eitaa logo
مسجد خاتم الانبیاء ﷺ
333 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
892 ویدیو
16 فایل
♨️ قصد داریم گزارش برنامه ها و عملکرد مسجدحضرت خاتم الانبیاء محله جنت آباد اردکان و پایگاه حضرت بقیه الله الاعظم را در این کانال به اطلاع و بازدید عموم بگذاریم. 🌹با ما همراه باشید 💠مسجد خاتم الانبیاء و پایگاه بقیة الله الاعظم💠
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 ✍ فقیر و ثروتمند کیست 🔹برای اثبات ثروتمند بودنتان همه چيزهایی كه نمی‌توانيد با پول بخريد را در يک ليست بنويسيد: ▫️ایمان ▫️فرهنگ ▫️ادب ▫️شعور ▫️درک ▫️پدر و مادر ▫️شادی ▫️آرامش ▫️محبت ▫️صبر ▫️قناعت ▫️و سجایای اخلاقی ✔️ حال جلوی دارايی‌هايتان علامت بزنيد. 💠 اگر همه اينها را با يک وضع مالی متوسط داريد، ثروتمند هستيد. 🔻و اگر هيچ‌يک را نداريد ولی در بهترين نقطه شهر خانه داريد و يک ماشين آخرين مدل و معتبرترين حساب بانكی را داريد، متاسفم؛ ▪️شما فقيرترين انسان كره زمين هستيد. @masjedkhatam25
🔆 عصبانی نشوید 🔹ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ ریزش یک برج بزرگ اداری، ﻋﺪﻩ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮐﻨﺎﻥ ﺑرج‌ها ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ. 🔸ﯾﮑﯽ از آنها ﺧﺎﻧﻤﯽ ﺑﻮﺩ که اون روز ﺑﺎطرﯼ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، 🔹یه ﻧﻔﺮ دیگه ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻋﻮض ﮐﺮﺩﻥ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺩﯾﺮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، 🔸اتومبیل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ آنها ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، 🔹و ﻧﻔﺮ بعدی ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﯾﺮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﻧﻮ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻮ ﺑﻮﺩن ﮐﻔﺶ ﺗﺎﻭﻝ می‌زند و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻣﺠﺒﻮﺭ می‌شود، ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﭼﺴﺐ ﺯﺧﻢ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ می‌شود ﺩﯾﺮ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ این ﺑﺎﻋﺚ می‌شود ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪ. 🔸ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﮔﯿﺮ می‌کنید، آﺳﺎﻧﺴﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ می‌دهید، ﻓﺮﺯﻧﺪﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ می‌شود، ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻘﺒﯽ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ می‌کند ﻭ یا ﻣﺠﺒﻮﺭ می‌شوید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﯾﺪ، 🔻ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻧﺸﻮﯾﺪ آﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می‌خواهد ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ، ❤️ و ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﺳﺖ 🔹اين همان حكمت خداوند است كه در تک تک ذرات هستى جاريست... 🔰 سعی کن در همه حال اجازه افکار منفی و ناراحتی و عصبانیت رو به خودت راه ندی چون با داشتن افسوس و عصبانیت هیچ چیزی درست که نمیشه تازه بدترم می‌شه! شاد باش و همیشه چیزای مثبت و نقاط قوت اطرافتون رو ببینید و جذب کنید بعد از مدتی شادابی به عادت‌های خوبتون تبدیل می‌شه ... 😊 لبخند فراموش نشه ... @masjedkhatam25
🔆 ✍ حکایت زندگی 🔹راننده گفت: این چراغ لعنتی چقدر دیر سبز می‌شه! 🔸در همین زمان… دخترک گل‌فروش به دوستش گفت: سارا بیا الان سبز می‌شه. 🔹سارا نگاهی به چراغ انداخت و گفت: اَه این چراغ چرا اینقدر زود سبز می‌شه، نمی‌ذاره دوزار کاسبی کنیم. 🔰این حکایت زندگی ماست... وقتی به خاطر سختی رانندگی از هوای بارانی شاکی هستیم، کشاورزی در دوردست به خاطر همین باران لبخند می‌زند. 💠 یادمان باشد… خداوند؛ فقط خدای ما نیست. @masjedkhatam25
✨﷽✨ 🔴شاکر باشیم ✍ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد. با خودش گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد، پس گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سردخانه می‌برند و گفت: خدا رو شکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. چرا همین الان از خدا تشکر نمی‌کنیم که روز و شبی دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ 🔺بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @masjedkhatam25
