eitaa logo
مفشوی یک انسان چندمنظوره
795 دنبال‌کننده
124 عکس
24 ویدیو
41 فایل
مفشو= کیسه‌ی قند یا کیسه‌ی حاوی انواع گیاهان دارویی [به لهجه‌ی کرمانی] انسان چندمنظوره= انسانی که چند کاربری مختلف داشته و انسانی که از هرچیزی که می‌گوید، چندین منظور دارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
این مردم ثابت کردند اگر مَرد باشیم و پای جمهوری‌اسلامی‌شان بایستیم، به احترام استخوان‌های ما هم می‌ایستند. . @Masihane
بچه‌ها در یک محدوده سنّی، "چیزها" را نمی‌یابند. به آن‌ها صدتا آدرس و نشانی هم بدهی، می‌روند، نگاهی سرسری می‌اندازند و برمی‌گردند... دست‌خالی! این حکایت ما بچه‌های بلوغ نیافته‌ای است که صدتا آدرس و نشانی هم از "او" به ما داده‌اند. اما نمی‌یابیم. از بس سرسری دنبالش می‌گردیم. @Masihane
انتقاد به دولت در تقسیم ناصحیح انفال.mp3
5.9M
🎙 انتقاد آیت‌الله میرباقری از نحوۀ تقسیم اَنفال تقسیم انفال براساس الگوی توسعه سرمایه‌داری، هرگز اسلامی نیست. @Masihane
رهبر معظم انقلاب: «الگوی اسلام برای نظام‌سازی و جامعه‌سازی یک الگویی است مرکّب از ایمان و علم و عدل؛ البته ما در هر سه بخش عقبیم امّا الگو این است که انسان این را در شعارها و حرکت‌هایی که در این ۴۱ سال در جمهوری اسلامی صورت گرفته، می‌تواند مشاهده بکند، نمونه‌هایش شهید بهشتی، شهید رجائی، شهید مطهّری و تا این آخر شهید قاسم سلیمانی است؛ الگوی اسلامی این است. شما با عملکرد خودتان می‌توانید این الگو را در چشم مردم جهان شیرین کنید و تبلیغ کنید آن را، برجسته کنید یا خدای نکرده بعکس، آن را از چشم‌ها بیندازید. بنابر‌این، خدمت در جمهوری اسلامی فقط صرف این نیست که ما با خدمت خودمان یک کمکی به آحاد بشر یا به جمع معیّنی یا به کشور می‌کنیم؛ مهم اینست که ما با این خدمت خودمان، داریم در واقع چهره‌ی اسلام را و الگوی اسلامی را نشان می‌دهیم! 1399/06/09 @Masihane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزرگ‌ترین مشکل مبارزها و چریک‌های چپ این بود، انسان‌گرا نبودند و انسان را در خدمت ساختار فهم می‌کردند. حضرت روح‌الله، خمینیِ امام، نشان داد می‌شود انسانی ساخت مبارز درحالیکه انسانیت او نه تنها سلب نشود که اوج گیرد. رحماء بینهم و اشداء علی الکفار: این گزاره‌ی قرآن بود. اما خمینی آن را عینیت بخشید با سربازانش... با حاج قاسم‌هایش. فیلم را ببینید و معجزه‌ی انسان‌ساز خمینی را لمس کنید. @Masihane
▪نامش فاطمه بود. ثمره‌ی ازدواج حزام و لیلا. از قبیله‌ی بنی‌کلاب که به شجاعت و مردانگی شهره‌ی عرب است. حتمی شنیده‌اید امیرالمومنین برادرش عقیل را بابت خبرگی در نسب‌شناسی مامور کرد برای او همسری بیابد که در دلیری بی‌مانند باشد تا از نسل او شیرانی قوی‌دل متولد شوند. عقیل هم دختر حزام را معرفی کرد. فاطمه را...فاطمه‌ای دیگر برای علی. ▪نقل‌هایی وجود دارد مبنی بر اینکه پیش از آمدن خواستگار، فاطمه در رویا می‌بیند ماه و سه ستاره‌ی دیگر از آسمان پایین آمده و در دامن او می‌نشینند. رویا را که برای پدر و مادر بازگو می‌کند، پدرش این رویا را نویدی از جانب خدا تعبیر می‌کند و به دختر وعده می‌دهد از دامانش، قمری متولد خواهد شد که آوازه‌ی جوانمردی‌اش در روزگار بی‌وفایی، چون ماه در سیاهی آسمان خواهد درخشید. همین هم شد. فاطمه کلابیه به خانه‌ی علی‌بن‌ابی‌طالب آمد. عباس، عبدالله، عثمان و جعفر را خداوند به او داد و شد ام‌البنین: مادرِ پسرها و مادر ماه. ▪در روایتی آمده روزگاری فاطمه کلابیه از امیرالمونین خواست در منزل او را فاطمه صدا نزند. چرا که این نام برای حسنین تداعی‌گر یاد مادرشان و تلخی‌های فقدان اوست. سپس فاطمه‌ای که در رسم ام‌البنین و مادر پسران بود، در اسم هم شد ام‌البنین. ◾اما این فرآیند «شدن» و این مسیر «تحول» از فاطمه‌ی کلابیه به ام‌البنینی متوقف نشد. فاطمه به رشد هویت خود ادامه داد و کربلا، ظهور و تجلی تربیت او و به بار نشستن زحمات و بارور شدن تلاش‌های خالصانه‌اش بود وقتی که چهار فرزند رشیدش فدای حسینِ فاطمه شدند. از این مرحله به بعد، فاطمه ام‌الشهداست و ام‌البصیره. همو که روزی خودش خواست ام‌البنین بنامندش، حالا در سوگ امام خود حضرت سیدالشهدا با زبان شعر می‌خواهد او را دیگر ام‌البنین صدا نزنند. چون هر تعلقی که از آن برای خویش رسم و اسم و هویتی ساخته بود را حالا برای رسیدن به یک هویت تاریخی فدا کرده است. و این استعاره‌ای است از فدا کردن تعلقات و محبوب‌های کوچک‌تر برای رسیدن به محبوب بزرگ‌تر.
