eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
11.6هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ از بچگی با عموم رفت و امد داشتیم و رابطه خانواده هامون خیلی خوب بود عموم از همون بچگی منو خیلی دوست داشت و بین بقیه برادرزاده هاش محبت بیشتری بهم میکرد همیشه از بچگی بهم میگفت تو مال خودمی نمیذارم نصیب غریبه بشی من نمیفهمیدم عموم چی میگه، ولی بابام و مامانم میخندیدن از همون بچگی میفهمیدم و حواسم بود که زن عموم با مامانم رابطه خوبی ندارن و هر وقت میومدن خونه ما و میرفتن بابا مامانم دعواشون میشد اخرم بابام میگفت به من چه ؟ من چیکاره م تو بگو؟ مامانمم قهر میکرد و تا چند روز خونه ما همینجوری بود ی خواهر و دوتا برادر هم داشتم دقیقا بچه های زن عموم هم مثل ما بودن چهار بچه داشت دوتا دختر و دوتا پسر داشت عموم همیشه میگفت نقشه های بزرگی براشون دارم و نمیذارم اینده شون تباه بشه
۲ ی روز به مامانم گفتم من مال عموام؟ مامان این یعنی چی که عمو همیشه میگه تو مال‌منی، مامانم یهو عصبی شد و گفت عمو خیلی اشتباه کرده من نمیذارم اینجوری بشه و بذار برای خودش هر چی میخواد بگه بگه محاله بذارم بیافتی زیر دست طیبه با اون ذات خرابش اینارم به بابات بگی کشتمت اون روز حرفهای مامانم رو نفهمیدم و هیچ وقتم به بابام نگفتم کم کم بزرگ شدیم و تازه متوجه نگاه هاش محمد رضا شدم نگاهش مثل بقیه نبود ی جور خاص بود خودمم خوشم میومد که اینجوری نگاهم میکنه، ی روز رفته بودیم خونشون با دختر عموم نازگل تو اتاقش حرف میزدیم اومدم بیرون برم اب بخورم که صدای عموم و زن عموم از اتاقشون بیرون اومد عموم میگفت این حرفها چیه میزنی و زن عموم میگفت همین که گفتم مگه از روی نئش من رد بشی اینو برای محمد رضا بگیری ی عمر زحمت بچه م رو نکشیدم که حالا دو دستی به دمش به اون دختره از خود راضی ❌❌
۳ متوجه نشدم در مورد کی حرف میزنن برامم مهم نبود چند وقت گذشت تا اینکه ی روز بابام گفت داداش مهلا رو برای محمد رضا خواستگاری کرده مامانم‌ گفت باید بگی نه و من نمیذارم دخترم‌ بیافته زیر دست طیبه با اون همه افاده و ناز و ادا الکی بابامم میگفت خانم بخاطر داداشم اینجوری نگو ما چیکار با زن داداش داریم محمد رضا خودش بچه خوبیه و مورد تاییده کاری هست و چشم پاکم هست خلاصه که زور مامانم به بابام نرسید شب خواستگاری رسید مشخص بود که زن عمو به زور اومده و مامانمم راضی نیست ولی من عاشق محمد رضا بودم جواب مثبت دادم مامانم باهام قهر کرد و تو دوران عقد زن عموم از هیچ بدجنسی دریغ نمیکرد محمد رضا و عموم حواسشون بهم بود بعد از من محمد علی برادرشوهرمم عقد کرد خواهرشوهرام که یکیش دوتا بچه داشت و اون یکی هم میگفتن ی خواستگار خوب داره و میخواست جواب مثبت بده انگار با ورود من همه شون ازدواج کردن
۴ ما هم فوری عروسی گرفتیم و رفتیم سرزندگیمون همه رابطه شون خوب بود با همدیگه، فقط مادرشوهرم با من خوب نبود دیگه همه میدونستن و منو دلداری میدادن با اونم صحبت میکردن که دست از سر من برداره اما بیخیال نمیشد هر بار که با محمد رضا تنا میشد بهش میگفت زنت با ی مرده دوسته و من میدونم چون زنم شوهرمم باور نمیکرد دیگه کار به جایی رسیده بود که مادرشوهرم تو جمع بهم مستقیم و غیرمستقیم میگفت که تو با ی نفر دوستی و خداروشکر اون یکی عروسم و دخترام پاکن، جاریم باردار شد خبرش همه جا پیچید دوقلو دختر داشت و خواهرشوهرمم که دوتا بچه داشت اونم باردار بود هر دوب با هم زایمان کردن و همه خوشحال بودیم دوسالی گذشت و مادرشوهرم هنوز بهم میگفت که تو با ی مردی دوستی که ی روز دیدم شوهرم اومد خونه و عصبی بود فقط میگفت بپوش بریم لبلس پوشیدم و رفتیم خونه مادرش دیدم‌همه عصبانی و گریونن پرسیدم چی شده
۵ که یهو خواهرشوهرم که سه تا بچه داشت زد توی صورتش و گفت شوهر من با زن داداشم فرار کرده خشکم زد گفتم‌یعنی چی؟ یهو عموم گفت یعنی اینکه وقتی میشینی به ی دختری که کاری بهت نداره تهمت میزنی و کنایه میزنی نقشه میکشی این تهمت و بکنی تو سر محمد رضا که زنش با یکی دوسته نتیجه ش این میشه برادرزاده من مثل گل پاکه و اون عروسی که خودت انتخاب کردی اینجوری بود انقدر به این دختر تهمت زدی که خدا اینجوری جوابتو داد مادرشوهرم نمیدونست چیکار کنه ی روز خبر رسید که اونا قاچاقی رفتن خارج از کشور و خواهرشوهرم غیابی طلاق گرفت و برادرشوهرمم غیابی زنش رو طلاق داد، الان پنج تا بچه که سه تاشون پدر ندارن و دوتاشون مادر افتادن رو دست مادرشوهرم انقدر درگیر اوناست که مارو رها کرد به حال خودمون خداروشکر که خدا جوابش رو داد و الان من دوتا بچه خوب دارم و حسابی خوشبختم . ❌❌❌