eitaa logo
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
85 دنبال‌کننده
273 عکس
207 ویدیو
4 فایل
سلام 🔸 خوش آمدید 🔸 در این کانال اطلاعیه برنامه های کانون مسجد و فاطمیه گذاشته میشود. 👌 همراه با نکات مذهبی و تربیتی. 🔸 کد کانون 1569 خادم کانال: @Sangar_saz
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️ کلاس احکام و عقاید کانون مسجد ویژه دختران اول تا هفتم 🆔@masjed_emam_khomeine
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت5 باید دعاکنى برایشان، باید از او بخواهى که خواسته هایشانرا متحول کند، قفل د
📚 به او حملهور شود و خونش را بر زمین بریزد:مردم ! خداوند تعالى که خود آفریننده دنیاست ، آن را خانه نابودى و زوال قرار داده است . کار این خانه این است که حال دل بستگان به خویش را دگرگون مى کند. فریب خورده کسى است که فریب او را بخورد و بخت برگشته کسى است که در دام فتنه هاى او بیفتد.مردم ! دنیا شما را نفریبد، هر که به دنیا تکیه کند، دنیا زیر پایش امیدش را خالى مى کند و هر که طمع به دنیا ببندد، دنیا ناکامش مى سازد.من اکنون شما را در کارى هم پیمان مى بینم که باعث برانگیختن خشم خدا شده. خداى کریم از شما روى گردادنده و عذاب خویش را بر شما حلال کرده. مردم ! خداى ما خوب خدایى است و شما بد بندگانى هستید.به محمد پیامبر ایمان آوردید و طاعتش را گردن نهادید و سپس به فرزندان او هجوم آوردید و کمر به قتل عترت او بستید.... اکنون این شیطان است که بر شما مسلط شده و عظمت حضور خدا را در دلهایتان به غیبت کشانده . پس ننگ بر شما و مقصد و مقصود شما..... ما از آن خداییم و به سوى او باز مى گردیم اما پیش روى ما قومى است که از پس ایمان ، به کفر رسیده است. و قومى که غرقه ستم است هماره از ساحل لطف و رحمت خدا دور باد... امید نه،... که آرزو دارى این امت برگشته از امام ، این قبیله پشت کرده به رائد، این قوم روبرتافته از قائد با این کلام تکان دهنده و سخنان هشیارکننده ، ناگهان به خودبیاید، آب رفته را به جوى بازگرداند و حرمت شکسته را ترمیم کند. اما پاسخ ، فقط صداى شیهه اسبانى است که سم بر زمین مى کوبند و بى تابى سوارانشان را براى هجوم تشدید مى کنند.دوست دارى حجاب از گوشهایشان بردارى و صداى ضجه سنگ و خاك و کلوخ را به آنها بشنوانى و بفهمانى که از سنگ و خاك و کلوخ کمترند آنها که چشم بر تابش آفتاب حقیقت مى بندند. دوست دارى پرده از چشمهایشان بردارى و ملائک را نشانشان دهى که چگونه صف در صف ، گرداگرد امام حلقه زده اند و اشک چشمهایشان شبنم آسا بر گلبرگ بالهایشان نشسته و گریه هایشان خاك پاى امام را تر کرده است.فرشتگانى که ضجه مى زنند: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و امام با تکیه بر دستهاى خدا، در گوششان زمزمه مى کند:.. ...... 🆔@masjed_emam_khomeine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام على عليه السلام: مَن كانَ لَهُ في نَفسِهِ واعِظٌ كانَ علَيهِ مِن اللّهِ حافِظٌ هر كه واعظى درونى داشته باشد، او را از جانب خداوند نگهبانى است ميزان الحكمه جلد13 صفحه 318 🆔 @masjed_emam_khomeine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اے بـــابـــا حکـایتی شـده مویـــم... اے بـــابـــا ببیـن شکستـه پهلویــم... 🏴 شهادت حضرت سه ساله ارباب، حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت. س 🆔 @masjed_emam_khomeine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 ✔️ شما دعوت شدید به: مراسم عزاداری بمناسبت شهادت ▪️امام حسن مجتبی علیه السلام💔 و ▪️حضرت رقیه سلام الله علیه💔 ✔️ دو شنبه 22 شهریور ساعت 5:15 عصر در حسینیه شهدای روستا ✔️ با سخنرانی حاج آقا رحیمی و مداحی آقای براهیمی از نجف آباد ها 🔶🔸 لطفا اطلاع رسانی کنید و با ماسک تشریف بیاورید🔸🔶 ✅ https://eitaa.com/hajiabad_infor🌱 👆 به تنها کانال رسمی اطلاع رسانی روستای حاجی آباد بپیوندید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