🔺فاطمه‌ای که در جایگاه دختری، نهایتا می‌توانست یک انسان صالح باشد، در جایگاه همسری و مادری این هویت صالحه‌ی خود را توسعه داد و شد بستر تولد انسان‌های صالحی در مقیاس حضرت ابالفضل که امام معصوم هنگام سلام دادن به او می‌فرماید: اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ. ▪این سیر تحول و توسعه، برای امروز ما درس‌آموز است وقتی دختران سرزمین‌مان شکوائیه دارند از اینکه ساختارهای رسمی و غیررسمی مونث بودن را خلاصه می‌کنند در مادری و همسری و گویی دختر اگر مجرد باشد، بی‌هویت است و جامعه او را به رسمیت نمی‌شناسد. سپس پرسش می‌کنند: آیا این چیزی جز وابسته‌سازی زن به مرد است؟ چیزی جز جنس دوم قلمداد کردن زن است؟ چیزی جز محوریت‌بخشی به مرد است؟ چیزی جز تحقیر دختران است؟ ▪هرچند این شکوائیه در جای خود محترم است و باید به حال آن فکری نمود تا دختر به صرف مجرد بودن، احساس بی‌هویتی نکند، اما می‌توان قضیه را از سوی دیگری به تماشا نشست. سخن از جایگاه همسری و مادری، به ما مسیر تحول و توسعه و رشد انسانی را نشان می‌دهد تا مبادا به دام اصالت تجرد و تفرد بیافتیم و مسیر خانواده‌سازی و طریق تعالی بشر را بی‌ارج و قرب کنیم. مبادا فراموش کنیم انسان بدون حضور در روابط اجتماعی و بدون بر شانه گرفتن مسئولیت‌های متعدد از جمله انسان‌سازی و انسان‌پروری، می‌تواند هویت فردی خود را توسعه داده و به هویت اجتماعی و تاریخی مبدل سازد. ▪بلی حتما برای دخترانی که مسیر همسری و مادری کردن مسدود شده، خداوند جبار، جبران مافات کرده و راهی دیگر به سوی رشد و توسعه هویت می‌گشاید که این همان حسن‌القضای خداست؛ اما نشود که با اصالت دادن به تجرد و تفرد، میل به مادری و همسری را در جامعه و آحاد انسان‌ها کاهش داده و مسئولیت عظیم مدیریت و تربیت انسان را از جایگاه والای خود چنان تنزل دهیم که آدم‌ها دیگر آن را به عنوان مسیر موفقیت خود نبینند و درنهایت آن را انتخاب نکنند. 📌بزرگداشت «ام‌البنین» صرفا بزرگداشت فردی بزرگ که نامش بر صفحات تاریخ هک شده؛ نیست. بلکه بزرگ داشتن مسیر تحول و شدن است. یادآوری کردن طریق رشد و تعالی است. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
نمی‌دانم حالش را دارید یا نه؟! اما امشب می‌خواهم برای‌تان چارخط روضه بخوانم.. سراسر واقعه‌ی کربلا، لبریز از صحنه‌هایی است که روایت آن‌ها یعنی روضه خواندن. از نحوه‌ی شهادت یاران سیدالشهدا تا شکل به شهادت رساندن حضرت علی‌اکبر و حضرت عباس و از همه سهمگین‌تر، ماجرای گودال قتلگاه و... همه‌ی این لحظه‌ها، دردناک و جانسوزند، اما به‌نظرتان می‌توانند سندی باشند بر مظلومیت سیدالشهدا و یاران شهیدش؟ لطفا سوال را از منظر یک شیعه‌ی سینه‌چاک اهل بیت یا یک بچه‌هیئتیِ پامنبریِ اهل روضه هفتگی نبینید! بروید بیرون دایره‌ی یک جنگ تاریخی بایستید و بدون دلبستگی به یک طرف ماجرا، بگویید آن همه توحشی که سپاه عمربن‌سعد در کربلا از خود نشان داد، آیا می‌تواند سندی قاطع باشد بر حقانیت و مظلومیت حسین و اصحابش؟ حتمی اگر چراغ وجدان‌تان کمی سوسو بزند، می‌گویید رفتارهای خبیثانه و سَبُعانه‌ی یزیدیان علیه عاشورایی‌ها، ولو نشانه‌ی مظلومیت حسین و یارانش نباشد، گواه روشنی است بر ددمنشی و سیه‌باطنی عمربن‌سعد و سپاهش!! دقت کنید! سند حقانیت حسین نیست ولی برهان خباثت دشمن اوست! لطفا بیایید از تاریخ بازگردیم و برسیم به امروز. مثلا برویم در اتوبان کرج. تصاویر همه حاکی است از شهادت جوانی بسیجی به نام روح‌الله عجمیان به دست تعداد زیادی که شرورانه او را مورد ضرب و جرح و شکنجه قرار می‌دهند تا آرام آرام جانش از کف‌ش ربوده شود. وجدان‌های فقط اندکی بیدار، حتی اگر بگویند کشتن روح‌الله عجمیان حقش بوده، باز بر خباثت رفتار قاتلانش صحه نمی‌گذارند... رد می‌کنند و حتی رو برمی‌گردانند که دیدن این صحنه‌ها سخت است چه رسد به ارتکاب‌شان. با دیدن فیلم‌ها، خباثت قاتل معین شد، ولی مظلومیت مقتول چه؟ ولو ما با چشم خود ببینیم یکی را سلاخی می‌کنند، باز ممکن است پیش خودمان بگوییم: یعنی چه خبط و خطا و اشتباه و جنایتی کرده که او را این‌چنین مستحق شکنجه می‌دانند!! برای همین در کربلا، یک شهیدی وجود دارد که درباره‌ی او دیگر هیچ گمانه‌ای نیست تا مظلومیتش انکار شود. مقصودم علی‌اصغر شیرخواره است. اگر به من و شما بگویند در خیابان مردی را چندنفری زدند و کشتند، ولو برای لحظه‌ای پیش خودمان فکر می‌کنیم: "یعنی چه جرمی کرده؟" ولی برای طفل شیرخواره می‌شود جرم و جنایتی متصور شد؟ هرگز! برای همین است که تا قیام قیامت علی‌اصغر، سند حقانیت و مظلومیت سیدالشهداست. وگرنه روضه‌ها و برگ‌هایِ تاریخیِ حاکی از واقعه‌ی کربلا که هیچ، حتی اگر فیلم گودال قتلگاه را هم نشان عده‌ای بدهند، باز آنها می‌توانند به بهانه‌های مختلف ان‌قلت بیاورند و طرف جلّادها را بگیرند. کمااینکه همین امروز چنین کرده و می‌کنند. اما هیچ کس نمی‌تواند بگوید گناه یک طفل شیرخواره چیست؟ برای همین است که قرآن می‌پرسد: بأیِّ ذنبٍ قُتِلَتْ؟ . @Masihane
اظهار نظر یا اعمال نظر؟! 🔷 بیایید همین ابتدای متن یک تفاوتی بگذاریم میان «اظهار نظر» و «اعمال نظر». اظهار نظر یعنی من درباره‌ی موضوعی نظر خودم را ابراز و اظهار می‌کنم. در این موارد طبیعتا دوست دارم صدایم شنیده شود. اگر هم احساس کنم در بلبشوی صداها، صدایم به جایی نمی‌رسد، ممکن است دست به هرکاری برای شنیده شدن بزنم. شبیه کودکانی که وقتی بزرگترشان مشغول کاری است، هر جنگولک‌بازی برای جلب توجه او انجام می‌دهند. از داد و فریاد زدن، تا ایجاد سروصدا و پرت کردن و شکستن چیزی و حتی آسیب زدن به خودش یا آن بزرگتر. بزرگترهای مسئول و آگاه آنهایی هستند که پیش از رسیدن کار به جلب توجه از مسیرهای خطرناک، گوش خود را در اختیار فرزند خود قرار می‌دهند. اگر هم به هر دلیلی از گوش دادن غفلت ورزیدند و کار به جلب توجه کشید، اشتباه خود را با توجه کردن و شنیدن جبران می‌کنند و تلاش خود را برای نرسیدن فرزندشان به نقطه‌ی پایان و آسیب رساندن به خود و دیگری به کار می‌گیرند. در این موارد خود فرزند هم با دیدن این همراهی و شنیده شدن معمولا کوتاه می‌آید. 🔷 اما «اعمال نظر» ماجرای دیگری دارد. آنجا دغدغه فرد صرفا شنیده شدن نیست. بلکه فراتر از آن عمل بر اساس نظرش است. یک گروه پنج نفره کوهنوردی را تصور کنید. برای عبور از گردنه سخت کوه هرکسی نظری می‌دهد. همه نظرها شنیده می‌شود اما گاهی پیش می‌آید یکی در آن بین، اصرار بر نظر خود ورزیده و می‌خواهد اعمال نظر کند. ولو چهار نفر دیگر مخالف باشند. اینجا فرد اگر داد بزند، فریاد بکشد، چیزی را پرت کند یا بشکند و حتی فراتر به خودش و دیگران بخواهد آسیب برساند، دیگرانِ آگاه و مسئول در برابر او چه باید بکنند؟ آیا باید اجازه دهند آن یک نفر بتازد و در برابر او کرنش کنند؟ یا با او درگیر شده و اجازه‌ی آسیب رساندن به او ندهند؟ اینجا می‌شود گفت باید صبور بود؟ یا می‌شود گفت برای آنکه وی دست بردارد مطابق میل او عمل کرد ولو حرف غلطی بگوید؟ 🔹 حوادث این چند ماه اخیر در کشور و اغتشاشات و آشوب‌ها را می‌شود با این طبقه‌بندی دید: «اظهار نظر و اعمال نظر». عده‌ای از افراد آمده به خیابان، تلاش می‌کردند صدای خود را به مسئولان و بزرگترهایشان برسانند. اما عده‌ای دیگر درصدد اعمال نظر بودند. رسما آمده بودند برای براندازی. برای حذف. برای کشتن و نابود کردن. هم در شعار می‌گفتند و هم در عمل نشان می‌دادند. اینجا صحبت این نبود که طرف آمده نظر خود را بدهد، یا چون به او بی‌توجهی شده با سروصدا و اعتراض و حتی زدن و شکستن، می‌خواهد شنیده شود! بلکه آمده بودند برای تغییر مطابق میل خود. بی‌توجه به خواست اکثریت. آیا اینجا باید نشست و سکوت کرد؟ باید اجازه تاختن داد و کرنش کرد؟ 🔹 اگر این است علی علیه‌السلام باید در جمل می‌نشست تا طرف مقابل مستبدانه نظر خود را اعمال کند. اما حضرت درگیر شد و در درگیری کشتن امری اجتناب‌ناپذیر است. آیا علی کشتن انسان‌ها را دوست داشت؟ حاشا و کلا. اما به ما بگویید با اقلیتِ مستبدی که می‌خواهد اعمال نظر کند، چه باید کرد؟ با کسی که آمده برای جنگ، چه می‌شود کرد؟ بیایید توهم‌های فانتزی را دور بریزیم.. @Masihane
