#تلافی ۱
سه تا خواهر بودیم و دوتا برادر خواهر برادرام ازدواج کرده بودن و فقط من مونده بودم خونه بالاخره خواستگار اومد برام چون که مورد مناسبی بود پدرم با ازدواج موافقت کرد و اومدن برای بله برون موقع تعیین مهریه مادر شوهرم گفتن ما رسم نداریم بیشتر از ۱۰۰ تا سکه مهریه کنیم بابامم بخاطر من هیچی نگفت و قبول کرد بابامگفت برای جهیزیه چندتا تیکه گردن اقا داماد که مادرشوهرم گفت ما رسم نداریم داماد وسیله بگیره و همش پای عروسه با وجود این که پدرم نداشت و مجبور بود قرض کنه ولی بازم به خاطر من قبول کرد و جشن عقد گرفتیم شوهرم خنده رو و خوب بود خیلی هوامو داشت ولی مادر شوهرم خیلی خسیس بود شوهرم گفت بیا خونه ما گفتم مامانم گفته باید پاگشات کنن
#ادامهدارد
❌کپی حرام❌
#تلافی ۲
بهت هدیه بدن که خواهرشوهرم زنگزد و گفت ما رسمپاگشا نداریم خودتو جنع کن این لوس بازیا رو در نیار مارو به اسم مراسم تیغ بزنی خیلی دلم شکست ولی حرفی نزدم موقع عروسی برای من هیچی نخریدن و هیچ کاری نکردن گفتن ما رسم نداریم حسرت همه چیز به دلم موند درسته که شوهرم برام کم نمیذاشت و بارها برام خرید میکرد میگفت جای اونا ولی بازم دلم صاف نمیشد روزها گذشت و خواهر شوهرم براش خواستگار اومد و اونم جواب مثبت داد پسره م مادر خیلی دانایی داشت شب بله برون موقع تعیین مهریه که شد مادر داماد رو کرد به من و گفت دخترم چند تا مهریه ت هست؟ لبخند زدم و قبل از اینکه خواهرشوهرم حرفی بزنه گفتم موقع ازدواج ما گفتند رسم ندارند مهریه دختر صد تا بیشتر بشه
#ادامه دارد
❌کپی حرام❌
#تلافی ۳
برای همین مهریه من صدتاس، ابرویی بالا داد تازه متوجه چهره برزخی مادرشوهر و خواهرشوهرم شدم اون زن هم گفت پسمهریه مطابق رسم خودتون همون صد تا باشه، خواهرم شوهرم از ناراحتی سیاه شد منم تازه حواسم جمع شد که چه فرصت طلایی گیرم اومده بعد از مراسم بله برون، خواهرشوهرم قیامت کرد که چرا گفتی و منم گفتم مگه رسمتون نبود ؟ شوهرمم میگفت چطور برای زن من رسم داشتیم برای تو نه؟ بالاخره این مسئله فروکش کرد و عقد کردن بعد از عقد یه روز که مادر و خواهر پسره نشسته بودن و پسره هم کنار خواهرشوهرم بود حرف انداختن که داماد باید چی بگیره و برای عروسی چقدر طلا لازمه و چی باید بخرن منم که یاد حسرت هام افتادم...
#ادامه دارد
❌کپی حرام❌
#تلافی ۴
قبل از اینکه خواهرشوهرم حرفی بزنه لب باز کردم و گفتم اینا رسم ندارن این چیزا رو، برای عروسی همون طلاهای عقد و میگن کافیه و رسم خرید وسایل و چند تیکه ای که داماد برای جهیزیه بخره رو ندارن رسمشونه کل جهیزیه رو عروس ببره، داماد از شنیدن حرفهام کلی ذوق کرد و گفت خب اینجوری من خیلی جلو میافتم و دستتون درد نکنه دود از سر خواهرشوهرم بلند میشد وقتی رفتن بهم حمله کرد و گفت چرا اینکارو کردی منم بهش گفتم مگه رسمتون نبود؟ خب منم دروغ نگفتم که اونم خودشو میزد که من میخواستمبرامهمه کار بکنن تو کارم و خراب کردی بیخیال از خونه شون بیرون اومدم و شب که شوهرم اومدگفت چیکار کردی ماجرا رو براش تعریف کردم که گفت توام حق داری و کار خواهر من زشت بوده
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#تلافی ۵
خواهر شوهرم بارها زنگ زد و فحاشی کرد ولی من از خوشحالی سر از پا نمیشناختم، بعد از اون قضیه حتی گفت میخوام طلاق بگیرم که پدرشوهرم گفت هر بلایی سرعروس اوردید سرخودت اومد شوهرت ایرادی نداره و نباید طلاق بگیری الان اونم ازدواج کرده و مثل من که برامکاری نکردن خانواده شوهرش هیچ کاری برلش نکردن خیلی دلم خنک شد لطفا از این داستان من عبرت بگیرید عروساتون رو اذیت نکنید اگر اوایل ازدواجم برای من کاری میکردن اتفاق خاصی نمیافتاد اگر طلا میخریدن پس انداز زندگی پسر خودشون بود ولی چرا وقتی میشه مهربون بود ادم بدی رو انتخاب کنه؟
#پایان
❌کپی حرام ❌