eitaa logo
مثنوی معنوی
48 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 6 [( 1836) چون سختى اساس راحت است [اقتباس از آيه شريفه إِنَّ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْراً 94: 6 ] تلخيها هم پيشواى شيرينى است‏] [( 1837) بهشت بمكروهات، پيچيده شده و جهنم هم لفافه‏اش شهوت است [اشاره بحديث «حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات» يعنى بهشت بمكروهات پيچيده شده و آتش بشهوات [ ( 1838) تخم و مايه آتش كه تو را مى‏سوزاند شاخه تر است كه شهوت تو است و آن كه در آتش سوخته شد قرين حوض كوثر خواهد گرديد كه از بركت همان ثانياً با صورت‏ زيبايى داخل بهشت شود [اشاره بحديث مروى از حضرت رسول (ص ع) كه فرمودند روز قيامت چون اهل بهشت ببهشت و اهل دوزخ بجهنم مى‏روند از طرف خداى تعالى ندا مى‏رسد كه هر كس را در دل بقدر حبه ارزنى ايمان باشد از دوزخ بيرون آورند پس عده‏اى از اهل نار را بيرون مى‏آورند كه سوخته‏اند و آنها را بكوثر مى‏اندازند.]] [( 1839) هر كس كه در زندان قرين محنت و بلا است آن محنت جزاى يك شهوتى است‏] [( 1840) و هر كس كه در قصر قرين نعمت است جزاى جديت و محنتى است كه تحمل نموده‏] [( 1841) هر كس را ديدى با داشتن سيم و زر از ديگران ممتاز است بدان كه او در كسب زر و سيم بيش از ديگران پا فشارى كرده است‏] [( 1843) بلى هر چيز را سببى لازم است فقط كسى مى‏تواند سببها را كنار گذاشته و ابطال كند كه جانش در بيرون عالم طبيعت است‏] [( 1842) آن را كه بى‏سبب و بدون چشم طبيعى مى‏بيند نگذار تو كه اهل حس بوده و در اين عالمى بسبب گوش دار و اسباب فراهم كن‏] [( 1844) او با چشم حس نمى‏نگرد و بى‏سبب همى‏بيند ولى نه آب و گياه را بلكه انواع معجزات انبيا را مى‏بيند] [( 1845) سبب چون طبيعت و بيمار، يا چون چراغ است و فتيله‏] [( 1846) تو شب كه شد براى چراغ خود فتيله تازه درست كن ولى بدان كه چراغ آفتاب محتاج به فتيله نبوده و منزه از اين نقص است‏] [( 1847) تو براى بام سراى خود كاه گل درست كن ولى در عين حال بدان كه بام گردون از كاه گل بى‏نياز است‏] [( 1848) خوشا كه چون دل دار غم خوار ما گرديد غم از دل ما برده و شب ما مبدل بروز گرديد] [( 1849) جلوه ماه جز بشب نبوده و دل خواه را جز با درد دل نتوان پيدا كرد] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 7 [( 1850) تو عيسى را ترك كرده و خر را پرورش داده‏اى و بهمين جهت چون خر در بيرون پرده هستى‏] [( 1851) شناسائى و دانش طالع عيسى است نه طالع خر پس تو كه صفت خر دارى از آن فيضى نخواهى داشت‏] [( 1852) ناله خر را مى‏شنوى بر او ترحم مى‏كنى و نمى‏دانى كه خر تو را بخر بودن فرمان مى‏دهد] [( 1853) به عيسى رحم كن نه به خر هيچ گاه طبع را سرور عقل قرار نده‏] [( 1854) طبع را بگذار كه زار زار بگريد تو از او بگير و در حساب جان بگذار] [( 1855) سالها بنده خر بودى بس است بنده خر عقب‏تر از خود خر است‏] [( 1856) اينكه پيغمبر خدا فرمود زنها را عقب بيندازيد همان طور كه خدا آنها را عقب انداخته [اشاره بفرمايش حضرت رسول ص كه فرمود اخروا النساء حيث اخرهن اللَّه تعالى] مقصود نفس تو است كه