سوده بنت زمعه.mp3
4.32M
🎙 بشنوید | سوده بنت زمعه 🗂 پرونده: ازدواج های تاریخی 📌 یکی از موضوعات مهمی که دستاویز برخی غرض‌ورزان بوده و هست، موضوع ازدواج‌های پیامبر اکرم است. متأسفانه آگاهی اندک بسیاری از ما دراین‌باره گزک به دست همان غرض‌ورزان داده است. 📌 در ادامه‌ی پرونده‌ی پادکست‌های مرتبط با ازدواج‌های تاریخی، بناست از ازدواج‌های پیامبر بگوییم تا چند و چون آنها برای‌مان روشن شود. 📌 آنچه اکنون می‌شنوید، روایتی کوتاه است از ازدواج پیامبر با سوده بنت زمعه. 🆔 @qasas_school
🔸بارها گفتم، بازهم می‌گویم. در رأس نقشه‌های دشمن تبلیغ است و علاج آن تبیین حقیقت است. وسوسه‌ای را که روی آن جوان و نوجوان اثر می‌گذارد چه چیزی می‌تواند برطرف کند؟ باتوم که نمی‌تواند برطرف کند، آن وسوسه را تبیین می‌تواند برطرف کند. بیانات معظم‌له در تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ 🔻 دو روز پیش رهبر انقلاب این جملات را گفت و من به عنوان کسی که اندک تجربه‌ای در حیطه‌ی ژورنالیسم دارم خوب می‌دانم چه قندی در دل بسیاری از ژورنالیست‌ها آب شده. فعالان مجازی هم که دیگر هیچ، یحتمل بشکنی هم زده‌اند از این خوراک "ویو"خور!! 🔻 یک رصد اجمالی هم به من گفت اکثرا این جمله رهبری را تقبیح "باتوم به دستان" تلقی کرده به ویژه که شاهد هم از غیب رسیده بود. منظورم انتصاب سردار رادان است. حالا راحت‌تر می‌شد گفت رهبری از عملکرد نیروی انتظامی راضی نبوده است. ناکارآمدی "باتوم" هم نشانه‌ی ناکارآمدی نیروی انتظامی است. 🔻 اجازه بدهید پیش از تراشیدن سر آن جملات رهبری که اول متن آورده‌ام، اقرار کنم نیروی انتظامی حتما عیب و ایرادهایی دارد. حتما نواقص و ضعف‌هایی دارد. حتما رفتارهای غلطی از برخی افراد پرسنل و بعضی پلیس‌ها سر می‌زند. خود نگارنده درحد بضاعت اندکش بارها بر این چیزها اعتراض کرده. این‌ها را همین ابتدا اقرار کردم که مبادا یکی بیاید اصل حرف را ببرد به حاشیه با گفتن اینکه "شما می‌خواهید نقص‌ها و ضعف‌ها و... را انکار کنید"!! 🔻 برای آنکه خاطرتان جمع شود باز تاکید می‌کنم من طرفدار مواجهه خشونت‌آمیز و برخورد رادیکال هم نیستم. چون گره بسیاری از مشکلات امروز ما با دست باز می‌شود. نباید به آنها چنگ و دندان نشان داد و گره را کورتر کرد. 🔻 حالا که برادری‌ام را اثبات کردم(ان‌شاءالله) و سعی کردم سوراخ‌سنبه‌های متن را بگیرم تا یکی همان را دستاویز چسباندن انگ نکند؛ بیایید برویم سراغ جملات رهبری. 🔻 این جملات هرگز نمی‌گوید نباید با دشمنی که دشنه را تا دسته در قلب امنیت اجتماعی و امنیت ملی فرو کرده، با "باتوم" مواجه شد. بلکه می‌گوید چرا "تبیین" را چنان رها کرده‌اید که کار به "باتوم" رسیده؟ 🔻 یعنی نیروی انتظامی اشتباه راهبردی و کلان نکرده، بلکه اشتباه را آن دسته از عالمان، روشنفکران، تریبون‌داران، قلم‌به‌دستان، فرهیختگان، نخبگان، استادان، معلمان و خلاصه صاحب نفوذهایی کرده‌اند که هنگامه‌ی نیاز به حضورشان، عصای احتیاط دست گرفته و به کنج سکوت خزیده‌اند. یا اسفبارتر بر موج اعتراضات سوار شده و عقده‌های دیرینه‌ی خود را گشوده و حتی گمان برده‌اند میوه‌ی آرزوهای دور و دراز خود را وقت چیدن رسیده است!! 🔻 آن جملات رهبری یعنی: استفاده‌ی زیاد از "باتوم"، نشانه‌ی استفاده‌ی اندک از "تبیین" است. پرکاری "باتوم به دستان" نتیجه‌ی طبیعی کم‌کاری "مکلفان به تبیین" است. 🔻 اینجاست که آدمی یاد شعر شهریار می‌افتد آن‌گاه که چوبه‌ی دار با چوب منبر هم‌سخن می‌شود و می‌گوید: گفت با طعنه منبری به چنار: سرفرازی چه می‌کنی؟ بی بار! نه مگر ننگ هر درختی تو؟ کز شما ساختند چوبه‌ی دار! پس بر آشفت آن درخت دلیر، رو به منبر چنین نمود اخطار! گفت: گر منبر تو فایده داشت، کار مردم نمی‌کشید به دار! 🔰 شاید چوب باتوم نیز امروزه باید با ابزارهای رسانه‌ای، چنین مناظره‌ای بکند. @Masihane
