزند🍁
امام (ع) بدون اینکه نگاهی به تنور کند، از سهل بن حسن خراسانی دربارۀ وقایع خراسان سوال کرد.
عرق از سَر و روی سهل روان شده بود. او به شدّت نگران هارون بود که بعد از ساعتی، امام از جای خود برخاستند و به سهل هم فرمودند ایشان را تا کنار تنور همراهی کند.🌸
.
خیلی عجیب بود! هارون داخل تنور به راحتی نشسته بود و آتش هنوز هم زبانه میکشید؛ اما انگار به فرمان امام صادق (ع) برای هارون سوزشی نداشت...❄
.
حضرت رو به سهل کردند و پرسیدند:
«گفتی چند هزار شیعه آمادۀ فرمان ما هستند؟»
سهل که از شرمندگی سرش را بالا نمیآورد، با همانطور سری تکان داد و گفت:
«همانند او حتی یک نفر هم پیدا نمیشود...»🍃
.
.
.
.
.
.
📚 برگرفته از #کتاب «صحیفهی صداقت». نعیمه استیری. معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی
#چند_دقیقه_تفکر💚
#حتی_یک_نفر🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اردو_دانش_آموزی
#اردو_دانشجویی
#مشهد
🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال
#سفر_به_سرزمین_خورشید
┄┅═══✼☀✼═══┅┄
🆔 @mashhad_emamreza
💌 #یک_داستان_خواندنی
#حتتما_بخوانید💫🌙 ⭐
.
از خراسان آمده بود.
وارد خانۀ امام رضا (ع) شد.
به آن حضرت سلام کرد و گفت: «من از دوستان شما و دوستان پدرانتان هستم. از سفر حج برگشتهام و پولم را گم کردهام. اگر ممکن است کمکم کنید تا به شهر و دیار خودم برگردم. قول میدهم وقتی به شهرم رسیدم، هرچه به من دادهاید، از جانب شما صدقه بدهم»🍁
.
امام رضا (ع) فرمودند: «خوش آمدی، بنشین»
ساعتی بعد، مردم همه رفتند و تنها سلیمان جعفری و خیثمه ماندند.🍃
.
امام (ع) از آنها اجازه طلبیدند و
به داخل اتاق رفتند.
لحظاتی که گذشت، از داخل اتاق فرمودند:
«آن مرد خراسانی کجاست؟»⛅
.
مرد خراسانی برخاست و نزدیک در اتاق رفت.
آقا دستشان را از لای در بیرون آوردند و فرمودند:
«این دویست دینار را بگیر و خرج کن؛ بعد هم لازم نیست این مقدار را از جانب من صدقه بدهی...»
مرد بسیار شادمان شد و رفت.🌸
.
سلیمان به امام (ع) عرض کرد:
«شما که اینهمه لطف در حق این بندۀ خدا کردید، چرا روی خودتان را از او پوشاندید؟!»🌱
.
امام رضا (ع) فرمودند: «ترسیدم ناراحتیِ درخواست از دیگران را در چهرهاش مشاهده کنم...»✨
.
.
.
.
.
.
#یک_صفحه_کتاب🌸
📚 «یک قمقمه دریا». محمد هادی زاهدی. به نشر
🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال
#سفر_به_سرزمین_خورشید
┄┅═══✼☀✼═══┅┄
🆔 @mashhad_emamreza
💌 #آهنگ_گوشی
#حتتما_بخوانید 🔔
آهنگ گوشی هر کس،
با توجه به اعتقادات، سلیقهها و روحیاتش انتخاب میشه 💚💜
بعضیها دوست دارند با هر تماس تلفنی،
صدای #قرآن یا مداحی رو بشنوند 🔆
و
بعضیها ترجیح میدن
ترانههای ایرانی یا خارجی یا حتی صدای #طبیعت 🍃
صدای زنگ تلفن همراهشون باشه؛
بطور مثال،
بعضیها برای این مورد
صدای #بارون ⛅ رو انتخاب میکنن تا
با شنیدن صدای اون، احساس آرامش کنند 💕
👈 اما باید یادمون باشه
بهعنوان یک #مسلمان خوب و باخدا
انتخاب بعضی آهنگها مشکل شرعی داره ⚡
بعضی آهنگها هم
از نظر عموم، #ناهنجار حساب میشن و
#بلند_بودن صدای اونها، افراد رو ناراحت میکنه 🍁
مثلا
صدای نعرهی حیوانات،
یا صدای جیغ؛
که این موارد،
هم از لحاظ #عرف و هم #شرع
پذیرفته نیستند! ⛔
✅ بنابراین
خوبه همیشه برای #انتخاب_آهنگ گوشیهامون،
حسّاسیت بیشتری بهخرج بدیم 💓
و آهنگی رو انتخاب کنیم
که معرّف #شخصیت پاک و اجتماعی ما باشه . . .👌👌
#موج_مثبت
🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال
#سفر_به_سرزمین_خورشید
┄┅═══✼☀✼═══┅┄
🆔 @mashhad_emamreza
💌 #عطر_حرم
#حتتما_بخوانید🌙
آن سال، تازه به ایران برگشته بود و
در دانشگاه ما تدریس میکرد. بچههای دانشکده از کیف و
کفشِ آنچنانیاش میگفتند و لحن حرف زدنش؛ 🚀🏠
میگفتند هم خوب درس میدهد و هم برای رفع خستگیمان،
از خاطره سفرهایش میگوید؛ از جشنهای فلان کشور یا هوای
آن یکی شهر. ⛅
همه از اخلاق و کلاسهایش خوششان میآمد 🍏
با خودم فکر کردم به هر بهانهای شده باید
چند دقیقهای در کلاس درسش حاضر شوم و
حرفهایش را بشنوم.💤
آن روز کمی که درس داد، من را در کلاسش دید؛
آنوقت از رشته و استادهایمان پرسید.
بعد، وقتی فهمید اهل مشهد هستم،
انگار دلش هوایی شد 💓
لبخندی روی لبهایش نشست و گفت
«بعد از اینهمه سفر، هنــوز برایم
لذّت در صحنهای حرم نشستن، 💜
عطر رواقهای زیبا و پر نور،
نسیم خنک کنار ضریح، 💚
یک حس دیگر دارد؛
یک حس خوب؛
حس آرامش ...
#حس_آرامش
#حرم_امام_رضا
💠 دوستانتان را مهمان کنید
🔰ورود به قطعه ای از بهشت با کانال
#سفر_به_سرزمین_خورشید
┄┅═══✼☀✼═══┅┄
🆔 @mashhad_emamreza