📚#افتاب_در_حجاب #قسمت7 به او حملهور شود و خونش را بر زمین بریزد:مردم ! خداوند تعالى که خود آفریننده
📚 ♥️ زینت همان شتر را عوض کردند...و عایشه را بر آن نشاندند. و عایشه ، دعوى جنگ با على کردبهانه چه بود خونخواهى عثمان! و خودشان بهتر از هر کس مى دانستند که این بهانه تا کجا مضحک است. مروان حکم ، سعید عاص را به همراهى در جنگ دعوت کرد. سعید عاص پرسید: همراهان تو کیانند؟گفت : طلحه و زبیر عوام و عایشه و سعد و عبدالرحمن و محمد بن طلحه و عبدالرحمن اسید و عبداالله حکیم و... سعید عاص گفت : چه بازى غریبى ! اینها که همه خود، دستشان به خون عثمان آلوده است! مروان حکم ، سکوت کرد و از او گذشت.ام سلمه با اتکاء به آنچه از پیامبر شنیده بود اعلام کرد:بدانید هر که به جنگ با على رود، کافر است و عصیانگر بر دین خدا. اما فریاد او در ازدحام جمعیت گم شد.... مالک اشتر نامه نوشت به عایشه که از خدا بترس و حریم پیامبر را نگاه دار. عایشه پاسخ داد: تو هم لابد شریک قتل عثمانى که با من مخالفت مى کنى.امیرمؤمنان ، ناخواسته پا به این عرصه گذاشت و با هفتصد سوار به ((ذى قار)) فرود آمد. و عایشه وقتى این را شنید، نامه نوشت به حفصه که:على به ذى قار فرود آمده است ، نه راه پس دارد، نه راه پیش... حفصه با دریافت این پیام ، مطریان و مغنیان را جمع کرد و دستور داد که این مضمون را به شعر درآورند و با دف و تنبک بنوازند و بخوانند تا مگر على بدین واسطه خفیف و استهزاء شود. تو خبر را که شنیدى ، احساس کردى که دیگر جاى درنگ نیست.... از خانه بیرون شدى و با رویى پوشیده و ناشناس به خانه حفصه درآمدى. خانه شلوغ بود.... مغنیان مى نواختند، کودکان کف مىزدند و زنان دم مى گرفتند:ماالخبر ماالخبر على فى سقرکالفرس الاشقران تقدم عقر ان و تاءخر نحر. راه را شکافتى تا به مقابل حفصه رسیدى که در بالاى مجلس نشسته بود... وقتى درست مقابل او قرار گرفتى ، چهره ات را گشودى ، غضبناك نگاهش کردى ، دندانهایت را به هم ساییدى و گفتى : راست گفت رسول خدا که(البغض یتورات)، کینه موروثى است. اى دخترعمر! که اکنون با دختر ابوبکر همدست شده اى براى کشتن پدر من . پیش از این نیز با پدرانتان همدست شده بودید براى کشتن پیامبر. اما خدا پیامبرش را از مکر خاندان شما آگاه و کفایت کرد. با پدرانتان در قتل پیامبر ناکام ماندید و اکنون کمر به قتل وصى و برادر او بسته اید. شرم کنید. همین آیه قرآنى براى رسوایى همیشه تان بس نیست ؟ "وان تظاهرا علیه فان االله هو مولیه و جبریل و صالح المؤ منین و الملائکۀ بعد ذلک ظهیر. دوست دارى به برادرت یادآورى کنى که این آتش از زمان پیامبر در زیر خاکستر خفته است. اینها اگر جرات مى کردند، پیامبر را از میان برمى داشتند. نتوانستند، سر از سقیفه در آورند، بیست و پنج_سال خورشید را به بند کشیدند و در شهر کوران ، پادشاهى کردندو بعد بر شتر نشستند و بعد، سر از نهروان درآوردند، به لباس ابوموسى اشعرى درآمدند و دست آخر، شمشیر را به دست ابن ملجم دادند. و کدام آخر؟معاویه از همه گذشتگان پلیدتر مکارتر بود. نیش معاویه بود که زهر را به جان برادرمان حسن ریخت. دوست دارى فریاد بزنى : برادرم ! تو که اینها را مى دانى چرا اتصالت را به خدا و پیامبر علم مى کنى ؟اما فریاد نمى زنى. .......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام على عليه السلام: مَن كانَ لَهُ في نَفسِهِ واعِظٌ كانَ علَيهِ مِن اللّهِ حافِظٌ هر كه واعظى درونى داشته باشد، او را از جانب خداوند نگهبانى است ميزان الحكمه جلد13 صفحه 318