به مناسبت میلاد حضرت زهرای اطهر و روز زن و فرازهایی از زبان امام سجاد درباره‌ی مادر را با هم بخوانیم که بی‌نهایت زیباست: 🔶 وَ اَمَّا حَقُّ اُمِّکَ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّهَا حَمَلَتْکَ حَیْثُ لَا یَحْتَمِلُ اَحَدٌ اَحَداً و اما حق مادرت این است که بدانی او آن‌گاه که هیچ‌کس بار کسی را بر دوش خود نمی‌پذیرفت، تو را حمل کرد. 🔶 وَ اَعْطَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِهَا مَا لَا یُعْطِی اَحَدٌ اَحَداً و از شیره‌ی جانش به تو داد آن هنگام که کسی به تو چیزی نمی‌داد. 🔶 وَ وَقَتْکَ بِجَمِیعِ جَوَارِحِهَا وبا تک‌تک اعضایش از تو مراقبت کرد. 🔶 وَ لَمْ تُبَالِ اَنْ تَجُوعَ وَ تُطْعِمَکَ او باکی نداشت که خود گرسنه بماند ولی تو را سیر کند. 🔶 وَ تَعْطَشَ وَ تَسْقِیَکَ و نیز خود تشنه بماند و تو سیراب شوی. 🔶 وَ تَعْرَى وَ تَکْسُوَکَ خود لباسی [نو] برای پوشیدن نداشته باشد اما تو را [لباس نو زیبا] بپوشاند. 🔶 وَ تَضْحَى وَ تُظِلَّکَ و خودش در آفتاب بماند ولی برای تو سایه‌بان شود. 🔶 وَ تَهْجُرَ النَّوْمَ لِاَجْلِکَ او به خاطر تو بی‌خوابی کشید. 🔶 وَ وَقَتْکَ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ و تو را از گرما و سرما محافظت کرد. 🔶 لِتَکُونَ لَهَا تا تو برای او باشی، 🔶 فَاِنَّکَ لَا تُطِیقُ شُکْرَهَا  اِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ تَوْفِیقِهِ. پس تو را یارای سپاس‌گزاری از او نیست مگر با کمک خدا و توفیق از جانب او. 📚 رساله‌ی حقوق امام سجاد(علیه‌السلام) 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
سیدحسین‌مون: مامان!! من فکر می‌کنم تو بدنمه، وقتی میشم!! @Masihane
به‌طرز چشمگیر و البته تقریبا فراگیر، کانال‌های سازمانی و شخصی دوستانِ هم‌قطار، درحال توضیح و تبیین سرمای پیش‌ِ رو در کشور و احتمالا بحران قطعی گاز هستند، تا مبادا برخی هم‌وطنان در این چالش مقطعی آسیب ببیند. قطعا این هم‌دلی و اطلاع‌رسانی‌ها برای جلوگیری از هرگونه خسارت احتمالی به سایر هم‌وطنان ارزشمند است. این میان عده‌ای به سان همیشه عَلَم خودتحقیری بلند کرده و زیر آن علیه جمهوری اسلامی کف و سوت می‌زنند و به تمسخر و استهزایِ زیرساخت‌های اساسی کشور می‌پردازند. گویی باز نقطه ضعفی یافته‌اند که برای‌شان شبیه به سوراخ دعاست. می‌خواهند با دمیدن در آن، خیک عقده‌های‌شان را باد کنند. انگار نمی‌دانند اگر توصیه به مصرف اندک گاز می‌شود، معنایش آن است که جمهوری اسلامی به کمرکش کوه‌ها و حتی میان درز دره‌هایی از مملکت گازرسانی کرده که آن‌ها حتی نام آن مناطق را هم نشنیده‌اند. به بیان دیگر اگر در بسیاری از نقاط دورافتاده و در معرض سرما، گاز نرسیده بود، توصیه به کاهش مصرف گاز در شهرهایی مثل تهران، اصفهان و قم بی‌معنا بود. مردم آن دیار سرماخیز به‌سان سده‌های پیش با چوب و هیزم خودشان را گرم می‌کردند و کمی و زیادی مصرف گاز در شهرهای بزرگ مرکز، تاثیری برای آن‌ها نداشت. پس این توصیه‌ها یعنی دختربچه‌ای در آن‌سوی تایباد یا پسربچه‌ای میان کوه‌های شهرکرد و یا زنی پشت تپه‌های شنی جنوب کرمان هم از گاز برخوردار است. مبادا با مصرف غیرمعقول، محروم‌شان کنیم. فارغ از این بحث‌ها، به این نیز فکر کنیم، زمانی که از سرمای اروپا و زمستان سخت گفته می‌شد هرچند در دل به ریش مسئولان اروپایی خندیدیم آیا ته همان دل‌مان برای مادری که ابزاری برای گرم نگه‌داشتن فرزندانش نداشت، غصه خوردیم؟ اگر آری، پس روی انسانیت شما می‌شود حساب کرد و می‌توان درخواست مصرف کمتر را داشت تا در گوشه‌ای از این کشور پهناور، پدری و مادری نگران سوز سرما نباشد. @Masihane