بايد عقب‏تر از عقل تو باشد] [( 1857) عقل پست تو هم خوى خر گرفته و همواره در اين فكر است كه چگونه آب و علف بدست آورد] [( 1858) ولى خر عيسى چون خوى دل گرفت در مقام عاقلان منزل كرد] [( 1859) براى اينكه عقل غالب بود و خر ضعيف وقتى سوار قوى باشد خر لاغر و نحيف مى‏گردد] [( 1860) اى كه قيمت خر دارى از ضعيفى عقل تو است كه اين خر پژمرده اژدها گرديده‏] [( 1861) اگر از طرف عيسى دلت رنجور شده دست از دامان او بر ندار كه صحت هم از او خواهد رسيد] [( 1862) اى مسيح خوش نفس با درد و رنج چونى؟ كه در جهان بدست آوردن هيچ گنجى بدون رنج ميسر نيست‏] [( 1863) اى عيسى از ديدار يهود حالت چون است و اى يوسف با برادران حسود چگونه بسر مى‏برى‏] [( 1864) آرى مسيح تو شب و روز در پى اين جمعيت احمق و بى‏شعور- مثل شب و روز كه مقدم عمرند به آنها زندگى و حيات مى‏بخشى‏] [( 1865) آه از اين صفراييان بى‏هنر آرى صفرا جز درد سر چه هنرى خواهد داشت‏] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 8 [( 1866) بلى اينها بى‏هنر و حسود و بى‏شعورند ولى تو (اى مولاى من) با اينها همان معامله را بكن كه خورشيد جهان با منافق و حيله‏گر و دزد و مكار معامله كرده و بهمه يكسان مى‏تابد] [( 1867) در دنيا و دين ما سركه و تو بمنزله عسل هستى و دفع اين صفراى بى‏اعتدالى با سركنگبين ممكن‏ است‏] [( 1868) ما با ناله و فرياد خود سركه باين ظرف ريختيم تو هم بيا و كرم كن و عسل بيفزا تا سركنگبين بوجود آمده، صفراييان را دوا باشد] [( 1869) از ما همين كه سزاوار ما بود آمده مگر ريگ در چشم جز كور كردن چه عملى تواند كرد] [( 1870) اما از تو اى كحل عزيز اى مايه روشنى چشمها از تو مى‏سزد كه هر ناچيز چيز گردد] [( 1871) دل تو از آتش اين ظالمان كباب بود و با وجود اين همواره مى‏گفتى بار الها قوم مرا هدايت كن زيرا آنها نادانند [1]] [( 1872) آرى كان عود هستى كه اگر آتش بر آن آشنا شود فضاى جهان از بوى خوش و عطر مطبوع تو پر مى‏شود] [( 1873) تو آن عود نيستى كه آتش بتواند در او نقصى ايجاد كند و آن روح نيستى كه غم بتواند او را اسير خود سازد] [( 1874) بلى عود مى‏سوزد ولى معدن عود از سوز بر كنار است البته باد كى مى‏تواند بر مبدا نور حمله برد] [( 1875) اى آن كه صفاى آسمانها از تو بوده و جفاى تو نيكوتر از هر وفايى است‏] [( 1876) چرا كه اگر جفائى از عاقلى سر بزند از وفاى جاهلان بهتر خواهد بود] [( 1877) پيغمبر (ص) فرمود دشمنى از روى خرد بهتر از مهرى است كه از طرف جاهل بانسان برسد] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
https://eitaa.com/masnavei/2658 این متن شامل گفت‌وگویی است بین موسی و خداوند، که موسی از مشکلات و نداشتن آگاهی ملائکه درباره‌ی حکمت آفرینش انسان می‌گوید. او به نمادهایی مانند آتش ظلم و فساد اشاره می‌کند که منجر به مرگ و نابودی می‌شود. در ادامه به پیچیدگی و تضادهای زندگی اشاره می‌کند و این‌گونه نتیجه می‌گیرد که هر یک از ما باید از تجارب سختی‌های زندگی عبرت بگیریم و به رشد و پیشرفت خود بپردازیم. وی همچنین به کندن ریشه‌های مشکلات و ناپایداری‌های دنیا اشاره می‌کند و بیان می‌دارد که برای به دست آوردن سعادت و آرامش، باید پذیرای تلخی‌ها و سختی‌ها باشیم. او بر این نکته تأکید می‌کند که درک واقعی زندگی و حکمت آن از درون ما ناشی می‌شود و باید به عقل و فطرت خود رجوع کنیم. در نهایت، او به مقایسه شخصیت‌های مختلف نظیر حضرت عیسی و برخی افراد دیگر می‌پردازد و تأکید می‌کند که ایمان و معرفت باید بر هوای نفس غلبه یابد. مکتوب