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت9 زینت همان شتر را عوض کردند...و عایشه را بر آن نشاندند. و عایشه ، دعوى جنگ
📚 ♥️ اما فریاد نمى زنى ، شکوه هم نمى کنى . فقط مثل باران بهارى اشک مى ریزى و تلاش مى کنى که آتش دل را به آبدیده خاموش کنى.... چه ، مى دانى که او بهتر از تو این قوم را مى شناسد و این گذشته را ملموس تر از تو مى داند. اما به کوفه نگاه مى کند، به شام . که تو را و کاروانت را به نام اسراى خارجى در شهر مى گردانند. مى خواهد در میان این قاتلان کسى نباشد که بگوید ما گمان کردیم با دشمن خارجى روبروییم . با مخالفان اسلام مى جنگیم . مى خواهد که در قیامت کسى نباشد که ادعا کند ما مقتول خویش را نشناختیم و هویت سپاه مقابل را در نیافتیم. در مقابل این اعتراف که امام از اینها خشم و لعنت و غضب ابدى را تحویلشان مى دهد. همه آنها که صداى امام را مى شنوند، با فریاد یا زمزمه زیرلب یا هیاهو و بلوا اعلام مى کنند که: _به خدا اینچنین است.انکار نمى کنیم! مى دانیم که فرزند پیامبرى! مى دانیم که پدرت على است!قابل انکار نیست! و بعد برادرت جمله اى مى گوید که همان یک جمله تو را زمین مى زند و صیهه ات را به آسمان بلند مى کند._فبم تستحلون دمى ؟ پس چرا کشتن مرا روا مى شمرید؟ پس چرا خون مرا مباح مى دانید؟ این جمله ، جگرت را به آتش مى کشد. بیان هستى ات را مى لرزاند. انگار مظلومیت تمامى مظلومان عالم با همین یک جمله بر سرت هوار مى شود. این ناخنهاى توست که بر صورت خراش مى اندازد... و این اشک توست که با خون گونه ات آمیخته مى شود... و این صداى ضجه توست که به آسمان برمى خیزد.... امام رو بر مى گرداند. به عباس و على اکبر مى گوید: زینب را دریابید. دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى.بچه ها چشمشان به توست ؛ تو اگر آرام باشى ، آرامش مى گیرند و اگر تو بى تابى کنى ، طاقت از کف مى دهند. سجاد که در خیمه تیمار تو خفته است ، حادثه را در آینه نگاه تو دنبال مى کند.پس تو باید آنچنان با آرامش و طمانینه باشى ، انگار که همه چیز منطبق بر روال معهود پیش مى رود. و مگر نه چنین است ؟ مگر تو از بدو ورود به این جهان ، خودت را مهیاى این روز نمى کردى ؟پس باید قطره قطره آب شوى و سکوت کنى . جرعه جرعه خون دل بخورى و دم برنیاورى. همچنان که از صبح چنین کرده اى . حسین از صبح با تک تک هر صحابى ، به شهادت رسیده است ، با قطره قطره خون هر شهید، به زمین نشسته است و تو هر بار به او تسلى بخشیده اى . هر بار قلبش را گرم کرده اى و اشک از دیدگان دلش سترده اى. هر بار که از میدان باز آمده است ، افزایش موهاى سپید سر و رویش را شماره کرده اى ، به همان تعداد، در خود شکسته اى ، اما خم به ابرو نیاورى.... خواهر اگر تعداد موهاى سپید برادرش را نداند که خواهر نیست. خواهر اگر عمق چروکهاى پیشانى برادرش را نشناسد که خواهر نیست . تازه اینها مربوط به ظواهر است . اینها را چشم هر خواهرى مى تواند در سیماى برادرش ببیند. زینب.... یعنى شناساى بندهاى دل حسین ، یعنى زیستن در دهلیزهاى قلب حسین ، عبور کردن از رگهاى حسین و تپیدن با نبض حسین . زینب یعنى حسین در آینه تاءنیث . زینب یعنى چشیدن خارپاى حسین با چشم . زینب یعنى کشیدن بار پشت حسین ، بر دل. وقتى از سر جنازه مسلم بن عوسجه آمد،... ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 🎥⭕️ دعای عراقی‎ها برای زائران جامانده ایرانی 💔 من ایرانم و تو عراقی... چه فراقی😭 ✅ https://eitaa.com/hajiabad_infor🌱 👆 به تنها کانال رسمی اطلاع رسانی روستای حاجی آباد بپیوندید.
