8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥یک رویای صادقه و فوق العاده عجیب و شگفت انگیز از زبان استاد قرائتی
🔴سفارش امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به یک شهید...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
🌿✨🕊🌿✨🕊🌿✨🌿
🌷🌻خصوصیات اخلاقی و خاطرات #شهید_رمضان_مطلب از زبان معرف(دخترعموی شهید) :
🔹ایشان پسر بسیار مهربان و با تقوا بود دیپلم گرفت و با دیپلم آن زمان رفت در درجه داری سپاه استخدام شد و در کردستان مشغول بکار شد.
دفتردار پایگاه بود وقتی که نیرو برای جنگیدن با بعثیها کم بود دفتر کار را رها کرد و رفت با نیروهای بعثی جنگیدن که در هجده شبانه روز جنگیدن به فیض شهادت نائل شد که در گلستان شهدا به خاک سپرده شد، نزدیک قبر پیغمبر یوش نبی معروف به رسال الارض.
💐🍃💐🍃💐🍃💐
خاطره ای که از شهید عزیزمون دارم اینکه با این حال که ۵ یا ۶ سال بیشتر نداشتم ولی هیچ کس باور نمی کنه که انگار الان خاطره بچگیم همیشه برام مرور میشه و تازه هست
💥وقتی ازدواج کرد، تازه داماد بود هجده روز بود که اومد خانه ما و مثل اینکه واقعا بهشون الهام میشه که این دفعه با دفعه های دیگه بسیار فرق میکنه برا خانواده ما لطف کرده بود و کیک خریده بود
به هر کدام که کیک تعارف میکرد از همون شخص حلالیت مطلبید به پدرم که رسید پدرم را بغل کرد و بوسید و گفت عمو حلالم کنید پدرم با ناراحتی بسیار گفت عمو تو تاره هجده روزه ازدواج کرده ای چرا می خوای تازه عروس رو تنهاش بگذاری؟
خدا شاهده با این حال که بچه بودم ولی برام انگار الانه، پسر عموم گفت عمو اگه ما نریم این بعثیها بیان و خدای ناکرده خاک وطن بگیرن به یک زن و بچه ما رحم نمیکنند
روحش شاد و یادش گرامی🌹🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
☀️☘☀️☘☀️☘☀️☘🌤
#شهید_رسول_مطلب برادر جاویدالاثر رمضانعلی وقتی که پیکر پاک برادر شهیدش رابه خاک سپردند یازده سال داشت.
غم برادر را تحمل کرد و در سن شانزده سالگی پنج سال بعداز شهادت برادرش داوطلب شد و جبهه رفت وشش ماه از خدمتش نگذشته،بود که جاوید والاثر شد روحش شاد 🥀
داغ جدیدی بر دل پدر و مادرش گذاشت
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
🌹🌿خاطرات شهید از زبان معرف(دختر عموی شهید):
رسول هم به خدا قسم بسیار مهربان بسیار خوش اخلاق خاطره ای شیرین و به یاد ماندنی که از آقا رسول دارم این بود که وقتی با بزرگترها به خانه پدرم میامدن مادرم چای که پذیرایی میکردن چند استکان که کم بود این پسر عموی شوخ وبسیار خوش اخلاق فورا با برگه دفتر فنجان درست میکرد و میداد به مادرم و میگفت زن عمو معطل نکن ببین اینم استکان😅 و فضا را پر میکرد از خنده من که الان به این سن رسیدم و مطمئم که خدا این فیض شهادت را نصیب همه کس نمیکنه و حقیقت داره که میگن شهدا گلچین میشند
روحشون شاد🌷🌷🌷
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
💥🥀فراغی که بعد از سالها به وصال تبدیل شد:
چندی نگذشت که مادرش از بس منتظر جوان مفعود الاثرش بود فشارش بالا رفت و رفت تو کما و در سن ۵۷ سالگی روحش در کنار روح عزیزان شهیدش قرار گرفت
وقتی که در بیمارستان تو آی سی یو بود خانواده که آش نذری گذاشته بودن عموم که مردی مومن و با تقوا بود نماز صبح که خونده بود بعد از نماز صبح که دراز می کشند لحظه ای خوابش میبرد در عالم خواب میبند که رمضانعلی فرزند شهیدش با لباس نظام اومد وارد اتاق ما درش شد و باعجله زیاد چادر نماز و سجاده مادرش رو برداشت و باعجله از منزل خارج شد و عموم همان لحظه از خواب بیدار میشه میگه بچه ها مامانتون حتما تو بیمارستان تموم کرد
میگن چطور؟
میگه اینجور خوابی دیدم بلند میشند میان بیمارستان بینند، دکتر میگه ساعت ۶ حاج خانم فوت کردن می بینند همزمان با خواب عموم، زن عموم به شهدای عزیزش پیوست روحشون شاد و عموم هم خودش در جهاد سازندگی یک فرد زحمتکش بود.
روح عموم و زن عموم و همه پدر و مادران آسمانی شهدا شاد.
شادی روحشون صلوات♥️💐
شهدا شما پیش خدا آبرو دارید تو روخدا شفاعت ما را هم بکنید
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
12.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥روایتگری حاج حسین یکتا از شهدا
بسیار زیبا👌
نشر دهید🌹🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 شهیدی که سرباز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود... شهید جلال افشار را به خاطر بسپارید
#امام_زمان
#شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از زندگانی عالم شهید حاج شیخ علی مزاری
شادی روح بلند شهدا صلوات🕊🌹
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
🔰مختصری از زندگینامه شهید ابراهیم هادی
[🥀🌿🌹]
🌻🍃پهلوان بسیجی شهید ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است؛
او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
شهید هادی دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریمخان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود.
از همان سالهای پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود.
این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد؛
همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد.
یکی از کارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود.
گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازیدراز بر شانههای ابراهیم مینشست تا به دست خانوادههایشان برسد.
🕊🥀نحوه شهادت شهید ابراهیم هادی
شهید ابراهیم هادی در عملیات والفجر مقدماتی بهمراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه بمدت پنج روز مقاومت کرد ولی تسلیم نشد و سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ پس از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و کسی دیگر او را ندید.
ابراهیم همیشه از خدا تقاضا داشت گمنام شود؛ به دلیل آنکه یکی از صفات یاران خدا، گمنامی است.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
✅خاطره ای از شهید ابراهیم هادی
[❤️🌙🌸]
⚡عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذشته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
💠آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن!
_☘🌻☘_
🌺سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود.
از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. ان شاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند.
سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند.
تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
#شهید_ابراهیم_هادی🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷ماجرای اذان گفتن شهید ابراهیم هادی و اسارت چند عراقی
🎙#استاد_پناهیان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
وعده دیدار سیدالشهدا علیه السلام به محمدباقر
قبل اذان صبح با حالت عجیبی از خواب پرید؛ گفت: خواب دیدم! قاصد امام حسین ع بود.
به من گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: بزودی به دیدارت خواهم آمد
یه نامه هم از طرف آقا داد که نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟
همینطور کـه داشت حرف می زد
گریه میکرد؛ دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد هم شهید شد
آقـا بـه عهدش وفـا کرد ..
شهید #محمدباقر_مومنی_راد🕊🌹اللهم صل علي محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌹🌹🌹
📙کتاب خط عاشقی
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e
🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴
🔰زندگینامه شهید احمدعلی سهیلی
💐🍃شهید احمدعلی سهیلی در سال 1343 در کنگاور چشم به جهان گشود؛ تحصیلات خود را تا سوم دبیرستان ادامه داد و سپس با تشکیل بسیج عضو بسیج شد،، او با رشادت های خود در مبارزه با منافقین بارها مجروح شد
🕊و سرانجام با حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل در سال ۱۳۶۲ در پنجوین به شهادت رسید،
🥀تربت پاک شهید در گلزار شهدای حاجی آباد کرج نمادی از ایستادگی و دفاع از آرمان های اسلام و وطن است.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
📝✨وصیت نامه شهید:
🌷چون اين راه، راه على و راه حسين و راه الله است من اين راه را مى روم و اميدوارم كه كسانى اين راه را مىروند، پيروز باشند و از هيچ چيز نمى هراسند كه خدا با آنهاست و آنها سربازان اسلام و سربازان فرج ولى عصر امام زمان(ع) هستند و امام زمان حافظ اسلام و سربازان اسلام است.
💥«بهگفته قرآن مپنداريد كه شهيدان مرده اند بلكه آنها زنده اند و در نزد خداى خود روزى مى گيرند.»
و حالا سخنى با پدر و مادرم دارم، پدر و مادرى كه يك عمر زحمت مرا كشيدند و من از آنها ممنونم. البته من به نحو خود از آنها متشكرم كه مرا طورى تربيت كرده اند كه بتوانم در راه اسلام پيش بروم و ان شاءالله از شهداى اسلام شوم.
🌷من از پدر و مادرم خواهشمندم در صورتى كه اتفاقى براى من افتاد، زياد ناراحت نشوند چون به نظر من وقتى آنها فكر كنند، چندين هزار نفر همچون من در اين راه قدم نهاده اند و ان شاءالله هم كه پيروز و سربلند مى گردند تا تمامى برادران و خواهران عراقى را از چنگ دژخيمان بعثى و نوكران ابر قدرتها نجات دهند به اميد آن روز بويسله ازتمامى اهل فاميل و پدر و مادر و خواهر و برادر خداحافظى مى كنم كه خدا به شما صبر سرخ عنايت بفرمايد.
اميدوارم كه جوانان ايران از خون شهداى اسلام پشتيبانى كنند و راه شهداى اسلام را پيش گيرند و راه آنها را تا به سرمنزل مقصود ادامه دهند
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷همگام با شهدا در کانال مسیر شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/4183294356Ce53bde841e