8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای پزشکیان هم از حیث اعتقادی هم علمی(!) بر این باور است که باید همه امور را با نظر رهبری پیش ببرد. تحلیل پزشکیان از وضعیت ما این است: "برای خواستن استقلال ملی باید هزینه بدهید."
سپس جنابشان در مقام رئیس دولت، خیلی زیبا ما مردم را از هزینههای بسیار میترساند.
این فرمایشات آقای پزشکیان دقیقا همان چیزی است که از اواخر جنگ باب شد!
مخلص کلام هم اینکه میگویند: جنگ، پول میخواهد. برای پول داشتن، باید توسعه پیدا کرد. برای توسعه باید پای سرمایهگذار خارجی به کشور باز شود. برای آمدن سرمایهگذار باید رفت سراغ مذاکره. در مذاکره هم باید از چیزهایی دست برداشت.
نمیخواهید از آن چیزهای آرمانی دست بردارید؟؟ پس سختیهای آن را بهجان بخرید. سختیهایی که پزشکیان لیست میکند تا هم بترسیم و هم بترسانیم.
با این حساب به من بگویید: آیا فهم رهبری از وضعیت کنونی همینی هست که پزشکیان میگوید؟ اگر نه پس مشکوک شوید به حرفهایی که رهبری را همهی کارهی همهی تصمیمها جا میزند!
#سید_میثم
#پزشکیان #جنگ #مذاکره
@Masihane
🔰 وأد و حقیقتی متناقض
این آیهی سورهی تکویر را همگی شنیدهایم: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ. گویا روایتی تناقضآمیز است از یک فریاد بلند و شنیدنی ولی نشنیده گرفته شده. از آن جهت که موءودة، ریشه در واژهای دارد به نام "وأد" که اصلیترین معنای آن پیچیدن صدای فریاد و ناله در زمین است. در نتیجه موءودة هم یعنی دخترانی که هنگام کشته شدن، صدای فریاد و نالهی آنها در زمین پیچیده است. چون نحوهی کشته شدن آن دختران چیزی شبیه به زندهبهگور کردن یا انداختن آنها در چاه بوده.
آیه درصدد بیان روایتی تناقضآمیز است چون که هرچند همهی اهالیِ حاضر در حوالیِ آن جنایت، صدای فریاد و ناله را میشنیدند اما گویی آن را پذیرفته بودند و این یعنی نمیشنیدند. حتمی دلشان با آن نالههای سوزناک به رحم میآمده و چه بسا برای این فاجعه گریسته باشند. یا حتی همچون صعصعهبنناجیه تلاشی برای نجات آن دختران هم کرده و پرورشگاهی راه انداخته باشند از دهها تن دختری که پایشان از لب گور عقب کشیده شده. ولی با این همه گویی شنوندگان آن فریادهای زجرآور، ناتوان بودهاند از یک پرسش: بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ؟
ﺑﻪ ﻛﺪﺍم ﮔﻨﺎﻩ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ؟
این ناتوانی از طرح پرسش مزبور، کنایهای است از یک وضعیت که در آن کسی نمیتواند به صورت جدی قاتل را پاسخگوی جنایت خود کند. وگرنه چه بسا بارها افرادی از خودشان یا دیگران پرسیده باشند: چرا این دخترکان را قربانی میکنند؟ به کدامین گناه؟؟ ولی هرگز نمیتوانند قاتل را مسئول قتلهایش کرده و او را محاکمه کنند.
حالا بگویید آیا این دقیقا وضعیت امروز ما نیست در قبال آنچه که در غزه رخ میدهد؟ صدای آنها در زمین میپیچید. رسانههای ریز و درشت اخبار آن را منعکس میکنند. نالهها و فریادهای اهالی غزه مکرر به گوش همگان میرسد. مردم دنیا حتمی برایشان گریه هم میکنند. بتوانند خیریه و پرورشگاه هم میزنند. ولی ناتوانند از طرح پرسشی که بتواند قاتل را مجبور به پاسخگویی کند! درنتیجه فریادهای رسا و نالههای جانگداز شنیده میشوند و شنیده نمیشوند. حقیقتی متناقض. در چنین جهانی طبق تعابیر قرآن حتما خورشید درهم پیچیده. ستاره ها کدر شده و کوهها از جای درآمدهاند. دریاها شعله کشیده و وحوش محشور شدهاند. نظام دهدهی تعطیل گشته و خوبها به خوبها گره خورده و بدها با بدها تزویج نموده و همافزایند.