✨﷽✨ 🔴شاکر باشیم ✍ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد. با خودش گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد، پس گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سردخانه می‌برند و گفت: خدا رو شکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. چرا همین الان از خدا تشکر نمی‌کنیم که روز و شبی دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ 🔺بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم. @masjedkhatam25
🔆 قناعت مور و حرص زنبور 🔸زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه می‌کشید، در آن رنج بسیار می‌دید و حرصی تمام می‌زد. 🔹 زنبور به مور گفت: ای مور! این چه رنج است که بر خود نهاده‌ای و این چه بار است که اختیار کرده‌ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم. 🔸این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و روی پاره‌ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد. 🔹مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید. 🔸زنبور گفت: مرا به کجا می‌بری؟ 🔹مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد. @masjedkhatam25
✨﷽✨ 🔴سم کشنده‌ای به نام استرس ✍در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که می‌ماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه‌ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی‌ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه‌اش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه‌اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم کنار حوض آماده بگذارند. همین که به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هرچه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده‌اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه‌اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آن‌ها گفت: از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!همسایه اول هر روز می‌شنید که مرد همسایه در تدارک تهیه سم است! از صبح تا شب مواد سم را می‌کوبد. با هر ضربه و هر صدا که می‌شنید نگرانی و ترسش بیشتر می‌شد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه می‌کردند فکر می‌کرد. کم کم نگرانی و ترس همه وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شب‌ها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه همسایه می‌شنید، دلهره‌اش بیشتر می‌شد و تشویش سراسر وجودش را می‌گرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده می‌شد برای او ضربه‌ای بود که در نظرش سم را مهلک‌تر می‌کرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود.این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. مادامی که روحیه ما شاداب و سرزنده باشد کرونا یا هر بیماری دیگری قوی نیست. خیلی‌ها مغلوب استرس و نگرانی می‌شوند تا خود بیماری. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @masjedkhatam25
✨﷽✨ 🔴قرآن، بهترین پاک‌کنندۀ آلودگی‌ها ✍مرد بی‌سوادی قرآن می‌خواند ولی معنی آن را نمی‌فهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده‌ای دارد قرآن می‌خوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟ پدر گفت: پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پر کن و برایم بیاور. پسر گفت: غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند. پدر گفت: امتحان کن پسرم. پسر سبدی که در آن زغال می‌گذاشتند را گرفت و به طرف دریا رفت. سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آب‌ها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند. پسر به پدرش گفت: هیچ فایده‌ای ندارد. پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم. پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت: غیرممکن است! پدر با لبخند به پسرش گفت: سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقی‌مانده‌های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام می‌دهد. دنیا و کارهای آن، قلبت را از سیاهی‌ها و کثیفی‌ها پر می‌کند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینه‌ات را پاک می‌کند، حتی اگر معنی آن را ندانی.