🚨 بهترین مثال برای جمع بین طب سنتی و طب مدرن، این بزرگواران هستند! ⭕️ هر کدام سالهای سال زندگی کردند و دستورات اسلام و طب سنتی را مو به مو اجرا می‌کردند، از دستورات تغذیه‌ای تا حجامت و روزه و... ولی همگی بالاتفاق با تمام اختلاف نظرهای علمی، وقتی بیماریشون کمی شدت می‌گرفت به پزشک و بیمارستان مراجعه می‌کردند! 💠 تصاویر سمت چپ بترتیب آیات عظام: بروجردی، گلپایگانی، خویی، طباطبایی تصاویر سمت راست به ترتیب آیات عظام: مکارم، حسن‌زاده، مظاهری، تبریزی تصویر وسط: بزرگترین غرب‌ستیزان شیعه در طول تاریخ، در یکی از مراجعات متعددشون به بیمارستان! 🆔 @saja_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام على عليه السلام: الرِّفقُ يَفُلُّ حَدَّ المُخالَفَةِ نرمش و مدارا، تيزى مخالفت را كُند مى كند غررالحكم حدیث560 🆔 @hadisgraph
📢 ▪️ پنج شب عزاداری اربعین سید و سالار شهیدان 🔶 شروع مراسم از سه شنبه 30 شهریور از ساعت 8 شب ▪️ مکان گلستان شهدای روستای حاجی آباد 🔶برنامه ها ✔️ قرائت قرآن توسط آقای رحیمی ✔️ روایت گری حجت الاسلام همتیان ✔️سخنرانی حجت الاسلام میرزایی ✔️مداحی سید مجتبی موسوی و آقای رحیمی ◼️◾️ لطفا اطلاع رسانی کنید و تشریف بیاورید◾️◼️ ✅ https://eitaa.com/hajiabad_infor🌱 👌 اخبار رسمی و معتبر روستای حاجی آباد رو از این کانال دنبال کنید👆
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت10 اما فریاد نمى زنى ، شکوه هم نمى کنى . فقط مثل باران بهارى اشک مى ریزى و ت
📚 ♥️ وقتى از سرجنازمسلم بن عوسجه آمد،... وقتى که که محاسنش به خون حبیب ، خضاب شد، وقتى که رمق پاهایش را در پاى پیکرحربن یزیدریاحى ریخت ، وقتى که از کنار سجاده خونین عمروبن خالدصیداوى برخاست ، وقتى که جگرش با دیدن زخمهاى سعید بن عبداالله شرحه شرحه شد، وقتى که عبداالله و عبدالرحمن غفارى با سلام وداع ، چشمان او را به اشک نشاندند، وقتى که زهیر به آخرین نگاهش دل حسین را به آتش کشید، وقتى که خون وهب و همسرش عاشقانه به هم آمیخت و پیش پاى حسین ریخت ، وقتى که جون ، در واپسین لحظات عروج ، سراسر وجودش را به رایحه حضور حسین ، معطر کرد، وقتى که... در تمام این اوقات و لحظات ، نگاه تو بود که به او آرامش مى داد... و دستهاى تو بود که اشکهاى وجودش را مى سترد.هر بار که از میدان مى آمد، تو بارغم از نگاهش بر مى داشتى و بر دلت مى گذاشتى. حسین با هر بار آمدن و رفتن ، تعزیتهایش را به دامان تو مى ریخت و التیام از نگاه تو مى گرفت . این بود که هر بار، سنگین مى آمد اما سبکبال باز مى گشت . خسته و شکسته مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى گشت.... اکنون نیز دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى . همچنانکه از صبح تاکنون که آفتاب از نیمه آسمان گذشته است چنین کرده اى . اما اکنون ماجرا متفاوت است.اکنون این دل شرحه شرحه توست که بردوش جوانان بنى هاشم به سوى خیمه ها پیش مى آید. اکنون این میوه جان توست که لگدمال شده در زیر سم ستوران به تو باز پس داده مى شود. على اکبر براى تو تنها یک برادر زاده نیست... تجلى امیدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى توست... على اکبر پیامبر دوباره توست. نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اکبر براى تو التیام شهادت محسن است . شهید نیامده. غنچه پیش از شکفتن پرپر شده. شهادت_محسن ، اولین شهادت در دیدرس تو بود.... تو چهار ساله بودى که فریاد مادر را از میان در و دیوار شنیدى که محسنم را کشتند و به سویش دویدى.... شهادت محسن بر دلت زخمى ماندگار شد. شهادت برادر در پیش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على اکبر نیامد، این زخم التیام نپذیرفت. اکنون این مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است... اکنون این زخم کهنه توست که سر باز کرده است. دوست داشتى حسین را دمادم در آغوش بگیرى و بوى حسین را با شامه تمامى رگهایت استشمام کنى . اما تو بزرگ بودى و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع مى شد مگر که بهانه اى پیش مى آمد؛ سفرى، فراق چند روزه اى، تسلاى مصیبتى و... تو همیشه به نگاه اکتفا مى کردى و با چشمهایت بر سر و روى حسین بوسه مى زدى.وقتى على اکبر آمد، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده.حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو مى توانستى تمامى احساسات حسین طلبانه ات را نثار او مى کنى. از آن پس ، هرگاه دلت براى حسین تنگ مى شد، بوسه بر گونه هاى على اکبر مى زدى.از آن پس... على اکبر بود و در دامان مهر تو. على اکبر بود و دستهاى نوازش تو، على اکبر بود و نگاهاى پرستش تو و... حسین بود و ادراك عاطفه تو. و اکنون نیز حسین بهتر از هر کس این رابطه را مى فهمد و عمق تعزیت تو را درك مى کند.دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى.... اما چگونه ؟... ......