گوش کنیم میشنویم وأد را.. فریادهای پیچیده در زمین را. میشنویم و پذیرفتهایم. پس نمیشنویم. آری! ما هنوز ناتوانیم از طرح پرسشی برای محاکمه.
۲۰ مرداد سال ۵
#سید_میثم
#غزه #مرگ_بر_اسرائیل
@Masihane
دیشب برای سیدعلی یه وسیله سفارش دادیم. خیلی خوشحال بود. اینو از زیاد حرف زدنش، پر هیجان بودنش، "چشم" گفتنش به تقاضاهای ما و... میشه فهمید.
امروز برای سیدحسین یه وسیلهی دیگه سفارش دادیم. وسیلهای که سیدعلی هم بهش علاقهی زیادی نشون داد. ولی خب دیشب انتخابش رو کرده بود و نمیتونست اونو داشته باشه. حالا وسیلهی خودش هم رنگ باخته بود. امشب سیدحسین خوشحال بود و سیدعلی ناراحت. داشتم با خودم فکر میکردم "تنوع"، چقدر زمان خوشیها و شادیها رو کوتاه میکنه!! کودک و بزرگسال هم نداره.
#سید_میثم
#تنوع_طلبی #خوشیهای_لحظهای
@Masihane
🔰 استعارهی راه
🔹بر زندگی همواره «استعاره»های زیادی حاکم است. برخی معتقدند یکی از مهمترین استعارهها، استعاره راه است. یعنی زندگی به راه رفتن تشبیه میشود که مبدأ و مقصد و مسیر و روش پیمودن دارد. هم در ادبیات قرآن با تعابیری مانند «صراط المستقیم» یا «سواءالسبیل» مواجه هستیم هم در زبان فیلسوفانِ تاریخ و هم در بیان شاعران. آنجا که عطار میگوید: گر مرد رهی میان خون باید رفت/ وز پای فتاده سرنگون باید رفت/ تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس/خود راه بگویدت که چون باید رفت!
🔸در استعاره راه، زندگی از جایی شروع میشود و به جایی ختم. این غیر از زنده بودن است که با تولد آغاز و با مرگ انجام مییابد. پس باید پرسید: آن لحظهای که ما زندگی را شروع میکنیم، کجاست؟
🔹برای فهم نقطهی آغاز، باید «هجرت» را بشناسیم. اگر «بعثت» ولادت است و شکافتن پوستهی روزمرگی و اگر رهیدن است از پیلهی عادت؛ هجرت سرآغاز پریدن است.
اینجاست که زمان به مکان الصاق میشود و «لحظه» با «نقطه» در میآمیزد. هجرتِ رسول میشود رفتن از مکه به مدینه ولی در واقع رفتن از بادیه «من» به مدنیت «ما».
🔸جاریترین استعاره در اربعین، همین استعاره راه است. تبلور یافته در کلماتی مانند: طریق، مشایه و... . ما از مکان شروع میکنیم و در مکان حرکت میکنیم ولی در حال هجرتیم از یک «خود» به «خودی» دیگر. رهیدن از پیلهی فردیت و پریدن در هوای جمعیت. خودی که مرزهایش به حدود جسم منحصر نیست و چنان وسیع میشود که «همهی حاضران»، «من» میشوند و در من جای میگیرند و «نفس» میشود «انفسنا». اینجاست که زندگی شروع میشود. برای یک نفر از عمودها و شمارههایش. برای یک نفر هم در حوالی کربلا و... .
🔹«ما» کجا شروع میشویم؟ زندگیِ ما در کدام نقطه افتتاح میشود؟
طی طریق استعاره است. عمود پیمودن یک تشبیه. راه رفتنها و پیادهرفتنها یافتن یک آمادگی. اصل ماجرا «هجرت» است. هجرتی از «من» به «ما».