پروفسور کریستوفر کلوهسی، کشیش کاتولیک رومی و نویسنده کتاب «فاطمه، دختر حضرت محمد» و کتاب «نیمی از قلبم: روایت هایی از زینب دختر علی» است. او به عنوان یک نویسنده‌ی غیر مسلمان درباره کتاب‌هایش می‌گوید: «هر دو کتاب در تلاش برای تفسیر جدید و آکادمیک از زندگی این دو زن فوق‌العاده حضرت فاطمه و دختر ایشان، حضرت زینب است. هر دو آنها در مبارزه با استبداد و بی‌عدالتی (فاطمه پس از مرگ پدرش و زینب بعد از واقعه کربلا) نمونه یا الگوی کامل ایستادگی در مبارزات انسانی برای زنان معاصر در زمانه ما هستند...در تقلای روزمره برای وفادار ماندن به هرآنچه که عادلانه، درست و اخلاقی است – لحظاتی که کربلای شخصی هر فرد محسوب می شود- [حضرت] فاطمه (س) و [حضرت] زینب (س) نمونه و الگوی کامل ایستادگی هستند... اما درعین حال هر دو آنها انسان بوده‌اند –بدون در نظر گرفتن موهبت‌های معنوی ایشان، هر دو زن، همسر، مادر و دختر بوده‌اند. آنها از دست دادن، نگرانی و غم را درک کرده‌اند. این مساله است – انسانیت آغشته با شجاعت آنها- که ایشان را به چنین الگوهای مهمی تبدیل کرده است. و آنها از مرزهای مذهب، سیاست، فرهنگ و اجتماع عبور کرده‌اند. آنها فقط برای مسلمانان یا زنان الگوی شجاعت و صداقت نیستند. بلکه نمونه‌ای کامل برای همه افراد جامعه هستند.» الگو بودن و عظمت حضرت زهرا را آنهایی می‌فهمند که بهره‌ای از علم و اندیشه و البته دارند، نه هر تازه به دوران رسیده‌ای مانند @Masihane
▪️ما خاب و عزته عبدٌ قال بصدقٍ یا الله! ▪️به عزتش سوگند ناامید نشد آن بنده‌ای که صادقانه گفت: خدایا! @Masihane
برای آنها شهروند، برای ما یاغی؟ چندی پیش فیلمی را می‌دیدم از تجمع ایرانیان خارج از کشور. با همان سودای مخالفت و اعتراض علیه جمهوری اسلامی و همان شعارهای همیشگی، البته به‌روزرسانی شده. پس از اندکی شعار دادن و کف و سوت و تکان دادن پلاکاردها، افراد آن اجتماع اندک، آرام آرام بایکدیگر دست به یقه شدند. اولش هم از تیکه‌های زبانی و بعضا فحاشی‌های متداول میان خودشان شروع شد. سپس درگیری فیزیکی قریب‌الوقوع می‌نمایاند که یکی آن میان بلند فریاد زد(بدین مضمون): «مراقب باشید! اینجا ایران نیست.» یعنی: «اگر دست از پا خطا کنید و کار اعتراض را به آشوب (ولو میان خودتان) بکشانید، پلیسِ اینجا، دمار از روزگارتان درمی‌آورد.» البته ممکن است بگویید این «یعنی» و جملات بعدش را از خودم درآوردم و آن جمله می‌تواند به شکل‌های دیگری هم تفسیر شود. بعد هم بحث را انتزاعی کنیم و برویم سروکله‌ی حرف‌های فلسفی‌طور را بتراشیم. فارغ از آنکه چه چیزی اتفاق افتاده و چه واقعیتی در زندگی روزمره ایرانیان آن سوی مرزها درحال افتادن است. برای همین من هم که ابتدا به این «یعنی» خودم شک داشتم، زدم به دل واقعیت‌های زندگی ایرانیان خارج از کشور(مسلما نه همه‌شان). همینقدر از برآیند کار بگویم که متاسفانه در شرایط خوبی به سر نمی‌برند. هم از جهات اقتصادی و معیشتی در مضیقه‌اند و هم از جهات روحی و روانی و حتی فرهنگی تحت فشارند. (باور ندارید؟ شما هم جستجو کنید) اینجا سوالات مهمی ذهنم را درگیر کرد و خواستم با نوشتن این حرف‌ها شما را هم در این درگیری شریک کنم: «چرا وقتی این جماعت تحت انواع فشارهای دولت‌ها و ملت‌های خارجی‌اند، علیه آن کشور و قانون و ساختاری که این فشارها را بر آنها روا داشته بپا نمی‌خیزند؟ چرا خیزیدن آن‌ها فقط علیه کشوری است که کیلومترها از جغرافیا و ساختارها و فشارهایش دورند؟ چرا ذره‌ای از این روحیه ظلم‌ستیزی‌شان را علیه فشارهای دولی که شهروندی آن را نه تنها پذیرفته که به بهای گزاف خریده‌اند، به کار نمی‌گیرند؟ مگر این جماعت شهروند آن کشورها نیستند؟ مگر برای خود حق اعتراض قائل نیستند؟ چرا علیه ظلم آنها بر خودشان نمی‌خیزند؟» شاید شما یک بچه‌حزب‌الهی باشید و در پاسخ بگویید: «می‌ترسند!! زبان اینها علیه جمهوری اسلامی دراز است وگرنه در برابر ستم و فشار کشور متبوعشان، رام رامند.» اما فارغ از این قضاوت، می‌شود روان‌شناختی‌طور به قصه نگاه کرد. حکایت این جماعت، حکایت فرزندانی است که به دلیل اختلاف با اعضای یک خانه، آنجا را ترک کرده‌اند. سپس در غریبی هرچه لاف زده‌اند نگرفته و سرمای سوزان غربت آنها را سفت چزانده. آنها هم بیش از آنکه علیه آن سرما بشورند، نفرین و فحش خود را نثار آن خانه و خانواده‌ای می‌کنند که از آن گریخته‌اند. چون مسبب همه‌ی این حوادث را در همان خانه و خانواده می‌بیند. حالا مطمئن هستند اگر خانواده را تغییر دهند، می‌توانند با سری افراشته و سینه‌ای ستبر بازگردند و از بی‌پناهی و غربت نجات یابند. اما چون تغییر خانواده میسور نیست و بازگشت نیز مستلزم خجلان و سرافکندگی و شرمندگی؛از فشار دولت‌های اروپایی هم اگر به ستوه آیند، فحش و فضیحتش را به خانواده و خانه می‌دهند. البته پیچیده در زرورق‌های وطن‌دوستی. حقیقتا ترحم‌برانگیزند.. جماعتی که برای خارجکی‌ها شهروندند و برای ما یاغی!! @Masihane
عطف به مطلب پیش، پیام یکی از مخاطبان! @Masihane
ارسالی از مخاطبان. (برای خودم جالب بود به ویژه اینکه خوب نشون داده شهروند بودن توی یه کشور مثل سوئد، چقدر نیازمند بیچارگی و خفت و خواری کشیدنه) از اول اهل درس و مشق نبود. به ضرب و زور جیبِ بابا یکی درمیون درساشو پاس می‌کرد. یه ریز هم از معلم و مدیر و مدرسه و سیستم آموزشی می‌نالید. برادر کوچیکش اما از اون خرخون‌های ناب بود که چپ و راست می‌کوبیدنش سرِ ارشد خونه. جفتشون که بزرگ‌تر شدن سربازی‌هاشونو خریدن و افتادن تو کار. اونم بساز و بنداز. ادعای زرنگیشونم می‌شد. برخی مناطق ویلاسازی می‌کردن. بالاشهر هم آپارتمان می‌ساختن. اون درس‌خونه شریف برق می‌خوند. اما رفتاراش به دانشجو نمی‌خورد بازم صدقه سر جیب باباش مدرک گرفت و شد مهندس. بعد از چند وقت هم خبر شدیم که آقا مجید و آقا سعید مهاجرت کردن. یکی به سوئد یکی به آلمان. کوچیکه زن و بچه‌دار بود بزرگه عزب. تا خرتناق تو پول و امکانات غلت میزدن. از همه هم بیشتر می‌نالیدن که مملکته ما داریم؟ اقتصاد فلانه، فرهنگ بهمانه. کشورهای اروپایی چه جورن، مملکت ما چجوره؟! سر تا پاشون ضد فرهنگ بود. از پوشش بگیر تا روابط خانوادگی و اجتماعیشون. خلاصه مهاجرت کردن اونم چه مهاجرتی. توش خودمونو کشته بیرونش مردمو😅 از لابلای گپ و گفتای خاله خانم، حرفایی می‌زد بیرون که عینهو تف سربالا. یه دفعه خبر از آلمان می‌رسید بزرگه پول می‌خواد. یه دفعه از سوئد خبر میومد کوچیکه مایحتاج می‌خواد. یکی دو سال که از رفتنشون گذشت کم‌کم معلوم شد خبراییه. بزرگه تو آلمان با ۲۰ نفر تو یه سوله زندگی می‌کرد، زندگی که چه عرض کنم، توله سگ تیمار می‌کرد و گاهی تو رخت‌شور خونه کار می‌کرد. اما بازم هزینه‌هاشو باباش می‌فرستاد براش. بعد از چند وقتم خبر اومد یه کانال تلگرام زده و داره فعالیت‌های ضدمیهنی میکنه و ضد جمهوری اسلامی مصاحبه میکنه. یه سرکی کشیدیم دیدیم چه خبرههههههههههههههه. نگو آقا داشت کارنامه سیاه می‌کرد واسه پناهندگی گرفتن. دار و دسته تشکیل داده بودن واسه حرکت‌های اعتراضی که به خاطر همین حرکتا چند باری بازداشت شده بود و زهرچشم اساسی ازش گرفته بودن. کوچیکه یه روز می‌گفت برنج بفرست یه روز دارو، یه روز چای می‌خواست یه روز پول. حالا داخل پرانتز بگم خانواده‌شون اینور به به و چه چهی راه انداخته بودن که زن و بچه‌ش حقوق شهروندی می‌گیرن و خونه دادن بهشون و... . نگو تورم به قدری اونجابالاست که حقوق ۵۰ میلیونی زن و بچش از لحاظ ارزش ریالی با یارانه ما برابری می‌کنه. کجا؟ سوئد!! حالا ممکنه بگین چجوری اقامت گرفتن؟ به نام خدا: با ارتداد حالا نمی‌دونم چرا به این مدل زندگی میگن شهروندی!! واسه ما که از نزدیک شاهد شرایط زندگی‌شون هستیم برآیندی جز بردگی نداره. ✍🏼 نویسنده: حبیبی @Masihane