*️⃣متن اشعار : ترک عیسی کرده خر پروده‌ای لاجرم چون خر برون پرده‌ای طالع عیسیست علم و معرفت طالع خر نیست ای تو خر صفت نالهٔ خر بشنوی رحم آیدت پس ندانی خر خری فرمایدت رحم بر عیسی کن و بر خر مکن طبع را بر عقل خود سرور مکن طبع را هِل تا بگرید زار زار تو ازو بستان و وام جان گزار سالها خر بنده بودی بس بود زانک خربنده ز خر واپس بود ز اخروهن مرادش نفس تست کو به آخر باید و عقلت نخست هم‌مزاج خر شدست این عقل پست فکرش این که چون علف آرم به دست آن خر عیسی مزاج دل گرفت در مقام عاقلان منزل گرفت زانک غالب عقل بود و خر ضعیف از سوار زفت گردد خر نحیف وز ضعیفی عقل تو ای خربها این خر پژمرده گشتست اژدها گر ز عیسی گشته‌ای رنجوردل هم ازو صحت رسد او را مهل چونی ای عیسی عیسی‌دم ز رنج که نبود اندر جهان بی مار گنج چونی ای عیسی ز دیدار جهود چونی ای یوسف ز مکار و حسود تو شب و روز از پی این قوم غمر چون شب و روزی مددبخشای عمر چونی از صفراییان بی‌هنر 👈مثنوی معنوی دفتر دوم ✳️ترجمه : ای کسی که عیسی‌گونهٔ جان را رها کرده و به پرورش خرِ نفس پرداخته‌ای، نتیجه‌اش این است که همچون همان خر، از پردهٔ حیا و عزت بیرون می‌روی. سرنوشت (طالع) عیسی، دانش و معرفت است؛ ولی سرنوشت خر جز نادانی نیست، ای که خود را به خرتشبیه کرده‌ای! هرگاه بانگ خر را می‌شنوی، ترحم در دلت می‌افتد، بی‌آنکه بفهمی همین خر، به خری فرمانت می‌دهد. ترحم را بر جانِ عیسی‌وار خود کن، نه بر خر، و هرگز طبیعت شهوانی‌ات را بر عقل، فرمانروا نساز. این نفس را چنان بران که چون بیچاره‌ای بگرید، آنگاه از او بهره بگیر و قرض جانت را به عقل بپرداز. سال‌ها بارکشِ خرانِ نفس بوده‌ای و بس است دیگر، زیرا که خرکش (خربنده) همیشه از خودِ خر هم عقب‌تر است. بدان که مقصود مولانا از «خر» همان نفس حیوانی توست، که باید در آخر باشد و عقلت در آغاز و پیشگام. این عقل پست و فرومایه، هم‌مزاج خر شده است؛ همه فکرش این است که چگونه علوفه جور کند و به شکم برساند. آن خر که دلش خُلق و مزاج عیسی داشت، جایگاهش را در مقام عاقلان گرفت. زیرا عقل بر خر چیره شد و خر ناتوان گشت؛ و از سوار قوی، اسب (یا خر) ناتوان می‌شود و لاغر. اما از ناتوانی عقل تو، ای خر‌صفت، این خر پژمرده به هیولای اژدها بدل شده است. اگر از «عیسیِ جان»ت دل‌آزرده و بخورده‌ای، باز هم به او مهلت بده، که سلامت نیز از همان او می‌رسد. ای عیسای دل، از رنج شکوه می‌کنی؟ گنجی در جهان نیست که بی‌مار باشد. ای عیسی، با دیدار یهودیان چه حالی داری؟ ای یوسف، با نیرنگ حسودان چه می‌کنی؟ تو شب و روز در پی این قوم گمراهی، چنان که روز و شب، عمر را در یاری دیگران می‌گذاری. با صفراویان بی‌هنر چگونه‌ای؟ مگر از تلخی صفرا جز دردسر و بی‌هنری، هنری زاده شود؟ ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