#سید_میثم
#اربعین
@Masihane
پروژهی "تغییر پارادایم" نیازمند واکنش یکپارچه و منسجم جبههی انقلاب است.
آن سخنرانی حسن روحانی که با ژستی خاص درون قابی شبیه قاب سخنرانیها و پیامهای رهبرانقلاب بود، نیاز داشت به یک واکنش از سوی بزرگان جبهه انقلاب. ولی به من بگویید مگر در این مدت اخیر به ویژه یکسال گذشته بزرگی باقی مانده؟! اصلا بزرگی هست؟ ما بزرگی را باقی گذاشتهایم؟!
از این بزرگانِ اسمی و ظاهری که بخار چندانی برنمیخیزد. کندههایی به دود افتادهاند. ولی همین کمبخارهای دودزا را هم یا خرج بازیهای سیاسی مقطعی کردهایم و یا به قصد کشت زدهایم.
بههرحال اکنون نیازمند ایستادن جلوی این پروژهی قدمتدار تغییر پارادایم هستیم تا بدانند بویی که به دماغشان خورده، از کباب نیست. الاغ داغ میکنند!
وگرنه با تصور مهیا بودن همه چیز برای عبور و تغییر اساسی و بنیادین، پیشتر خواهند آمد و تندتر خواهند تاخت.
#سید_میثم
#پاردایم_تغییر
@Masihane
آذریجهرمی دولت را در جهتی که من و شما منتقد دولت هستیم، نقد نمیکند. او از بیتصمیمی دیگری ناراحت است.
آیا به عمق این حرف او واقف هستید: "خواستن همهچیز باهم نمیشود!"؟؟ (تصویر توئیت)
شاید من بدبین باشم ولی این حرف از نظر من یعنی:
نمیشود پزشکیان درصدد دوری از جنگ باشد، ولی نخواهد غنیسازی را به صفر برساند! نمیشود توسعهی مدنظر آن ۱۸۰ کارنشناس را بخواهد ولی از تغییر پارادایم فرار کند و بگوید من اعتقاد به ولایتفقیه دارم!
پس درحال فشار به پزشکیان هستند که زودتر تصمیم خود را بگیرد! در این شرایط شاید بهتر است که علیرغم واکنش جدی به پروژه "تغییر پارادایم"، پزشکیان به "عدم کفایت سیاسی" تهدید نشود.
#سید_میثم
#تغییر_پارادایم
@Masihane
امروز بنا دارم ماجرایی یا شاید خاطرهای نقل کنم که انتهایش میرسد به: «نمیدانم»! نمیدانم چقدر به کار شما هم بیاید ولی میدانم که اگر تا انتها خواندید بهتر است به این فکر کنید که تربیت و ربوبیت چقدر پیچیدگی دارد. گاهی باید طوری بود که گرچه دلخواهمان نیست ولی گویا اقتضای «دلسوزی» است.
چند پیش فردی به دلایل تقریبا نامعلوم با من و تنی چند از همکاران و همراهان سر لج افتاد. هر جا نشست و از هر جا که برخاست، بدی گفت، و هرگز نگفت چرا و به چه دلیل! ما هم بنا به دلایلی از جمله حفظ حرمت طرف، سکوت کردیم. سپس کار از بدی گفتن فراتر رفت و رسما دهان وا کرد به فحاشی با رکیکترین الفاظ. ما اگر چه مبهوت این برونریزی عقدهها و غدههای طرف بودیم ولی میدانستیم بیخ کار میرسد به ورشکستگی. هیچ نمیگفتیم، نه چون باور داشتیم دریای فضائل ما با پوزه سگ نجس نشود و از این دست خودبرترانگاریها. نمیگفتیم چون گمان ما بر این بود به زودی فحشدرمانی جواب داده و از این همه دریدگی دست میکشد. اما انگار اثر نداشت و چه بسا اثر عکس داشت چون این بایکوت و کممحلی ما را «سگمحلی» قلمداد کرده و گمان برده او را «کلبی» میپنداریم که به تعبیر قرآن: فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ. حال آنکه حاشا و کلا اگر ما چنین پنداری داشته و چنین نیتی کرده باشیم! اما او چون تصور کرده بود در ذهن ما هیچ حرمتی ندارد، پس پرده عفت کلام را بیشتر درید و هر روز وقیحتر از دیروز.. آنچنانی که گاهی در گوشه و کنار، دوستان نقلی از دستهگلهای به آب دادهاش رو میکنند، با نچنچهای زیادی یادش را به زبالهدان حافظه حواله میدهند و این یعنی طرف نه تنها پلهای پشت سر را خراب کرده که تمام مسیرهای آینده و پیش روی خودش را هم به لحظه بنبست نزدیک نموده. فاجعهبار آنکه در تمام این موارد خود را قهرمانی میپندارد که بناست آزادانه بر هر چه زشتی و پلشتی بتازد ولو به قیمت بیچاره کردن خود و خانوادهاش. انگار یک تیپ دستهچندم ادایی از قهرمانهای ذهنیاش.
در چنین وضعیت و شرایطی آیا نباید دلمان به حال چنین موجود ورشکستهای بسوزد؟ اگر بله! راهحل چیست؟
من گمان میکنم در چنین مواقعی باید طرف را از بایکوت درآورد. هرچند دعوای با اینطور «وقاحت عیانی»، هیچ شکوهی ندارد ولی شاید دل او را آرام کند به اینکه: من فحش دادم و آنها عصبانی شدند. شاید دلش خنک شود و از نجس کردن پوزهی خود به آلودگی فحش و فضیحت دست بردارد و آیندهی خودش را مایهی قمار یک خودقهرمانپنداری ابلهانه نسازد.
آیا باید به قدری که جوانمردی اقتضاء دارد، مقابله به مثل کرد و نشان داد که فحشهایت اثر کرده تا گره عقدههایش گشوده شود؟ نمیدانم! واقعا نمیدانم. همین است که میگویم تربیت پیچیدگی دارد.
30 مردادماه سال 4
#سید_میثم
@Masihane
مَفْشُو| سیدمیثم میرتاجالدینی
آذریجهرمی دولت را در جهتی که من و شما منتقد دولت هستیم، نقد نمیکند. او از بیتصمیمی دیگری ناراحت ا
امشب از یک فامیل نسبتا دور که سالیان درازی است دستش از دنیای ما کوتاه شده، یادی کردم. با چه خصلتی؟ اینکه وقتی با بزرگترهای ما حال و احوالی میکرد، حواسش به ما بچهها هم بود. با محبت و لبخند سلام میکرد و اگر شرایط پا میداد دستی هم میداد. در واقع شخصیت میداد. در شخصیت دادن بُخل و خساست نداشت. از آن مهمتر، اهل تبعیض هم نبود. که مثلا لُپ گوگولیها را بکشد ولی رنگورورفتهها را بیمحلی کند. بدانید و آگاه باشید که بچهها نه تنها این چیزها را میفهمند بلکه با رزولوشن بالا به ذهن هم میسپارند. ما میشویم یک یاد و کار ما میشود یک یادگاری. چه خوب که گرام باشد و گران. مراقبه کنیم بر این چیزهای کوچکِ مهم. بر این ارزانهای ارزنده.
#سید_میثم
@Masihane
🔰احتناک
در سورهی اسراء خدا نقلی دارد از قول شیطان. دربارهی احتناک ذریهی آدم ابوالبشر: «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلاً». بدین معنا که شیطان با تاکید فراوان میگوید: نسل آدمی را احتناک میکنم، مگر اندکی را. حالا احتناک یعنی چه؟
دستکم چهار معنا برای آن ذکر شده:
۱- انسان را از ریشه بریدن و به دست باد و هوا سپردن.
۲- انسان را افسار زدن و به هر سویی بردن. سواری گرفتن و بازی دادن.
۳- انسان را از داراییها تهی کردن. جیب را زدن و پوک کردن.
۴- به دور گردن انسان پیچیدن.
سه معنای اول، یعنی «احتناک» سه چیز را میگیرد و در قبال آن سه چیز میدهد:
۱- رشد آدم را میگیرد و احساس آزادی میدهد. انسان بیریشه همانند گیاه بیریشه، رشدی نخواهد کرد. ولی همچون خس و خاشاک و پر کاه میتواند در هوا رها باشد.
۲- اختیار آدم را میگیرد و احساس مفید بودن و سرخوشی میدهد. انسان افسار خورده بیاختیار است ولی همچون یک اسب یا چارپا، باری میکشد و مسابقهای میبرد و به بازی گرفته میشود.
۳- تفکر آدم را میگیرد و احساس بلد بودن میدهد. پوکی و پوچی نتیجهی نجوشیدن از درون است. آبانباری که مدام از آن آب بردارند، تهی میشود ولی چشمهای که همواره بجوشد، خالی شدنی نیست. تقلید و قلادهی دنبالهروی بر گردن داشتن، آدمی را انباریِ یافته و بافتهی (ولو گرانسنگ) دیگران میکند و انبار، تهی شدنی است.
اما معنای چهارم خیلی استعاری است. از آنجا که سر، جایگاه چشم و گوش و زبان و عقل و فکر و فهم است، گردن چیزی نیست جز گلوگاه این جایگاه به گونهای که ابلیس با فشردن این گلوگاه و یا ثابت نگه داشتن گردن و یا کنترل ورودیها و خروجی میتواند هرگونه آزادی انسان را از بین ببرد. گو اینکه شیطان تصمیم میگیرد ما چه ببینیم و بشنویم و بگوییم و بفهمیم و بسنجیم. سرها ثابت. افقها مسدود. چشماندازها کور. شنیدهها محدود. اگر دست از پا خطا کنیم زیر شکنجه و پنجهی ابلیس یا گردنمان خُرد میشود و یا گلویمان دریده و فشرده.
برای آنکه آدمی زیر بار این میزان از اسارت بماند و در برابر این همه «نداشتن» دست به طغیان علیه شیطان نزند، احساس «داشتن» کارگر میافتد. احساس آزادی، احساس فایده و سرخوشی و احساس بلدی. لذا احتناکی که ابلیس بر آن مصمم است دستکم چهار کار هماهنگ و شاید مرحلهمند است.
پ.ن: چندی پیش از فردی که چشمش به جهان غیب قدری گشوده بود شنیدم که شیطانی از جنس جن وجود دارد به اندازهی یک وجب. میچسبد پس گردن آدمی و دست و پای درازش را دور گردن انسان میپیچد. مدام در گوش او زمزمه و مداوم چشم او را به جهت دلخواه مصادره میکند. گویا احتناک کارویژهی اوست.
اما بشارت باد که «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلًا». این شیاطین بر بندگان خدا سلطه ندارند. کاش بندهی خدا شویم.
#سید_میثم
@Masihane
مَفْشُو| سیدمیثم میرتاجالدینی
🔰احتناک در سورهی اسراء خدا نقلی دارد از قول شیطان. دربارهی احتناک ذریهی آدم ابوالبشر: «لَأَحْتَن
هرکس که از اختناق میگوید ولی از "احتناک" بیخبر است، صحبتهایش دربارهی آزادی را جدی نگیرید. بهویژه که چند روزی است نطقها دربارهی #آزادی_بیان و حق شوخی و حتی هجو بزرگان باز شده و بهانهی آن هم کلیپ جنجالی آن دخترک است در فحاشی به فردوسی.
اگر به من بود "احتناک" را جایگزین "اختناق" میکردم. چون اگر اختناق به معنای خفگی است و استعارهی از سرکوب، این هردو در مفهوم عمیق احتناک نیز خوابیده. بهویژه اگر بدانیم حَنَک در عربی به معنای گلو نیز هست و به کار روحانیونی که بخشی از عمامه را باز میکنند و دور گردن میپیچند، اصطلاحا بستن تحتالحنک میگویند. بیشتر هم در هنگام نماز رواج دارد و نوعی تمثل عینی اطاعت محض است در پیشگاه خداوند. شاید کمترین فایدهی بهرهمندی از این واژهی قرآنی هم این باشد که کسی نمیتواند با نادیده گرفتن برخی از امور غیبی عالم، نسخهی آزادیهای فارغ از حقیقت بپیچد.
#سید_میثم
@Masihane
🔰املاق و تملق
جهنم. واژهای که زیاد به گوش ما خورده و طبعا همراه آن تصویری از آتش و سوختن تداعی میشود. دربارهی ریشهی این واژه اقوالی وجود دارد و یکی از مهمترین آنها قولی است که میگوید "جهنم" وامواژهای سامی است که ریشهی عبری دارد. برگرفته از "جی هنوم" Gē-Hinnom (גֵי הִנֹּם) به معنای "وادی هنوم" یا "درهی بنیهنوم". درهای عمیق در جنوب غربی اورشلیم که مشرکان در آنجا فرزندان خود را برای تقرّب به خدای "مولوخ" به عنوان قربانی در آتش میسوزاندند. این درهی مخصوص آتش و سوزاندن انسانها، بعدها ضربالمثل شد و به فرهنگ یهودیان، ایرانیان، یونانیان و عربها سرایت کرد. (مقاله: ترس از حفره در قرآن کریم؛ رویکرد انسانشناختی به امنیت؛ ص16)
دربارهی مولوخ گفتهاند: بُت یا خدایی مشرکانه بوده که مردم کنعان، فرزندان خود را در پیشگاه آنها میسوزاندند. گونهای از خاکساری و ابراز ارادت برای گشوده شدن باب رزق و روزی (ترس از حال) یا نوعی اظهار تذلل و خشیت به هدف بسته نشدن باب رزق و روزی (ترس از آینده).
در عهد عتیق، بارها آمده که برخی اقوام (از جمله بعضی اسرائیلیان) فرزندانشان را در وادی هنوم (Gē-Hinnom) برای مولوخ قربانی میکردند (مثلاً: سفر لاویان 18:21 و ارمیا 32:35).
مولوخ با اسامی دیگری مانند مولوک یا مولوق هم یاد میشود و جالب آنکه در قرآن دو آیهی نزدیک به این ماجرا داریم:
«وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ...»
«وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ...»
املاق در این آیات نورانی میتواند معرَّب همان مولوق یا مولوخ یا مولوک [پادشاهان] باشد. بهویژه آنکه حرف از کشتن فرزندان در میان است. برخی اقوال هم که "املاق" را به معنای فقر گرفتهاند میتوان احتمال داد حضور مولوخ ملازم با فقر و کشتن انسانهاست. طبعا از بین بردن فقر و خشونت و جنگ که امروزه "توسعه" نام دارد، با حذف و محو مولوخ ممکن است.
شاید جالبتر باشد اگر بدانید که واژهی "تملُّق" نیز بیربط به "املاق" و "خشیت" در برابر او نیست.
از آنجا که لحظهی سوزاندن فرزندان در پیشگاه مولوخ نهایت تذلل و خاکساری بود، در زبان عامه مردم چاپلوسی و تملق به "خشیه املاق" و خود را ذلیل مولوق کردن تعبیر شد. ذلیل کردنی برای به دست آوردن رزق و روزی.
در نگاه نمادشناسان، مولوخ یا همان مولوک[مُلوک] معمولاً نماد طمع، خشونت و قربانی کردن معصومان برای قدرت است. در علوماجتماعی و فلسفهسیاسی، «مولوخ» به عنوان استعارهای از سیستمهای قدرتمحور و بیوجدان به کار میرود که برای ادامه بقا، انسانها را قربانی میکنند.
حال ما چند تعبیر مهم داریم که حول آنها قدری توضیح مختصر ارائه شد. خوب است این تعابیر را یکبار مرور کنیم:
جهنم، عبرانیان، اسرائیلیان، قتل فرزندان و کودکان، سوزاندن، مولوخ، املاق، تملق، رزق و روزی، طمع، خشونت، سیستمهای بیوجدان.
حالا شما حتما میتوانید میان این تعابیر ربط ایجاد کنید و به این سوال بیاندیشید: در برابر مولوخهای سیستماتیک کنونی که برای انسانها فقر و قتل و جهنم به ارمغان میآورند، چه کسانی در سراسر جهان و منطقه و حتی درون کشور، در حال تملق هستند؟ تملقی از روی ترس بابت رزق و روزی؟
#توسعه #اقتصاد
#سید_میثم
@Masihane