اکرم (ص) فرمودند: إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعيفِ الَّذي لادينَ لَهُ فَقيلَ: وَ ما الْمُؤْمِنُ الضَّعيفُ الَّذي لا دينَ لَهُ؟ قالَ: اَلذّي لا يَنْهي عَنِ الْمُنْكَرِ همانا خداوند دشمن دارد آن مؤمني را كه ضعيف و بي دين است، سؤال شد: مؤمن ضعيف و بي دين كيست؟ پاسخ داد: كسي كه نهي از منكر و جلوگيري از كارهاي زشت نمي‌كند. 📚وسائل الشّيعة، ج 16، ص 122، : یا رب العالمین (۱۰۰مرتبه) ☀️ ۱۰ مهر ۱۴۰۰ 🌙 ۲۵ صفر ۱۴۴۳ 🎄 ۲ اکتبر ۲۰۲۱ 🕋 اذان ظهر: ۱۱:۵۴ 🌙 غروب آفتاب: ۱۷:۴۸ 🕋 اذان مغرب: ۱۸:۰۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘حدیث روز 🔻قالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ: 🔹 لا یَشبَع عَالِم مِن عِلمهِ حتّی یَکون مُنتَهاهُ الجَنّه 🔸عالم از علم خویش سیر نگردد تا سرانجام به بهشت رسد. 📚 نهج الفصاحه، حديث شماره ۲۵۴۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب شب رحلت پیامبر اکرم (ص) هست و امروز خبر اومد «لارس ویلکس» کارتونیست اهانت کننده به ساحت پیامبر اکرم (ص) بر اثر تصادف به درک واصل شده. 💯با آل علی هر که در افتاد ور افتاد...
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت11 وقتى از سرجنازمسلم بن عوسجه آمد،... وقتى که که محاسنش به خون حبیب ، خضاب
📚 ♥️ 🏴 اما چگونه؟... با این قامت شکسته که نمى توان خیمه وجود حسین را عمود شد. با این دل گداخته که نمى توان بر جگر حسین مرهم گذاشت.اکنون صاحب عزا تویى.... چگونه به تسلاى حسین برخیزى نیازى نیست زینب! این را هم حسین خوب مى فهمد. وقتى پیکر پاره پاره على اکبر به نزدیکى خیمه ها مى رسد. و وقتى تو شیون کنان و صیحه زنان خودت را از خیمه بیرون مى اندازى ، وقتى به پهناى صورت اشک مى ریزى و روى به ناخن مى خراشى ، وقتى تا رسیدن به پیکر على ، چند بار زمین مى خورى و برمى خیزى ، وقتى خودت را به روى پیکر على اکبر مى اندازى ، حسین فریاد مى زند که : زینب را دریابید... حسینى که خود قامتش در این عزا شکسته است و پشتش دوتا شده است . حسینى که غم عالم بر دلش نشسته است وجهان ، پیش چشمان اشکبارش تیره و تار شده است . حسینى که خود بر بلندترین نقطه عزا ایستاده است ، فقط نگران حال توست و به دیگران نهیب مى زند که : زینب را دریابید. هم الان است که قالب تهى کند و کبوتر جان از نفس تنش بگریزد.خانمى شده بودى تمام و کمال . و سالارى بى مثل و نظیر. آوازه فضل و کمال و زهد و عرفان و عفت و عبادت و تهجد تو در تمام عالم اسلام پیچیده بود. آنقدر که نام زینب از شدت اشتهار، مکتوم مانده بود و اختصاص و انحصار لقبها بود که تو را معرفى مى کرد. لزومى نداشت نام زینب را کسى بر زبان بیاورد... اگر کسى مى گفت: عالمه ، اگر کسى مى گفت عارفه ، اگر کسى مى گفت فاضله ، اگر کسى مى گفت کامله ، همه ذهنها تو را نشان مى کرد... و چشم همه دلها به سوى تو برمى گشت. تجلى گونه گون صفتهاى تو چون صدف ، گوهر ذاتت را در میان گرفته بود و پوشانده بود. کسى نمى گفت زینب.... همه مى گفتند: زاهده ، عابده، عفیفه ، قانته ، قائمه ، صائمه ، متهجده ، شریفه ، موثقه ، مکرمه. این لقبها برازنده هیچ کس جز تو نبود که هیچ کس واجد این صفات ، در حد و اندازه تو نبود.... نظیر نداشتى و دست هیچ معرفتى به کنه ذات تو نمى رسید. القابى مثل : محبوبۀ المصطفى و نائبۀ الزهرا،اتصال تو را به خاندان وحى تاکید مى کرد،... اما صفات دیگر، جز تو مجرا و مجلایى نمى یافتند.امینۀ الله را جز تو کسى دیگر نمى توانست حمل کند. بعد از شهادت زهرا، تشریف (ولیه االله ) جز تو برازنده قامت دیگرى نبود.... ندیده بودند مردم... در تاریخ و پیشینه و مخیله خود هم کسى مثل تو را نمى یافتند... جز مادرت زهرا که پدید آورنده تو بود و مربى تو.از این روى ، تو را صدیقه صغرى مى گفتند عصمت صغرى... که فاصله و منزلت میان معلم وشاگرد،مادر و دختر و باغبان و گل ،معلوم باشد و محفوظ بماند. اما در میان همه این القاب و کنیه هاو صفات ، اشتهار تو به عقیله بنى هاشم و عقیله عرب، بیشتر بود... که تو عزیز خاندان خود بودى و عزت هیچ دخترى به پاى عزت تو نمى رسید. و چنین یوسفى را اگر از شرق تا غرب عالم ، خواستار و طالب نباشند، غیر طبیعى است... و طبیعى است اگر طالبان وخواستگاران ، به بضاعت وجودى خویش ننگرند و فقط چشم به عظمت مطلوب بدوزند. مى آمدند، همه گونه مردم مى آمدند،... .....