*️⃣شرح تمثیلی و مفهومی ابیات فوق: https://eitaa.com/masnavei/2688 ۱. خر و عقل پست خر در تمام مثنوی نماد نفس حیوانی است؛ بخشی از وجود انسان که فقط به لذت، خوراک، راحتی و خواسته‌های غریزی فکر می‌کند. وقتی مولوی می‌گوید: «عقل پست هم‌مزاج خر شده»، منظورش این است که عقل انسانی هم می‌تواند سقوط کند و فقط در خدمت شهوت و منفعت‌طلبی باشد؛ عقلِ ابزارگر، نه عقلِ هدایتگر. ____________________________________ ۲. خر عیسی‌مزاج در مقابل، «خر عیسی‌مزاج» تمثیل نفسِ تربیت‌شده و تسلیم عقل و روح است. همان‌طور که عیسی پیامبر نماد روح قدسی و پاکی است، این خر نماد غریزه‌ای است که تحت فرمان عقل کامل درآمده است، و در جایگاه عاقلان می‌نشیند. ____________________________________ ۳. غلبه عقل بر خر وقتی عقل غالب و فرمانروا باشد، نفس ضعیف و رام می‌شود («خر لاغر می‌گردد»). اما اگر عقل تو ضعیف باشد، نفسِ خرصفت نه تنها کنترل نمی‌شود، بلکه قوی و خطرناک می‌شود، تا جایی که مولوی آن را «اژدها» می‌نامد — یعنی نیرویی ویرانگر. ____________________________________ ۴. عیسی دل و رنج از او اگر دل از نفس روحانی یا عقل قدسی خود (عیسی دل) رنجیده‌ای، بدان که همان عقل و روح سرچشمهٔ بهبودی توست. مولوی هشدار می‌دهد: مبادا عقل را کنار بزنی؛ سلامت حقیقی فقط از اوست. ____________________________________ ۵. گنج و مار – نسبی بودن خیر و شر مولوی می‌گوید: در جهان، گنج بی‌مار نمی‌توان یافت. یعنی هر نعمتی، در کنار خود سختی و آزمون دارد. انسان کامل (عیسی یا یوسف) می‌داند که این دو درآمیخته‌اند و از شر فرار نمی‌کند، بلکه با آن کنار می‌آید. ____________________________________ ۶. یوسف و حسود، عیسی و جهود انسان کامل همیشه با مخالفان، دشمنان و حسودان طرف است. همان‌طور که یوسف با نیرنگ برادران حسود، و عیسی با لجاج یهودیان مواجه بود، ولی همچنان دلسوز و خدمت‌گذار باقی ماند. ____________________________________ ۷. صفراویان بی‌هنر صفرا نماد مزاج تند و تلخ است؛ مردمِ بدخُلق و بی‌هنر که فقط دردسر می‌آفرینند. مولوی با پرسش «چه هنر زايد ز صفرا» می‌گوید: از چنین حال و خلقی جز آزار فایده‌ای نمی‌رسد. ____________________________________ این تمثیل‌ها در مجموع پیام‌شان این است: عقل باید فرمانده باشد، نفس رام شود، و انسان کامل باید با مِهر و صبر در برابر مخالفان و سختی‌ها بایستد. هر خیر در کنار شرّی است، و هر رشد روحانی از گذرگاه امتحان‌ها عبور می‌کند. 🆔 @masnavei
*️⃣در اشعار مثنوی، «خر» یکی از کلیدواژه‌های تمثیلی مولوی است و بار معنایی‌اش فراتر از یک حیوان مزرعه‌ای ساده است. اگر بازش کنیم، چند لایه دارد: ________________________________________ ۱. خر به‌عنوان نفس حیوانی (غریزه) مولوی بارها «خر» را نماد نفس اماره — همان بخش درونی انسان که اسیر خواسته‌های جسمانی، شهوت، راحت‌طلبی و عادت‌های پَست است — قرار می‌دهد. در این حالت، خر یعنی وجودی که از خوراک و نیاز جسمی فراتر نمی‌اندیشد: «فکرش این که چون علف آرم به‌دست» یعنی هدف زندگی در سطح «علف آوردن» باقی می‌ماند. ________________________________________ ۲. خر به‌عنوان عقل ابزارگر وقتی عقل از جایگاه هدایتگر سقوط کند و تنها در خدمت رفع نیازهای مادی و کاری روزمره باشد، مولوی می‌گوید این عقل «هم‌مزاج خر» شده است. چنین عقلی، هرچند حسابگر است، ولی مقصدش همان مقصد نفس حیوانی است — نه معرفت، نه رشد، بلکه فقط تأمین علف. ________________________________________ ۳. خرِ عیسی‌مزاج این بخش ظریف است: مولوی حتی برای خر، امکان تعالی قائل است. «خر عیسی‌مزاج» یعنی نفس رام و تربیت‌شده‌ای که زیر فرمان عقل کامل (عیسی دل) قرار دارد. این خر دیگر بارِ شهوت نمی‌کشد؛ بلکه با عقل همکاری می‌کند و در جایگاه «عاقلان» می‌نشیند. ________________________________________ ۴. خرِ بی‌مهار؛ هیولای اژدها وقتی عقل سست و نفس آزاد باشد، خرِ نفس از یک حیوان آرام به هیولایی خطرناک بدل می‌شود. اینجا مولوی از «اژدها» استفاده می‌کند تا نشان دهد که قدرت غریزه، اگر تربیت نشود، می‌تواند ویرانگری بی‌مرز داشته باشد. ________________________________________ ۵. خر به‌عنوان بارکش عمر مولوی در جای دیگر می‌گوید: «سال‌ها خربنده بودی بس بود». خرکش بودن یعنی صرف عمر برای خدمت به نفس و نیازهای پایین، حتی بیشتر از خودِ خر. در این حالت انسان عقب‌تر از حیوان می‌شود، چون حیوان به‌طور طبیعی به غریزه‌اش عمل می‌کند، ولی انسان عقل خدادادی را کنار می‌گذارد. ________________________________________ جمع‌بندی در این ابیات، «خر» هرجا آمده: 1. یا نماد نفس پست است، 2. یا عقل سقوط‌کرده، 3. و گاه نفس رام‌شده، که می‌تواند در خدمت عقل و روح باشد. مولوی با این نماد، مرز بین انسانِ واقعی و انسانِ خرسفت را می‌کشد: • انسان کامل، خر را مهار می‌کند. • انسان ناقص، فرمان را می‌دهد به خر، و خودش اسیر راهی می‌شود که مقصدش جز آخور نیست. ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
🐴 خصوصیات خر در این ابیات 1. غریزه‌محور – فکر و دغدغه‌اش تنها تأمین خوراک و راحتی است («چگونه علف گیرم»). 2. کم‌ظرفیت در فهم و معرفت – محروم از علم و شناخت، حتی اگر ظاهراً در کنار عقل باشد. 3. رام‌شدنی ولی نیازمند هدایت – اگر تحت فرمان عقل کامل باشد، آرام و سودمند می‌شود («خر عیسی‌مزاج»). 4. سرکش و خطرناک در بی‌مهاری – در نبود کنترل، از حیوان آرام به هیولای «اژدها» تبدیل می‌گردد. 5. فریبکار از راه ترحم – با ناله و ظاهر مظلوم، دلسوزی را برمی‌انگیزد تا خواسته‌های غریزی‌اش را تأمین کنند. 6. ابزارگر و بارکش – حاضر است بار بکشد یا خدمت کند، ولی مقصدش مادی و پایین است. 7. کند و عقب‌مانده – همیشه از رشد و تعالی دور، حتی عقب‌تر از خودِ حیوان طبیعی. 8. وابسته به عادت – مسیرش تکراری، بدون تغییر و خلاقیت. 9. بی‌هنر – از خر (و نفس مشابهِ او) هنر و خلاقیت برنمی‌آید؛ تنها قدرت کشیدن بار جسمانی را دارد. 10. میان‌مایه در هم‌نشینی با عقل پست – وقتی عقل هم‌مزاجش شود، هر دو به سطح غریزه سقوط می‌کنند. ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