✨﷽✨ 🔴 گوزنی که به شاخ‌هایش مغرور شد ✍گوزنی بر لب آب چشمه‌ای رفت تا آب بنوشد.عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد، غمگین شد اما شاخ‌های بلند و قشنگش را که دید، شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک می‌دوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ‌هایش به شاخه درخت گیر کرد و نتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند، سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ، پاهایم که از آن‌ها ناخشنود بودم، نجاتم دادند اما شاخ‌هایم که به زیبایی آن‌ها می‌بالیدم، گرفتارم کردند. چه بسا چیزهایی که از آن‌ها ناشکر و گله‌مندیم پله صعودمان باشند و چیزهایی که در رابطه با آن‌ها مغروریم، مایه سقوطمان باشند. @masjedkhatam25
🔆 🔑۶ کلید طلایی🔑 ⛔️ دلی را نشکن؛ شاید خانه خدا باشد. ⛔️ هیچکس را تحقیر مکن؛ شاید محبوب خدا باشد. ⛔️ از هيچ عبادتی دریغ مکن؛ شاید کلید رضايت خدا باشد. ⛔️ سر نماز اول وقت حاضر شو؛ شاید آخرین دیدارت با خدا باشد. ⛔️ هيچ گناهی را كوچک ندان؛ شايد خشم خدا در آن باشد. ⛔️ از هیچ غم و مصیبتی ناله مکن؛ شاید امتحانی از سوی خدا باشد. ‌ @masjedkhatam25
🔆 کجاها نباید خندید؟! 🔹به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند، نخند. 🔸به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری، نخند. 🔹به پیرمردی که در پیاده‌رو به زحمت راه می‌رود و شاید چند ثانیه کوتاه معطلت کند، نخند. 🔸به دستان پدرت ... به جارو کردن مادرت ... به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سر دارد ... به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی ... به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان نخند. 🔹نخند که دنیا ارزشش را ندارد ... که هرگز نمی‌دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند آدم‌هایی که هر کدام برای خود و خانواده‌ای همه چیز و همه کسند ... 🔸آدم‌هایی که برای زندگی تقلّا می‌کنند ... بار می‌برند ... بی‌خوابی می‌کشند ... کهنه می‌پوشند ... جار می‌زنند ... سرما و گرما را تحمل می‌کنند ... و گاهی خجالت هم می‌کشند ... 🔻خیلی ساده: 🔹هرگز به آدم‌هایی که ضعیف‌تر از تو هستند، نخند. روزی ممکن است تو جای آنها باشی. کسی چه می‌داند؟ @masjedkhatam25
🔆 🔹آدم‌ها مثل کتابند! 🔸از روی بعضی‌ها باید مشق نوشت و آموخت، 🔹از روی بعضی‌ها باید جریمه نوشت و عبرت گرفت، 🔸بعضی‌ها را باید نخوانده کنار گذاشت، 🔹و بعضی‌ها را باید چند بار خواند تا معنیشان را فهمید...
✨﷽✨ 🔴 تنبیهی برای دروغ ✍ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ، ﮔﻔﺖ: ﺳﺎﻋﺖ پنج ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ. ﺳﺎﻋﺖ ۵:۳۰ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ۶:۰۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟! ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ! ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ “ﺭﺍﺳﺖ” ﺑﮕﻮﯾﯽ! ﺑﺮﺍﯼ ﺍینکه ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ۱۸ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ! ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ! ﻫﻤﺎﻥﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮیم. ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ! @masjedkhatam25
""هفت پند مولوی"" 1⃣شب باش: ✔در پوشيدن خطای ديگران 2⃣زمين باش: ✔در فروتنی 3⃣خورشيدباش: ✔در مهر و دوستی 4⃣کوه باش: ✔در هنگام خشم و غضب 5⃣رودباش: ✔در سخاوت و یاری به ديگران 6⃣درياباش: ✔در کنار آمدن با ديگران 7⃣خودت باش: ✔همانگونه که می‌نمایی… @masjedkhatam25
✨﷽✨ ✅گره‌های زندگی ✍زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، مى‌شود كلاف سردرگم، گره مى‌خورد، می‌پيچد به‌هم، گره گره مى‌شود، بعد بايد صبورى كنى و گره را به وقتش با حوصله باز كنى. اگر زياد كلنجار بروى، گره بزرگ‌تر مى‌شود و کورتر. يک جايى ديگر كارى نمى‌شود كرد، بايد سر و ته كلاف را بُريد و يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى پنهان و محو كرد، جورى كه معلوم نشود. يادمان باشد؛ گره‌هاى توى كلاف، همان دلخورى‌هاى كوچک و بزرگند، همان كينه‌هاى چند ساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد. زندگى به بندى بند است به نام "حرمت" كه اگر پاره شود، تمام است. @masjedkhatam25
✨﷽✨ 🔴مثل تختی باشیم ✍تختی يک ماشين بنز ۱۷۰ سبزرنگ داشت. هميشه براي تعمير به تعمیرگاه نادر می‌آمد که مالکانش دو شريک بودند. مردمی که گرفتاری يا مشکلی داشتند برای تختی نامه می‌نوشتند و به صاحبان این تعمیرگاه می‌دادند تا به دست تختی برسانند.يک روز در اين تعمیرگاه نشسته بوديم که تختی بدون ماشینش آمد. گفتيم: ماشين کو؟ آقا تختی گفت: ديشب ماشين را دزديدند. آوانس با شنيدن اين حرف گفت:آقا موقع رفتن ماشين منو ببر تا ببينم چه خواهد شد.يک هفته بعد، در تعمیرگاه نادر بوديم که چند نامه به تختی دادند. پهلوان در حالی که یکی از نامه‌ها را می‌خواند، يک دفعه خنده‌ بلندی کرد و گفت:نامه آقا دزده است! نوشته ماشينت مقابل شير پاستوريزه پارک شده و شرمنده‌ام که ماشینت رو دزدیدم.به همراه تختی به محلی که سارق گفته بود، رفتيم. ماشین آنجا بود، تختی دور ماشين چرخيد و گفت:لاستيک‌ها، تودوزی، ‌ضبط و همه چيز ماشین نو شده! سارق بعد از اینکه فهمیده بود ماشین جهان پهلوان تختی رو دزدیده از کارش پشیمون شده و برای عذرخواهی همه چیز ماشین رو نو کرده بود.بعد که سوار ماشین شدیم، تختی گفت: عمو حيدر! بيا مبلغی که برای ماشين من خرج شده رو به خيريه بديم.در واقع تختی هر وقت می‌توانست به مردم خدمت می‌کرد. حتی زمانی که چنين اتفاقی برای او افتاد. در يک کلمه بگويم تختی قهرمانی مردمی بود. 🔰 سالروز شهادت پوریای ولیِ معاصر، جهان پهلوان تختی نمادِ اخلاق و مروت و پهلوانی و مردم‌داری، گرامی باد. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @masjedkhatam25
✨﷽✨ ✅سختی‌های توأمان با لذت ✍صبر کردن این‌قدر کار سختیه که خدا چند تا پیغمبر فرستاد تا فقط صبر کردن رو به مردم یاد بده. ایوب: صبر در بیماری. یعقوب: صبر در فراق. نوح: صبر بر اولاد بد. لوط: صبر بر همسر بد. موسی: صبر بر مردم نفهم. عیسی: صبر بر عالمان بدون عمل و... ولی لذتش اینجاست که خود خدا می‌گه: 🕋 إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ (انفال:46) ✨ همانا خداوند با صابران است! خدا با ماست، به شرط اینکه صبری جمیل داشته باشیم. 🕋 فَاصْبِر،ْ صَبْراً جَمیلا (معارج:5) ✨پس صبر كن، صبرى نيكو. ✅ صبرِ جمیل، یعنی پیش خدا تسلیم باشیم و در راه اطاعت از خدا صبر کنیم. 🔻ناامیدى نداشته باشیم و بی‌تابى و آه و ناله هم نکنیم
🔆 ✍ معرفت دُر گرانی‌ست 🔹رفتم یه سوپرمارکت مجهز که تخم‌مرغ بخرم. 🔸فروشنده گفت: نداریم، روبه‌رویی داره. 🔹گفتم: چرا خودتون نمیارید؟ 🔸گفت: بعضی چیزا رو نیاوردیم تا صاحب مغازه روبه‌رویی که یه پیرمرد مُسنه هم کاسبی کنه!