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت12 🏴#پرتو_ششم اما چگونه؟... با این قامت شکسته که نمى توان خیمه وجود حسین
📚 مى آمدند، همه گونه مردم مى آمدند،... از مهترین قبایل اشراف تاکهترین مردم اطراف و اکناف . و همه تو را از على ، طلب مى کردند و دست تمنا درازتر از پاى طلب بازمى گشتند.... پست ترین و فرومایه ترین آنها، اشعث بن قیس کندى بود. همان که در سال دهم هجرت ایمان آورد، اما بعد از ارتحال رسول ، آشکارا مرتد شد و تا ابوبکر بر او چیره نشد، ایمان مجدد نیاورد. ابوبکر پس از این پیروزى ، خواهر نابینایش را به او داد و او دو فرزند براى اشعث به ارمغان آورد. یکى اسماء که زهر در جام برادرت حسن ریخت و او را به شهادت رساند... و دیگرى محمد که اکنون در لشگر عمرسعد، مقابل برادر تو ایستاده است. هرچه از پدرت ، کلام رد و تلخ مى شنید، رها نمى کرد. گویى در نفس این طلب ، تشخصى براى خود مى جست. بار آخر در مسجد بود که ماجرا را پیش کشید، در پیش چشم دیگران. و على برآشفته و غضب آلود فریاد کشید: ابوبکر تو را به اشتباه انداخته است اى پسر بافنده ! به خدا اگر بار دیگر نام دختر من بر زبان نامحرم تو جارى شود و گوش نامحرم دیگران بشنود، از شمشیرم پاسخ خواهى گرفت. این غریو غیرت الله، او را خفه کرد ودیگران را هم سر جایشان نشاند. اما یک خواستگار بود که با همه دیگران فرق مى کرد و او عبداالله، پسر جعفر طیار شهید مؤته بود، مشهور به بحر جود و دریاى سخاوت . هم فرزندشهیدى با آن مقام و عظمت بود و هم پسرعمو و از افتخارات بنى هاشم.پیامبر اکرم بارها در حضور امیر مؤ منان و او و دیگران گفته بود: دختران ما براى پسران ماو پسران ما براى دختران ما. و این کلام پیامبر، پروانه خوبى بود براى طلب کردن شمع خانه على. اما عبداالله شرم مى کرد از طرح ماجرا..... نگاه کردن به ابهت چشمهاى على و خواستگارى کردن دختر او کار آسانى نبود... هرچندکه خواستگار، عبداالله جعفر، برادر زاده على باشد و نزدیکترین کس به خاندان پیامبر. عاقبت کسى را واسطه کرد که این پیام را به گوش على برساند و این مهم را از او طلب کند.... ریش سپید واسطه ، متوسل شده بود به همان کلام پیامبر که پیامبر با اشاره به فرزندان جعفر فرموده است : دختران ما از آن پسران ما و پسران ما از آن دختران ما.و براى برانگیختن عاطفه على ، گفته بود:در مهر هم اگر صلاح بدانید، تبعیت کنیم از مهریه صدیقه کبرى سلام االله علیها.ازدواج اما براى تو مقوله اى نبود مثل دیگر دختران.تو را فقط یک انگیزه ، حیات مى بخشید و یک بهانه زنده نگاه مى داشت و آن حسین بود. فقط گفتى : به این شرط که ازدواج ، مرا از حسینم جدا نکند.گفتند: نمى کند.گفتى : اقامت در هر دیار که حسین اقامت مى کند.گفتند:قبول.گفتى :به هر سفر که حسین رفت ، من با او همراه و همسفر باشم.گفتند:قبول. گفتى :قبول و على گفت : قبول حضرت حق. پیش و بیش از همه ، فقرا و مساکین شهر از این خبر، مطلع و مسرور شدند.... .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 🔻 امام حسن مجتبی(ع) فرمود: ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَکنْ عابِداً، وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَک تَکنْ غَنِیاً، وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَک تَکنْ مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ یصاحِبُوک بِهِ تَکنْ عَدْلاً.1 🍃ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی، عفیف و پاک دامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. راضی باش بر آنچه خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدّر نموده است، تا همیشه غنی و بی نیاز باشی. نسبت به همسایگان، دوستان و هم نشینان خود نیکی و احسان نما تا مسلمان محسوب شوی. با افراد [مختلف] آنچنان برخورد کن که انتظار داری دیگران همان گونه با تو برخورد کنند. 📚نزهه النّاظر و تنبیه الخاطر، ص79، ح33؛ بحارالانوار، ج78، ص112، س8. 📣 با تبلیغ کانال در ثواب نشر احکام شریک شوید. ─┅═༅𖣔🖤𖣔༅═┅─ @ahkame_banovan ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌@ahkame_banovan