🐴 ویژگی‌های «خر حیوانی» و «خرِ نمادینِ نفس» : ________________________________________ 🐴 خر حیوانی 1. غریزه‌محور است؛ به دنبال خوراک، آب و آسایش بدنی می‌گردد. 2. فهم محدودی دارد؛ تنها محرک‌ها و نیازهای ساده را می‌شناسد. 3. با افسار و آموزش می‌توان او را رام کرد و برای باربری یا کار آرام ساخت. 4. اگر آزاد باشد، سرکش و فرارکننده می‌شود، حتی لگد می‌زند. 5. با ناله یا حالت مظلوم خود، ترحم دیگران را جلب می‌کند. 6. ابزارگر است؛ برای کشیدن بار یا انجام کار جسمانی استفاده می‌شود. 7. کند حرکت می‌کند و سرعت پایینی دارد. 8. وابسته به عادت‌های روزمره و مسیرهای تکراری‌ست. 9. بی‌هنر است؛ جز توان جسمی، چیزی ندارد. 10. اگر راننده‌اش ناشی باشد، راه بیراهه می‌رود. ________________________________________ 🌀 خر نمادین (هوای نفس) 1. غریزه‌محور و شهوت‌طلب است؛ فقط به لذت‌های جسمانی و راحتی فوری می‌اندیشد. 2. از فهم معنویت و حقایق عمیق محروم است. 3. با تزکیه و تبعیت از عقل کامل می‌توان نفس را رام کرد. 4. اگر عقل ضعیف شود، نفس سرکش شده و همچون «اژدها» تخریب می‌کند. 5. با بهانه‌سازی و بازی با احساسات، آدمی را به دنبال خواسته‌های غریزی می‌کشاند. 6. عقل ابزارگر را در خدمت تمایلات خود قرار می‌دهد. 7. رشد معنوی و فکری کند یا متوقف است. 8. به لذت‌های تکراری و عادات بد می‌چسبد و از نوآوری می‌گریزد. 9. جز فساد یا تخریب، هنری ندارد. 10. اگر عقل هم‌مزاجش شود، هر دو سقوط کرده و از مسیر حقیقت دور می‌شوند. ________________________________________ این ترتیب باعث می‌شود ببینیم که مولوی چطور یک خصوصیت جسمانی «خر» را به یک حالت روحی «نفس» پیوند زده؛ مثل تصویر دو نیمه‌ی یک سکه — یکی علف می‌خورد، دیگری دل آدم را! ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
*️⃣ 🐴«تطابق یک‌به‌یک» خر حیوانی و خر نمادین (هوای نفس) ________________________________________ *غریزه‌محور بودن خر حیوانی دائم دنبال علف، آب، و جای راحت است. نفس نمادین هم دائم دنبال لذت‌های جسمانی، شهوت، و آسایش فوری است. *فهم محدود خر حیوانی معنای پیچیده نمی‌فهمد، فقط تحریک‌های ساده را درک می‌کند. نفس نمادین هم از درک حقیقت معنوی و مسئولیت‌های عمیق محروم است. *رام‌شدنی با هدایت درست خر حیوانی با افسار، تمرین و آموزش آرام می‌شود. نفس هم با تزکیه و فرمان عقل کامل رام می‌گردد و سودمند می‌شود. *سرکشی در بی‌مهاری خر حیوانی اگر آزاد باشد، لگد می‌زند و فرار می‌کند. نفس نمادین اگر بی‌مهار بماند، سرکش شده و مثل «اژدها» ویران‌گر می‌شود. فریبکاری با ظاهر مظلوم خر حیوانی با ناله یا حالت گرسنگی ترحم می‌گیرد. نفس نمادین با بهانه‌سازی و احساس‌برانگیزی، انسان را به دنبال خواسته‌هایش می‌کشاند. *ابزارگر و بارکش خر حیوانی برای باربری یا کار جسمانی به کار می‌رود. نفس نمادین هم عقل ابزارگر را به خدمت شهوت و غرایز می‌گیرد. *کند و آهسته‌رو خر حیوانی آرام و کند حرکت می‌کند. نفس نمادین رشد معنوی و فکری بسیار کند یا کاملاً متوقف دارد. *وابستگی به عادت خر حیوانی همیشه مسیرهای تکراری و رفتارهای ثابت را دنبال می‌کند. نفس نمادین به لذت‌های تکراری و عادات بد پایبند است