هدایت شده از مشاور حقوقی دادِستان
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃
📽 یه چیزی به من بگید که چادر بپوشم!
#حجاب
#ایام_فاطمیه_سلام_الله_علیها
✅ کانال مشاوره حقوقی دادِستان ⚖️
https://eitaa.com/dadestan5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ #امام_علی_علیهالسلام
روزیِ تو بیشتر از تو، تو را میجوید،
در جستجوی آن آرام باش.
📗غرر، ج۱ص۵۲۳
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌این داستان: بین الحرمین و سوژه پست و استوری اینستاگرام!!!😢
تو اینستا بودم یهو این استوری رو دیدم ، نگاه اتفاقی اون آقا به ادا و اطوار این خانم خیلی برام دردناک بود و به نظرم این حرکت حرمت شکنی در مقدس ترین مکان دنیاست!!! 😔
این قضیه هروز داره توسط حجاب استایل ها رقم میخوره! تو این کلیپ عمل و نتیجه ی عمل تو چند ثانیه قابل مشاهده اس🤦♂❌
#نه_به_تبرج
#حرم_آتلیه_نیست
#فرهنگسازی_حیا
کلیپ های جذاب و دیدنی👇
🆔@farhangsaze_haya
#کینه 4
بابا که این حرفو زد بدجوری ماتم برد. با دهان باز به بابا نگاه میکردم که رو به مامان گفت_ اسم خوشگلیه، نه؟
نگاهی به مامان انداختم . مامان هم که مشخص بود تو شوک بود به سختی سری تکون داد_ آره خیلی قشنگه. فقط...
_ بابا حرفشو قطع کرد _ فقط چی خانم؟
_ بهتر نیست که بذاریم زینب و مسعود خودشون در مورد اسم بچهشون تصمیم بگیرن.
بابا که این حرفو شنید عصبی داد زد_ یعنی من حق ندارم اسم اولین نوه مو خودم انتخاب کنم؟
دیگه کسی حرفی نزد و همگی سکوت کردیم.
چیکار باید میکردم خدایا! از طرفی شوهرم که میخواست اسم دخترمون رو آیدا بذارم و یه طرف پدرم که میگفت اسم مادر خدا بیامرزم!
شک نداشتم که مسعود همچین چیزی رو قبول نمیکنه!
ادامه دارد.
کپی حرام.
#کینه 5
از اون روز کابوس شب و روزم شده بود دعوای بین شوهر و پدرم!
زایمان که کردم بابام تو گوش دخترم اذان خوند. بعدش رو کرد به مسعود _ اسمش رو شکوه میذارم اسم مادر خدابیامرزم رو.
تنم یخ زد و لبخند روی لبام محو شد.
نگاهم به مسعود بود من مسعود رو میشناختم و میدونستم که الان چقدر عصبیه!
کمی من من کرد_ آقا کاظم سایهتون مستدام اما ما اسم دخترمون رو آیدا گذاشتیم. انشالله بقیه نوه هاتون.
بابا که کارد میزدی خونش در نمی اومد! از چیزی که میترسیدم سرم اومد خدایا.
بابا عصبی سری تکون داد_ آقا مسعود آدم هیچ وقت حرمت بزرگترش رد نمیشکنه.
مسعود خواست حرف بزنه اما بابا رو به مامان با تحکم ادامه داد_ خانم راه بیوفت بریم اینجا دیگه جای ما نیست. مامان هم با چشمای اشکی ناچارا دنبالش راه افتاد.
ادامه دارد.
کپی حرام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برافراشته شدن پرچم عزای حضرت فاطمه زهرا (س) در حرم امیر المومنین (ع)
#دعای_فرج
سخن بے تو مگر جان شنیدن دارد؟
نفس بے تو ڪجا ناے دمیدن دارد؟
علت ڪورے یعقوب نبے معلوم است
شهر بے یار مگر ارزش دیدن دارد؟
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤
🔻در رستوران بودم که میز بغلی توجهم را جلب کرد. زن و مردی حدود ۴۰ ساله روبهروی هم نشسته بودند و مثل یک دختر و پسر جوان چیزهایی میگفتند و زیرزیرکی میخندیدند.....
بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این سنتان باید بچه دبیرستانی داشته باشید.