این شکل روایت‌ها هم هست... برای اینکه انصاف رو رعایت کرده باشم. @Masihane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... وضعیت تامل برانگیزی است؛ پشت چراغ قرمز عابر پیاده ایستاده‌اند و قانون شهر را به عنوان یک شهروند رام، رعایت می‌کنند. اما قانون انسانیت را به ناکجاآباد حواله داده‌اند. اینجا دو شورش لازم است: شورشی علیه آن کس که برده گرفته و شورشی علیه آن کس که برده شده. روش در شورش اول وضع قانون است و روش در شورش دوم، آگاهی بخشی و زنده کردن فطرت. (ترکیب و ) @Masihane
💢 گفت: ماه که میاد، حس و حالم عوض میشه. مخصوصا ایام نزدیک به ولادت امیرالمومنین. میل عجیبی دارم به انجام کارهای خوب. از ذکر و ورد و نماز و روزه تا خیر رساندن به این و اون. اما این حالت استمرار نداره. رجب و رمضان و محرم و... که تموم میشه، انگار ذخیره حال خوب منم تموم میشه. اونوقت نه تنها کار خوب چندانی نمی‌کنم که گناه هم می‌کنم. ناامیدم سید!! تو بگو اصلا خدا اینطور بنده‌ای رو می‌خواد که هِی بین خیر و شر، لابه‌لای خوبی و بدی، وسط زیبایی و زشتی، ویراژ میده؟ من که خیلی ناامیدم!! 💠 گفتم: مگه این آیه رو ندیدی؟ «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً، عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (توبه/102) گروهی هم هستند که متوجه و معترف گناهان خودشونن [شاید یعنی گناه خودشون رو توجیه و یا انکار نمی‌کنن]، اینها گاهی عمل صالح انجام میدن و گاهی هم مرتکب سیئه میشن. امید است که خدا به سمت این جماعت رو کنه چون غفور و رحیمه [نه چون لایقش هستن]. ما به وضع خودمون که نداریم، به رحمت خدا امید داریم. @Masihane
| بخش اول 1⃣ نامش قارون بود. البته تورات صدایش زده: قورح. (تورات، سفر عدد، اصحاح شانزدهم). از بنی‌اسرائیل؛ قوم حضرت موسی. برخی می‌گویند پسر خاله‌ی موسای کلیم بوده.(مجمع البيان، ج7، ص266) 🔰 قرآن او را اینطور به ما می‌شناساند: إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى از شناسامه قارون همین بس که بدانی از قوم موسی بود... از بنی‌اسرائیل. 🔺اینکه قرآن در اینجا از نام «بنی‌اسرائیل» برای معرفی هویت این قوم سخن نگفته و آن را با عنوان «قوم موسی» شناسانده، حتما حکمتی دارد که در جای خود محل تامل است و فعلا از آن می‌گذریم. 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school
اگه دوست دارید قصه‌ی قارون رو از قرآن مرور کنید اینجا چیزهایی نوشتم👆 بزنید روی لینک و از کانال قصص بخونید.
📆 از صبح سیزده بهمن (مانند چنین روزی) مردم برای دیدار و ملاقات با امام به مکان اسکان امام هجوم آوردند. فشار جمعیت بسیار بالا بود و زنان در کنار مردان حاضر بودند. برای اداره بهتر جمعیت، صبح برای حضور مردان و عصر برای حضور زنان اختصاص یافت. با این حال فشار چنان زیاد بود که مرتب افرادی بیهوش می‌شدند. مثلا روز دوم چند ده نفر از بانوان غش کردند. ♦ شورای انقلاب مطلب حضور پرشور زنان و ماجرای بیهوشی و... را به امام انتقال دادند و پیشنهاد کردند دیدار بانوان با امام متوقف شود. اما امام فرمود: «شما فکر می‌کنید اعلامیه‌های من یا سخنرانی‌های شما شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان بیرون کردند! چرا می‌خواهید ملاقات‌شان را قطع کنید؟ بروید وسیله‌ی آسایش‌شان را فراهم کنید». 🔰 شاید اگر به مدیریت بسیاری از آقایان در طول این مسیر تاریخ نگاه کنیم، نسبت به زنان همین‌گونه برخورد شده. به جای آنکه امکان حضور و رفع مشکلات آنان فراهم شود، با نادیده گرفتن آنها و پاک کردن صورت مسئله درصدد مدیریت بوده‌اند و بوده‌ایم. چیزی درست در جهت خلاف مطالبه خمینیِ امام! 📚 منبع: کتاب برای تاریخ می‌گویم، ص36 🏫 مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص 🆔 @qasas_school