✨﷽✨ ✅ خدا حواسش هست حضرﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ) ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪﺍی ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺩﺭ ﻣﺪﺕ یک ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ می‌خوری؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ. ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ‌ﺍی کرد ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ گذاشت. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ یک ﺳﺎﻝ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ یک دانه ﻭ نصفی ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ! ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮﺍ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﭼﻮﻥ ﻭقتی ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﺯی ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ نمی‌کند. ﻭلی ﻭقتی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩی، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کنی. ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ یک سال ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ. ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ‌ﺍی ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ نیست مگر ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ آن.(هود:6) @masjedkhatam25
🔴 آیا حواسمان هست؟ ✍ ‏از یک گورکن پرسیدند: تو که با قبر، مرده و جنازه سر و کار داشتی عجیبترین چیزی که دیدی چی بود؟ گورکن گفت: پنجاه ساله که گور می‌کنم، مرده غسل می‌دم، اجساد زیادی رو کفن کردم و زیر خاک دفن کردم، ولی عجیبترین چیزی که دیدم خودم هستم. پنجاه ساله با همه چیزایی که دیدم هنوز باور نکردم من هم یه روز می‌میرم.
✨﷽✨ ✍ دنیایی پر از قضاوت 🔹در دنیای قضاوت‌ها، تنها به این نکته توجه می‌شود: دیگران بر اساس نظر ما چگونه‌اند؟! 🔸فردی در ترافیک جلوی ما بپیچد: «احمق» ما که جلوی دیگران بپیچیم: «زرنگ» 🔹کسی جواب تلفن ما را ندهد: «بی‌معرفت» ما که جواب ندهیم: «گرفتار» 🔸فرد بلندتر از ما: «دراز» فرد کوتاه‌تر از ما: «کوتوله» 🔹همکار جزئی‌نگر: «ایرادگیر و وسواسی» ما جزءنگرتر باشیم، او می‌شود: «شلخته و بی‌نظم» 🔸فردی لیوان آب ما را ریخت: «کور» پای ما به لیوان دیگری خورد: «شعور» ندارند که لیوان را سر راه قرار داده‌اند. 🔹و مواردی از این دست که بسیارند. 🔸دنیای قضاوت‌ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش‌های خودمان. @masjedkhatam25
🔴هر روزت را زندگی کن ✍️شخصی از عالمی پرسید: برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ. شخص حیران شد و گفت: ولی مرگ را هیچ‌کس نمی‌داند! عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد. ‎‎‌‌‎‎ @masjedkhatam25
🔆تقوا 🍃🍃بلند بخوان ✨✨درشت بنویس 🍂🍂آویزه ی گوشت کن که : 👌👌«تقوا» آن نیست که با یک «تق»، وا برود…✨✨ @masjedkhatam25
زغال هاي خاموش را کنار زغال هاي روشن ميگذارند تا روشن شود چون همنشيني اثر دارد ما هم مثل همان زغال هاي خاموشيم اگر کنار افرادي بنشينيم که روشنند و گرما و حرارتي دارند... ما هم به طبع آن ها نور و حرارت و گرما پيدا ميکنيم. ⛔پس در انتخاب همنشین و دوست خود باید بسیار دقت کنیم⛔ @masjedkhatam25
📚 🔹 روزی بهلول، پیش خلیفه " هارون الرشید " نشسته بود . جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند . طبق معمول ، خلیفه هوس کرد سر به سر بهلول بگذارد. در این هنگام صدای شیهه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد. خلیفه به مسخره به بهلول گفت: برو ببین این حیوان چه می گوید ، گویا با تو کار دارد. 🔹 بهلول رفت و بر گشت و گفت:این حیوان می گوید: مرد حسابی حیف از تو نیست با این" خر ها " نشسته ای. زودتر از این مجلس بیرون برو. ممکن است که : " خریت " آنها در تو اثر کند. @masjedkhatam25