نه مثل بچه دبیرستانیها نامزدبازی و دختربازی کنید.
داشتم چپچپ نگاهشان میکردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر پشت خط گفت: آره عزیزم. بچهها رو گذاشتیم خونه خودمون اومدیم. واسهشون کتلت گذاشتم تو یخچال.
خوشم آمد. ذوق کردم. گفتم چه پدر و مادر باحالی. چه عشق زندهای که بعد از این همه سال مثل روز اول همدیگر را دوست دارند. چقدر خوب است که زن و شوهرها گاهی اوقات یک گردش دوتایی بروند. چقدر رویایی. قطعا اگر روزی پدر شدم همین کار را میکنم.
داشتم با لبخند و ذوق نگاهشان میکردم که ناگهان مرد به زن گفت: پاشو بریم تا شوهرت نفهمیده اومدی بیرون.
اَی تُف. حالم به هم خورد. زنیکه تو شوهر داری آنوقت با مرد غریبه آمدی ددر دودور؟
ما خیر سرمان مسلمانیم. اسلامتان کجا رفته؟ زن و مرد نامحرم با هم چه غلطی میکنند؟ بیشرفها.
داشتم چپچپ نگاهشان میکردم که مرد بلند شد رفت به سمت صندوق تا پول غذا را حساب کند. زن هم دنبالش رفت و بلند گفت: داداش داداش بذار من حساب کنم. اون دفعه پیش مامان اینا تو حساب کردی.
آخییی. آبجی و داداش بودن. الهی الهی. چه قشنگ. چه قدر خوبه خواهر و برادر اینقدر به هم نزدیک باشند.
داشتم با ذوق و شوق نگاهشان میکردم و لبخند میزدم که آمدند از کنارم رد شدند و در همان حال مرد با لبخندی شیطنتآمیز گفت: از کی تا حالا من شدم داداشت؟ زن هم نیشخندی زد و گفت: اینجوری گفتم که مردم فکر کنن خواهر و برادریم.
تو روحتان. از همان اول هم میدانستم یک ریگی به کفشتان هست. زنیکه و مردیکه عوضی آشغال بیحیا.
داشتم چپچپ نگاهشان میکردم که خواستند خداحافظی کنند. زن به مرد گفت: به مامان سلام برسون. مرد هم گفت: باشه دخترم. تو هم به نوههای گلم... _
وای خدا. پدر و دختر بودند. پس چرا مرد اینقدر جوان به نظر میرسید؟ خب با داشتن چنین خانواده دوستداشتنی باید هم جوان بماند. هرجا هستند سلامت باشند.
ناگهان یادم افتاد یک ساعت است در رستوران منتظر دوستدخترم هستم. چرا نیامد این دختر؟ ولش کن. بگذار بروم تا همسرم شک نکرده است.
پینوشت:
این داستان نانوشتهی بسیاری از ماست. هرکداممان به یک شکل. سرمان در زندگی دیگران است. زود قضاوت میکنیم و حلال خودمان را برای دیگران حرام میدانیم.
💙@moshavere_secret
༻༻༻༻༻༻༻༻
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ #درس_اخلاق
📌سیاهی تخیّل و فکر گناه
🔰آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
🆔 @Etratona
┄┅═══✼پایگاه معارفی عترتنا✼═══┅┄
هدایت شده از صراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✦❉❥🥀🕊❥❉✦
استوری🖤ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم...
.
.
.
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#حاج_قاسم
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
هدایت شده از صراط
11.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴😭
بود ناموس مرتضی اما،
بین آتیش و دود زندانی
🎙 حاج مهدی رسولی
#فاطمیه #ایام_فاطمیه
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
مادر غمخوار - @taaje_bandegi.mp3
4.06M
الهی ماااادر، برات بمیرم
که تمومِ نفسات پُره دردِ...😭
نگرانم من
واسه این زخمای
مظلوم مادر😭
بی کس مادر😭
میدوید تو کوچه
یه نفس،مادر
نفسش،حیدر
حیدر حیدر
حیدر حیدر
حیدر حیدر
حیدر😭😭😭😭😭😭😭😭
دنبال حیدر میدونید از سینه اش خون میچکید😭😭😭😭