و از تغییر می‌گریزد. *بی‌هنری خر حیوانی فقط توان جسمی دارد، نه خلاقیت و هنر. نفس نمادین هم جز فساد، هنری ندارد. *گمراهی با راهبر نالایق خر حیوانی اگر سوارکار ناشی باشد، راه بیراهه می‌رود. نفس نمادین اگر عقلش پست و هم‌مزاج باشد، هر دو سقوط کرده و از مسیر حق دور می‌شوند. ________________________________________ این تطابق باعث می‌شود هر خصوصیت بدنی خر بلافاصله با همتای اخلاقی یا روحی‌اش در نفس دیده شود، درست مثل دو تصویر که روی هم می‌افتند. ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
*️⃣ «درس‌نامه تمثیل خر» - خر حیوانی و خر نمادین (هوای نفس) 👈روزی مولوی، خر را در دو جهان نشانمان می‌دهد: یکی خر بیرونی، در کوچه و صحرا، با پوست و سم و صدای معروفش؛ و دیگری خر درونی، همان هوای نفسی که در سینه آدم جا خوش کرده و گاهی از خر بیرونی هم لجوج‌تر است. خر بیرونی صبح که می‌شود، غریزه‌اش او را به سمت علف می‌کشاند، به دنبال آبی خنک و سایه‌ای آرام می‌گردد. خر درون هم همین‌طور، اما علفش لذت‌های فوری است—شهوت، راحتی، و آسایش بی‌زحمت. خر بیرونی وقتی به او بگویی چیزی پیچیده، نگاهت می‌کند و شاید گوش تکان دهد اما درک نمی‌کند. خر درون هم از معانی بلند، از حقیقت، از راه آسمان بی‌خبر است؛ همانقدر ساده‌نگر. خر بیرونی اگر افسارش را بدست چوپان دانا بسپاری، رام می‌شود و بار می‌برد. خر درونی هم اگر افسارش به دست عقل کامل بیافتد، آرام و سودمند می‌گردد. اما وای اگر افسار را رها کنی—خر بیرونی لگد می‌زند و می‌گریزد، و خر درونی مثل اژدهایی از قفس درآمده، ویران می‌کند. گاهی خر بیرونی با ناله و حالت مظلوم، دل چوپان را نرم می‌کند تا کمی بیشتر علف بدهد. خر درون هم با بهانه و مظلوم‌نمایی، دل صاحبش را می‌برد تا خواسته‌هایش را برآورده کند. خر بیرونی برای آب و علف، بار می‌برد. خر درونی هم عقل را ابزار می‌کند تا بارِ شهوت و غرایز را به مقصد برساند. خر بیرونی راه‌آهسته و کند دارد، خر درونی هم در مسیر رشد معنوی، اینقدر آهسته می‌رود که گویی ایستاده است. خر بیرونی به مسیرها و عادات قدیمی چسبیده و اگر از آن‌ها منحرفش کنی، مقاومت می‌کند. خر درونی هم به لذت‌های تکراری و عادات بد چنگ می‌زند و از تغییر می‌هراسد. خر بیرونی هنری جز کشیدن بار ندارد. خر درونی هم جز فساد و تخریب هنری نمی‌آورد. و در آخر، اگر خر بیرونی را به دست سوارکار ناشی بسپاری، او را به بیراهه می‌برد. خر درونی هم اگر عقل هم‌مزاج و پست باشد، هر دو با هم از مسیر حقیقت دور می‌شوند و به مرداب سقوط می‌کنند. ________________________________________ این، حکایت خر مولوی‌ست؛ هم حیوانی‌اش را دید، هم روحی‌اش را شناخت، تا به ما بگوید: «مبادا عمرت را صرف پرورش خر درون کنی، که باید عیسای عقل را بزرگ کرد.» ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
*️⃣ طالع عیسیست علم و معرفت طالع خر نیست ای تو خر صفت سرنوشت (طالع) عیسی، دانش و معرفت است؛ ولی سرنوشت خر جز نادانی نیست، ای که خود را به خرتشبیه کرده‌ای! 👈بررسی تطبیقی «خر نمادین (هوای نفس)» و «خر حیوانی» https://eitaa.com/masnavei/2688 🆔 @masnavei