#مدیریت_جنسی
یا
#تربیت_جنسی؟
.
در یک معنا سیاست یعنی مدیریت و از این جهت میتوان گفت قدرت سیاسی همواره درصدد مدیریت است و پای آن به ریزترین مسائل و شخصیترین موضوعات هم میرسد. تفاوت قدرتهای سیاسی جهان مدرن هم در اصلِ مدیریت نیست، بلکه در نوع مدیریت است که الگوهای سیاسی کلان را میآفریند. به عنوان مثال در یک نوع مدیریت، هرم قدرت تمایل به سرکوب رفتارهای خارج از میل و اراده خود دارد که استبداد و دیکتاتوری را میآفریند و در دیگر مدل مدیریتی، قدرتها اجازه بروز هر نوع رفتاری را صادر میکنند تا به راحتی امکان رصد، مطالعه و جهتدهی به آن را داشته باشند. البته صدور اجازه به بروز هر رفتار، بدون مرز نیست بلکه اگر رفتاری را نفی کننده اصل قدرت یا نفی کننده مشروعیت پایگاه اعمال سیاست بدانند، هرگز اجازه بروز به آن را نمیدهند و شیوه سرکوب البته با عناوین موجه همچنان جریان مییابد.
در هر صورت میل و عطش شدیدی که نسبت به مدیریت هرچیز وجود دارد، زیربنای بسیاری از قدرتهای سیاسی را شکل میدهد و ارضای این میل سبب ورود مدلهای مدیریتی به شخصیترین رفتارها در حیات فردی نیز میشود. مانند دخالت قدرتهای سیاسی در مدیریت امر جنسی. شاید جرج اورول که در کتاب رمان 1984 تصویری خشن از نوع دخالت کمونیسم در زندگی شخصی افراد و سلب آزادی رفتار را ارائه کرد و به نوعی سعی در نشان دادن خصیصههای مستبدانه کمونیسم داشت اگر به لایههای باطنی «قدرت سیاسی» پی برده بود، صرفا این دست نظامهای سیاسی را مورد تخطئه قرار نمیداد و متوجه میشد ماهیت اساسی قدرت در جهان مدرن، میل به دخالت و اعمال مدیریت است و این میل به شکلی جنونآمیز به تمام ابعاد زندگی بشر ورود کرده و البته در این مسیر مدل ویژهی خود را پیاده میکند که نمونهی آن را میشود در مدیریت امر جنسی یافت.
تولید ادبیات گونهشناسانه پیرامون انحرافات جنسی از همین جهت قابل تحلیل است. به عنوان مثال آنجا که لواط از یک عمل انحرافی و حتی ارتداد مذهبی-کلیسایی به همجنسخواهی و نوعی تمایل متمایز تغییر شکل داد، مسئله مدیریت درمیان بود. همچنین دیگر انحرافاتی که روانشناسان سده نوزدهم با اسامی موجه طبقهبندی کردند مانند: عورت نمایان لازگ، چیزشیدایان بینه، حیوان دوستان و حیوان خواهان کرافت- ابینگ، خود-تکجنسی کامجویان روهلدر و همچنین علاقمندان به تماشای آمیزش جنسی، مردانه سینهدار، پیردوستان، زنان دردآمیزشخواه و...؛ باز عطش مدیریت شعله میکشید. هدف رسمیتبخشی به این همه انحرافات جنسی برآمده از انحطاط اخلاقی و ولنگاریِ اشباع ناشدنی، دادن واقعیتی تحلیلی به آنهاست برای توسعه مدیریت و اعمال قدرت بر همه چیز.
از جهت دیگر، آنگاه که قدرت تصمیم میگیرد بهجای حذف و مخفی ساختن انواع انحرافات جنسی، آنها را به رسمیت بشناسد و سپس به عنوان گونههای متفاوت معرفی کند، در وهله اول این امر، «آزادی» به نظر میرسد و خوشایند آنهایی است که لیبرالیسم را بابت همین تساهل و تسامح و عدم دخالت در بروز امیال شخصی و کیفیت زندگی خصوصی میستایند. اما کمی دقت نشان میدهد این گونهشناسی و طبقهبندی و رسمیت بخشیدن به انواع انحرافات جنسی با اسامی زیبا و توجیهگر و فریبنده، برای مدیریت و اعمال قدرت است و التفات به این وجه، سراب آزادی را تبخیر میکند.
ادامه 👇