هدایت شده از ضیافت عارفانه
غریب غریبا.mp3
10.07M
◾️ غریب غریبا😭 سلام تنها سلام مظلوم سلام آقای من😭✋ تسلیت باد😭💔 تسلیت به
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
📚#افتاب_در_حجاب #قسمت13 مى آمدند، همه گونه مردم مى آمدند،... از مهترین قبایل اشراف تاکهترین مردم اط
📚 ♥️ فقرا و مساکین شهر از این خبر، مطلع و مسرور شدند.... چرا که عطرولیمه ازدواج تو، اول سحورى در خانه آنها را نواخت.... و پس از آن ، دیگران و دیگران آمدند و این ازدواج مبارك را تهنیت گفتند. دو نوجوانى که اکنون به سوى تو پیش مى آیند، ثمره همین ازداوجند... گرچه از مقام حسین مى آیند، اما ماءیوس و خسته و دلشکسته اند. هر دو یلى شده اند براى خودشان.به شاخه هاى شمشاد مى مانند. هیچگاه به دید فروشنده ، اینسان به آنها نگاه نکرده بودى.... چه بزرگ شده اند، چه قد کشیده اند، چه به کمال رسیده اند. جان مى دهند براى قربانى کردن پیش پاى حسین ، براى بازپس دادن به خدا. براى عرضه در بازار عشق.علت خستگى و شکستگى شان را مى دانى... حسین به آنها رخصت میدان رفتن نداده است. از صبح، بى تاب و قرار بوده اند و مکرر پاسخ منفى شنیده اند... پیش از على اکبر، بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به على اکبر داده است... و این آنها را بى تاب تر کرده است. علت بى تابى شان را مى دانى اما آب در دلت تکان نمى خورد. مى دانى که قرار نیست اینها دنیاى پس از حسین را ببینند. و ترتیب و توالى رفتن هم مثل همه ظرائف دیگر، پیش از این در لوح محفوظ رقم خورده است.لوحى که پیش چشم توست.اصلا اگر بنا بر فدیه کردن نبود، غرض از زادن چه بود؟ اینهمه سال ، پاى دو گل نشسته اى تا به محبوبت هدیه اش کنى . همه آن رنجها براى امروز سپرى شده است و حالا مگر مى شود که نشود.در مدینه هم وقتى قصد حسین از سفر، به گوش تو رسید، این دو در شهر نبودند،... اما معطلشان نشدى.... مى دانستى که هر کجا باشند، نهم محرم، جایشان در کربلاست! بى درنگ از عبداالله خداحافظى کردى و به خانه حسین درآمدى. بهانه زیستن پدید آمده بود، و یک لحظه بیشتر با حسین زیستن غنیمت بود.هر دو وقتى در منزلى بین راه ، به کاروان رسیدند و تو را از دیدارشان متعجب ندیدند، شگفت زده شدند. گمان مى کردند که تو را ناگهان غافلگیر خواهند کرد و بهت و حیرتت را بر خواهند انگیخت... اما وقتى در نگاه وتبسم تو جز آرامش نیافتند، با تعجب پرسیدند:مگر از آمدن ما خبر داشتید؟ و تو گفتى : شما براى همین روزها به دنیا آمده بودید. مگر مى شد امام من جایى باشد عون و محمد من جاى دیگر؟ این روزها باید جاده همه عشقهاى من به یک نقطه منتهى شود. بدون شما دوپاره تن این ماجرا چگونه ممکن مى شد اکنون هر دو بغض کرده و لب برچیده آمده اند که :مادر! امام رخصت میدان نمى دهد. کارى بکن. تو مى گویى : عزیزان ! پاى مرا به میان نکشید. محمد مى گوید:چرا مادر؟ تو خواهر امامى ! عزیزترین محبوب اویى. و تو مى گویى : به همین دلیل نباید پاى مرا به میان کشید. نمى خواهم امام گمان کند که من شما را راهى میدان کرده ام . نمى خواهم امام گمان کند که من دارم عزیزانم را فدایش مى کنم . گمان کند که من بیشتر از شما شائقم به این ماجرا. گمان کند... چه مى گویم . او اما م است ، در وادى معرفت او گمان راه ندارد. او چون آینه همه دلها را مى بیند و همه نیتها را مى خواند. اما...اما من اینگونه دلخوشترم . این دلخوشى را از مادرتان دریغ نکنید. عون مى گوید: امر، امر شماست مادر! اما اگر چاره اى جز این نباشد چه ؟ ما همه تلاشمان را کردیم . پیداست که امام نمى خواهد شما را داغدار ببیند. اندوه شما را تاب نمى آورند. این را آشکارا از نگاهشان مى شود فهمید. محمد مى گوید: ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت! تو چشم به آسمان مى دوزى... .......
