#حق_گرفتن_ایست
#قسمت_اول
ازخیابان دانشگاه عبور میکردم چشم افتاد به دفتر وکالت به نام دادِستان رو کردم به مامانم. _مامان خوبه یک وکیل بگیریم. زهره جان هزینه اش را از کجا بیاریم
خب مامان یه دونه از النگوهام را میفروشم هزینه وکیل رو میدم مامانم سر تکون داد و حرف مرا تایید کرد، وارد دفتر وکالت شدیم خانومی موقر با مانتو و مغنعه سرمهای پشت میز نشسته بود، وارد دفتر وکالت شدیم.
_سلام خانم
با روی گشاده گفت
_سلام عزیزم، خوش آمدید
اشاره کرد به صندلیهایی که توی دفترش چیده بود
بفرمایید بنشینید
نشستیم روی صندلی
خانم وکیل رو به ما گفت مشگلتون چیه؟
سر چرخوندم سمت مامانم
با اجازتون من بگم
_بگو عزیزم
ببخشید خانوم وکیل میتونم اسم شما رو بدونم
بنده علی کرم هستم مشاور حقوقی، عزیزم شما هم خودت رو، کامل معرفی کن
_رویا صدیقی هستم، بیست سالمه، دیپلم تجربی دارم، هشت ماهه که به عقد آقایی به نام محسن کبیری در اومدم،دوماه عقد کرده بودیم و شش ماه هم زندگی کردم، الان یک ماهه اومدم قهر خونه بابام.
با خواستگارت نسبتی دارید؟
_بله نوه دایی مامانم هستن.
ساکن کجا هستن
در روستای یکی از شهرستانها زندگی میکنند اومد برام خواستگاری، پدر مادرم گفتن، اینها دیده شناختهاند تو خوشبخت میشی، منم که تایید پدر مادرم رو دیدم قبول کردم. ولی...
ادامه دار...
🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮
@masirrbehesht
╰─┅🍃🌺 🍃🍃