eitaa logo
مثنوی معنوی
35 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
26 پرسيدن شير از سبب پاى واپس كشيدن خرگوش را [شير گفت مقصود من اين است كه بيمارى تو را بدانم كه از چه قبيل است.] [ () چرا از رفتن باز ماندى مرا بازيچه قرار دادى.] [خرگوش گفت علت عقب ماندن من ترس است آن شير در اين چاه است‏ و اينجا را براى خود قلعه محكم و سنگر تسخير نشدنى قرار داده.] [ () رفيق مرا گرفته بدرون اين چاه برد.] [آرى كسى كه عاقل است قعر چاه را براى خود انتخاب مى‏كند براى اينكه در خلوت دل صفا پيدا مى‏كند] [تاريكى چاه بهتر از تاريكى اين مردم است كسى كه بپاى مردم ايستادگى كند سر بسلامت بيرون نبرد.] [شير گفت نترس من او را مغلوب خواهم كرد فقط تو نگاه كن ببين در چاه است يا نه؟] [خرگوش گفت من از آتش او سوخته ‏ام و مى‏ ترسم مگر اينكه نزد تو باشم.] [و به اطمينان و پشتيبانى تو بتوانم چشم باز كرده بچاه بنگرم.] [ () من فقط به پشتيبانى تو مى‏ توانم بيايم كه تو مرا در چاه نگهدارى كنى.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 ادامه حکایت 21 بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را چونک شیر اندر بر خویشش کشید در پناه شیر تا چه می‌دوید چونک در چه بنگریدند اندر آب اندر آب از شیر و او در تافت تاب شیر عکس خویش دید از آب تفت شکل شیری در برش خرگوش زفت چونک خصم خویش را در آب دید مر ورا بگذاشت و اندر چه جهید در فتاد اندر چهی کو کنده بود زانک ظلمش در سرش آینده بود چاه مظلم گشت ظلم ظالمان این چنین گفتند جملهٔ عالمان هر که ظالم‌تر چهش با هول‌تر عدل فرمودست بتر را بتر ای که تو از جاه ظلمی می‌کُنی دانک بهر خویش چاهی می‌کَنی گرد خود چون کرم پیله بر متن بهر خود چه می‌کنی اندازه کن مر ضعیفان را تو بی‌خصمی مدان از نبی ذا جاء نصر الله خوان گر تو پیلی خصم تو از تو رمید نک جزا طیرا ابابیلت رسید گر ضعیفی در زمین خواهد امان غلغل افتد در سپاه آسمان گر بدندانش گزی پر خون کنی درد دندانت بگیرد چون کنی شیر خود را دید در چه وز غلو خویش را نشناخت آن دم از عدو عکس خود را او عدو خویش دید لاجرم بر خویش شمشیری کشید ای بسا ظلمی که بینی در کسان خوی تو باشد دریشان ای فلان اندریشان تافته هستی تو از نفاق و ظلم و بد مستی تو آن توی و آن زخم بر خود می‌زنی بر خود آن دم تار لعنت می‌تنی در خود آن بد را نمی‌بینی عیان ورنه دشمن بودیی خود را بجان حمله بر خود می‌کنی ای ساده مرد همچو آن شیری که بر خود حمله کرد چون به قعر خوی خود اندر رسی پس بدانی کز تو بود آن ناکسی شیر را در قعر پیدا شد که بود نقش او آنکش دگر کس می‌نمود هر که دندان ضعیفی می‌کند کار آن شیر غلط‌بین می‌کند می‌ببیند خال بد بر روی عم عکس خال تست آن از عم مرم مؤمنان آیینهٔ همدیگرند این خبر می از پیمبر آورند پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود زان سبب عالم کبودت می‌نمود گر نه کوری این کبودی دان ز خویش خویش را بد گو مگو کس را تو بیش مؤمن ار ینظر بنور الله نبود غیب مؤمن را برهنه چون نمود چون که تو ینظر بنار الله بدی در بدی از نیکوی غافل شدی اندک اندک آب بر آتش بزن تا شود نار تو نور ای بوالحزن تو بزن یا ربنا آب طهور تا شود این نار عالم جمله نور آب دریا جمله در فرمان تست آب و آتش ای خداوند آن تست گر تو خواهی آتش آب خوش شود ور نخواهی آب هم آتش شود این طلب در ما هم از ایجاد تست رستن از بیداد یا رب داد تست بی‌طلب تو این طلب‌مان داده‌ای گنج احسان بر همه بگشاده‌ای https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
نظر كردن شير در چاه و ديدن عكس خود را و آن خرگوش را چون كه شير اندر بر خويشش كشيد در پناه شير تا چه مى‏دويد چون كه در چه بنگريدند اندر آب‏ اندر آب از شير و او در تافت تاب‏ شير عكس خويش ديد از آب تفت‏ شكل شيرى در برش خرگوش زفت‏ چون كه خصم خويش را در آب ديد مر و را بگذاشت و اندر چه جهيد در فتاد اندر چهى كاو كنده بود ز آن كه ظلمش در سرش آينده بود
[فرجام ناگوار ستمگران‏] چاه مظلم گشت ظالمان‏ اين چنين گفتند جمله عالمان‏ هر كه تر چهش با هول‏تر عدل فرموده ست بدتر را بتر اى كه تو از ظلم چاهى مى‏كنى‏ دان كه بهر خويش دامى مى‏كنى‏ گرد خود چون كرم پيله بر متن‏ بهر خود چه مى‏كنى اندازه كن‏ مر ضعيفان را تو بى ‏خصمى مدان‏ از نبى ذا جاء نصر اللَّه خوان‏ گر تو پيلى خصم تو از تو رميد نك جزا طيرا ابابيلت رسيد گر ضعيفى در زمين خواهد امان‏ غلغل افتد در سپاه آسمان‏ گر بدندانش گزى پر خون كنى‏ درد دندانت بگيرد چون كنى‏ شير خود را ديد در چه وز غلو خويش را نشناخت آن دم از عدو عكس خود را او عدوى خويش ديد لا جرم بر خويش شمشيرى كشيد
[‏جو يان، ها را در ديگران مى ‏بينند و خود را مبرّا مى ‏شمرند حال آنكه ستيز آنان با ديگران ستيز با خود است‏] اى بسا ظلمى كه بينى از كسان‏ خوى تو باشد در ايشان اى فلان‏ اندر ايشان تافته هستى تو از نفاق و ظلم و بد مستى تو آن تويى و آن زخم بر خود مى‏ زنى‏ بر خود آن دم تار لعنت مى ‏تنى‏ در خود آن بد را نمى ‏بينى عيان‏ ور نه دشمن بوديى خود را به جان‏ حمله بر خود مى‏ كنى اى ساده مرد همچو آن شيرى كه بر خود حمله كرد چون به قعر خوى خود اندر رسى‏ پس بدانى كز تو بود آن ناكسى‏ شير را در قعر پيدا شد كه بود نقش او آن كش دگر كس مى ‏نمود
[كيفر تجاوزگران‏] هر كه دندان ضعيفى مى ‏كند كار آن شير غلط بين مى ‏كند
[ مكن كه خود نيز همان عيب را دارى‏] اى بديده عكس بد بر روى عم‏ بد نه عم است آن تويى از خود مرم‏
[مؤمنان آينه يكديگرند] مومنان آيينه ‏ى همديگرند اين خبر مى ‏از پيمبر آورند
[ديدن جهان از منظر اغراض و اميال، آدمى را از حقيقت دور مى ‏دارد] پيش چشمت داشتى شيشه ‏ى كبود ز آن سبب عالم كبودت مى ‏نمود گر نه كورى اين كبودى دان ز خويش‏ خويش را بد گو، مگو كس را تو بيش‏
[مؤمن، با نور خدا مى‏بيند] مومن ار ينظر بنور اللَّه نبود غيب مومن را برهنه چون نمود چون كه تو ينظر به نار اللَّه بدى‏ در بدى از نيكويى غافل شدى‏
[با الطاف ربانى، قهر را از چشمانت واپس زن‏] اندك اندك آب بر آتش بزن‏ تا شود نار تو نور اى بو الحزن‏
[‏] تو بزن يا ربنا آب طهور تا شود اين نار عالم جمله نور آب دريا جمله در فرمان تست‏ آب و آتش اى خداوند آن تست‏ گر تو خواهى آتش آب خوش شود ور نخواهى آب هم آتش شود اين طلب در ما هم از ايجاد تست‏ رستن از بى‏داد يا رب داد تست‏ بى ‏طلب تو اين طلب‏مان داده ‏اى‏ گنج احسان بر همه بگشاده ‏اى‏