مسجد امام خمینی (ره) حاجی آباد
📚#افتاب_در_حجاب ♥️#قسمت14 فقرا و مساکین شهر از این خبر، مطلع و مسرور شدند.... چرا که عطرولیمه ازدو
📚 ♥️ تو چشم به آسمان مى دوزى... قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى و مى گویى :رمز این کار را به شما مى گویم تا ببینم خودتان چه مى کنید. عون و محمد هر دو با تعجب مى پرسند:رمز؟!و تو مى گویى : آرى، قفل رضایت امام به رمز این کلام ،گشوده مى شود. بروید، بروید و امام را به مادرش فاطمه زهرا قسم بدهید. همین... به مقصود مى رسید...اما... هر دو با هم مى گویند: اما چه مادربغضت را فرو مى خورى و مى گویى : غبطه مى خورم به حالتان . در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش حسین خالى کنید.... و از خداى حسین ، آمدن و پیوستنم را بخواهید.هر دو نگاهشان را به حلقه اشک چشمهاى تو مى دوزند و پاهایشان سست مى شود براى رفتن... مادرانه تشر مى زنى :بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟!چند قدمى که مى روند، صدا مى زنى:راستى! و سرهاى هر دو بر مى گردد.سعى مى کنى محکم و آمرانه سخن بگویى:همین وداعمان باشد. برنگردید براى وداع با من ، پیش چشم حسین.و بر مى گردى... و خودت را به درون خیمه مى اندازى و تازه نفس اجازه مى یابد براى رها شدن و بغض مجال پیدا مى کند براى ترکیدن و اشک راه مى گشاید براى آمدن.چقدر به گریه مى گذرد؟ از کجا بدانى ؟فقط وقتى طنین فریاد عون به رجز در میدان مپیچید،... به خودت مى آیى و مى فهمى که کلام رمز، کار خودش را کرده است و پروانه شهادت از سوى امام صادر شده است. شاید این اولین بار باشد که صداى فریاد عون را مى شنوى... از آنجا که همیشه با تو و دیگران ، آرام و به مهر سخن مى گفته.... نمى توانستى تصور کنى که ذخیره و ظرفیتى از فریاد هم در حنجره داشته باشد. فریادش ، دل تو را که از خودى و مادرى، مى لرزاند، چه رسد به دشمن که پیش روى او ایستاده است: آهاى دشمن ! اگر مرا نمى شناسید، بشناسید! این منم فرزند جعفر طیار، شهید صادقى که بر تارك بهشت مى درخشید و با بالهاى سبزش در فردوس پرواز مى کند. و در روز حشر چه افتخارى برتر از این ؟!ذوق مى کنى از اینهمه استوارى و صلابت و این اشک که مى خواهد از پشت پلکها سر ریز شود، اشک شوق است.... اما اشک و شیون و آه ، همان چیزهایى هستند که در این لحظات نباید خودى نشان دهند. حتى بنا ندارى پا را از خیمه بیرون بگذارى . آن هنگام که بر تل پشت خیمه ها مى رفتى و حسین و میدان را نظاره مى کردى ، فرزند تو در میدان نبود.اکنون از خیمه درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنى به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک. و این دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پاى حسین!اگر همه جوانان عالم از آن تو بود، همه را فداى یک نگاه حسین مى کردى و عذر مى خواستى . اکنون شرم از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد... ......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا