👈 #حکایت_موسی_و_شبان 1
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_35
#مناجات كردن شبان با حق تعالى در عهد موسى عليه السلام
[( 1720) حضرت موسى در راه شبانى را ديد كه با خداى خود مناجات كرده و مىگويد: بار الها اى خداوند كريم] [( 1721) تو كجا هستى تا من خدمتكار تو شده سرت را شانه زده چارقت را بدوزم] [( 1722) جامه تو را شسته شپشهايت را بكشم و شير تازه براى آشاميدن تو حاضر كنم] [( 1723) دستت را ببوسم و پايت را بمالم و در موقع خواب خوابگاهت را پاكيزه كنم] [( 1724) اى همه بزهايم فداى تو باد اى كسى كه حتى در موقع راندن بزهايم هىهى و هيهاى من در اين دشت بياد تو است] [( 1725) شبان از اين قبيل سخنان همىگفت كه موسى (ع) متوجه او شده گفت اى شبان با كيستى و با چه كسى سخن مىگويى؟] [( 1726) گفت با كسى هستم كه ما را آفريده و زمين و آسمان از او بوجود آمدهاند] [( 1727) موسى (ع س) گفت هان چه قدر جسور و خيره سر گشته و مسلمان نشده كافر شدهاى] [( 1728) اين چه سخن بىهوده و چه كفرى است كه مىگويى بدهان خود پنبه بگذار كه چنين سخنان لغو از آن بيرون نيايد] [( 1729) گند كفر تو دنيا را بد بو كرد و كفر تو حرير دين را بپارچه كهنه بدل نمود] [( 1730) چارق و پا پيچ لايق پاى تو است آفتاب چه احتياجى باينها دارد] [( 1731) اگر دهان از اين سخنان نبندى آتش از آسمان نازل خواهد شد كه همه مردم را بسوزاند] [( 1732) اگر آتش نيامده اين دود چيست كه جان تو را سياه كرده و روان تو مردود درگاه حق گرديده و از اين قبيل سخنان بر زبان مىرانى] [( 1733) اگر تو مىدانى خدا حاكم است چگونه مىتوان باور كرد كه اين همه بىهوده گويى كنى] [( 1734) دوستى بىخردانه خودش دشمنى است و خداى تعالى از چنين خدمتى كه تو مىگويى بىنياز است] [( 1735) مگر با عمو و دائيت سخن مىگويى؟ مگر ممكن است جسم و احتياجات جسمانى از صفات خداوندى باشد] [( 1736) شير كسى مىنوشد كه در نشو و نما باشد چارق كسى مىپوشد كه محتاج پا باشد] [( 1737) اگر اين گفتگوها براى بندهاى است كه حق در باره او فرموده او من است و من خود او هستم] [( 1738) و فرمود «انى مرضت لم تعد» [اشاره بخبرى است منسوب بحضرت رسول (ص) كه فرمودند خداى تعالى در روز قيامت مىگويد اى فرزند آدم من مريض شدم چرا عيادتم نكردى عرض مىكند بار الها چگونه بيمار شوى كه پروردگار عالميانى ندا مىرسد آيا ندانستى كه فلان بنده ما بيمار بود اگر او را عيادت مىكردى مرا در آن جا مىيافتى] من بيمار شدم و عيادتم نكردى زيرا تنها بنده من مريض نشد بلكه من مريض شدم] [( 1739) آن بندهاى كه گوش و چشمش در خداوند سميع و بصير فانى شده شنوائى و بينايى از خود ندارد اين سخنان در حق او هم سزاوار نيست]
[( 1740) با خاصان حق سخنان بىهوده گفتن دل را مىميراند و نور جان را سياه مىكند]
[( 1741) اگر تو بمردى فاطمه خطاب كنى با اينكه مرد و زن همه يك جنسند] [( 1742) هر چه هم آن مرد خوش خلق و با حوصله باشد تا مىتواند بر عليه تو قيام كرده حتى قصد جان تو را مىكند] [( 1743) فاطمه خطاب كردن بزنى مدح اوست ولى اگر بمرد بگويى چون زخم سنان در او كارگر مىشود] [( 1744) دست و پا داشتن اسباب آسايش ماست ولى اگر بحق نسبت دهى نقص است] [( 1745) او لم يلد و لم يولد است و سزاوار اوست كه بگوئيم نه اولاد كسى است و نه اولادى دارد چرا كه پدر و اولاد در او بوجود آورده است] [( 1746) توليد و تولد از خواص جسم است و هر چيز كه مولود باشد در اين سر جوى بوده] [( 1747) و از عالم كون و فساد است چون از عالم كون و فساد است حادث بوده و احتياج بمحدث دارد] [( 1748) شبان گفت اى موسى دهان مرا دوختى و از پشيمانى جانم را سوختى] [( 1749) آهى جان سوز كشيده جامه خود را بدريد و سر ببيابان نهاد]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_موسی_و_شبان 2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_36
عتاب كردن حق تعالى با موسى عليه السلام از بهر شبان
[( 1750) از طرف خداى تعالى بحضرت موسى وحى رسيد كه اى موسى بنده ما را از ما جدا كردى] [( 1751) تو براى پيوند دادن و وصل كردن مبعوث بپيغمبرى شدهاى نه براى جدا كردن و نوميد ساختن بندگان] [( 1752) تا مىتوانى در وادى فراق قدم نگذار كه «ابغض الاشياء عندى الطلاق» [عن معاذ ابن جبل قال: قال رسول اللَّه (ص) «يا معاذ ما خلق اللَّه شيئاً على وجه الارض احب إليه من العتاق و ما خلق شيئاً على وجه الارض ابغض إليه من الطلاق» يعنى معاذ بن جبل روايت مىكند كه رسول خدا فرمود معاذ خداى تعالى چيزى را در زمين نيافريده كه نزد او محبوبتر از آزاد كردن باشد و چيزى را در روى زمين نيافريده كه در نزد او مبغوضتر از طلاق و جدايى باشد ] مبغوضترين چيزها در نزد من طلاق است] [( 1753) در درون هر كسى روش و اخلاقى بوديعه نهادهايم و بهر كس اصطلاحى دادهايم كه مخصوص او بوده بهمان روش و بهمان زبان سخن مىگويد] [( 1754) كه آن روش و آن سخن اگر از او ناشى شود مدح و اگر از تو سر بزند ذم است] [( 1755) ما از پاكى و ناپاكى از گران جانى و چالاكى برى بوده اينها مورد اعتناى ما نيستند] [( 1756) من بندگان خود را خلق نكردم كه از آنها سودى ببرم بلكه خلق كردم تا به آنها بخشش وجودى بنمايم]
[( 1757) از هنديان اصطلاح هند و از سنديان اصطلاح سند پسنديده است] [( 1758) من با تسبيح و تنزيه آنها پاك و منزه نمىشوم بلكه خود آنها پاك و تسبيح گو مىگردند] [( 1759) ما بقيل و قال ظاهرى اهميت نداده بحال خضوع درونى مىنگريم] [( 1760) ما بقلب خاشع مىنگريم اگر چه در الفاظ و عبارات خضوعى نباشد] [( 1761) براى اينكه دل جوهر است و آن چه حقيقت دارد او است و گفتار عرض است و عرض طفيلى جوهر و تابع اوست و اصل مقصود جوهر است نه عرض] [( 1762) من لفظ و اضمار و مجاز و محسنات لفظى نمىخواهم سوزش دل و سوز و ساز عشق را طالبم] [( 1763) آتشى از عشق در خانه دل بر افروز و هر چه لفظ و فكر و عبارت پردازى است آتش بزن] [( 1764) اى موسى آداب دانهاى ظاهر با سوخته جانها خيلى فرق دارند] [( 1765) عاشقان را در هر نفس سوختنى است اين طايفه چون ده ويرانى هستند كه ماليات و عشريه ندارد و از آنها آداب ظاهرى نمىخواهند] [( 1766) اگر خطا بگويد نگو كه خطا كرده چنان كه خون شهيد را نبايد شست] [( 1767) براى شهيدان خون بهتر از آب است و خطاى عاشقان از هر صوابى نكوتر است] [( 1768) در داخل كعبه آئين قبله نيست و آن كه بدريا فرو رفته از نداشتن پا تا به چه غم خواهد داشت] [( 1769) تو از سر مستان راهبرى مطلب و بجامه چاكان دستور رفو كردن مده] [( 1770) ملت عشق از هر دينى جدا بوده و مذهب و ملت عاشقان فقط خداوند است و بس] [( 1771) لعل اگر بىمهر و نشان باشد پاك نيست عشق هم نشانى دارد كه در درياى غم اگر باشد غمناك نيست]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_موسی_و_شبان 3
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_37
وحى آمدن بموسى عليه السلام از بهر عذر آن شبان
[( 1772) پس از آن خداى تعالى در باطن حضرت موسى رازهايى القا فرمود كه بگفتن در نمىآيد] [( 1773) آرى ديدن و گفتن را بهم آميخته در در دل موسى سخنانى ريختند] [( 1774) كه چندى از خود بىخود شده و زمانى بخود آمده و چندى از ازل بسوى ابد پرواز كرد]
[( 1775) ديگر اگر بخواهم در اين خصوص سخنى بگويم دليل بر ابلهى است زيرا كه شرح اين وادى از دائره دانش بيرون است] [( 1776) اگر بگويم عقول را از بيخ و بن بر كند و اگر بنويسم قلمها مىشكند]
[( 1777) چون حضرت موسى اين عتاب را از طرف خداوند شنيد سر ببيابان نهاده در پى چوپان دويدن گرفت] [( 1778) و دوان دوان نشان پاى آن سر گشته را دنبال كرده گرد و خاك از دامن بيابان بهوا افشانده و رفت]
[( 1779) آرى نشان پاى شوريدگان از نشان پاى ديگران ممتاز است] [( 1780) گاهى چون رخ در صفحه بيابان بخط مستقيم رفته و زمانى چون فيل اريب مىدويد] [( 1781) گاهى چون موج و پرده افراشته علم بالا مىرفت و زمانى چون ماهى كه با شكم راه رود قوس نزول ايجاد مىنمود] [( 1782) گاه چون رمالها كه رمل مىكشند شرح حال خود را در خاك رسم مىكرد]
[( 1783) بالاخره شبان را يافته و با بشاشت باو گفت مژده مژده كه از طرف خداوند دستورى بتو رسيده]
[( 1784) تو هيچ آداب و رسوم مراعات نكن هر چه دلت مىخواهد بگو] [( 1785) كفر تو دين و دين تو نور جان است تو ايمنى و جهانى بوسيله تو در امانند] [( 1786) اى كسى كه خود معاف بوده و در مقام « يَفْعَلُ اَللَّهُ ما يَشاءُ 14: 27» هستى بىمحابا با كمال جرأت در بساط اجراء حكم پادشاهى بنشين]
[( 1787) گفت اى موسى من از اين مقام گذشته و اكنون در خون دل آغشتهام] [( 1788) من از « سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهى 53: 14» گذشته و صد هزاران سال آن طرف واقع شدهام] [( 1789) تو تازيانهاى زدى كه اسب من بجولان آمده بهوا برجسته و از كنيد گردون گذشت] [( 1790) و اكنون لاهوت محرم ناسوت ما است آفرين بر دست و بازوى تو با اين تازيانهاى كه زدى]
[( 1791) اكنون حال من گفتنى نيست و آن چه هم مىگويم حال من نيست]
[( 1792) تو نقش را در آينه مىبينى ولى آن نقش نقش تو است نه نقش آينه]
[( 1793) مرد نى زن دمى كه به نى زده و نوا از آن شنيده مىشود آن دم در خور نى است نه در خور مرد]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_موسی_و_شبان 4
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_37
[( 1794) آگاه باش كه تو اگر حمد بگويى يا سپاس حمد و سپاس خود را عيناً مثل همان سخنان نافرجام شبان تصور كن] [( 1795) اگر هم حمد تو در ظاهر نسبت به حمد شبان بهتر باشد نسبت بحق كاملا كوتاه و ناقص است] [( 1796) هر چه بگويى و بگويند وقتى پرده برداشته شود آن وقت معلوم مىگردد كه آن چه تصور مىكردند و مىگفتند آن طور نبوده است] [( 1797) قبول كردن ذكر تو از رحمت خداوندى است زيرا اين ذكر شبيه بنماز مستحاضه است كه باو اجازه نماز دادهاند] [( 1798) با اين فرق كه نماز او در حالى است كه بدنش بخون آلوده و ذكر تو قرين دلى است كه با شبيه و تصوير سر و كار دارد]
[( 1799) خون را با آبى مىتوان شستشو كرد ولى باطن نجاستها دارد]
[( 1800) كه او جز با آب لطف كردگار از درون مرد پاك نخواهد شد] [( 1801) در حال سجده كاش از غير خدا رو بگردانى و معنى سبحان ربى را بدانى] [( 1802) تا آن وقت با حال پشيمانى بگويى خداوندا اينك ببين كه سجود من چون وجودم شايسته تو نبوده تو بدى مرا با نكوىى پاداش ده]
[( 1803) چنان كه زمين اثرى از حلم و عفو پروردگار دارد كه نجاست را مىبرد و گل مىپرورد] [( 1804) تا پليديهاى ما را بپوشاند و در عوض غنچهها و گلها بروياند] [( 1805) پس آن كسى كه در سخا و بخشش كمتر و بىمايه تر از خاك بوده خود را طورى ديد كه كافران ديدند] [( 1806) همان كه از وجودش گل و لاله نرسته و در عوض همواره طالب فساد پاكيها بوده است]
[( 1807) همين كه خود را چنين ديد گفت من در رفتار خود از خاك هم عقب تر رفتهام وا حسرتا كاش من خاك بودم [اشاره به آيه آخر سوره النبأ كه مىفرمايد يَوْمَ يَنْظُرُ اَلْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ اَلْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً 78: 40 يعنى روزى كه به اعمال گذشته خود مىنگرد و كافر مىگويد كاش من خاك بودم]] [( 1808) كاش از عالم خاك سفر نمىكردم و چون مرغ در اين خاكدان دانهاى مىچيدم] [( 1809) من كه سفر كردم راه مرا امتحان كرد آخر من از اين سفر چه بدست آوردم] [( 1810) از اين جهت بطرف خاك متمايل مىگردد كه در جلو رفتن سودى در مقابل خود نمىبيند]
[( 1811) عقب بر گشتن او از راه حرص و آز است و در راه او هيچ صدق و نيازى نيست]
[( 1812) و گرنه هر گياهى كه مايل ببالا رفتن باشد همواره در رشد و نمو و حيات است] [( 1813) ولى همين كه سر بسوى زمين خم كرد كمى و خشكى نقص و غبن او شروع شده است] [( 1814) وقتى روحت متمايل ببالا باشد رو به ازدياد مىروى و مرجعت بالا خواهد بود] [( 1815) و اگر نگون سار بوده متمايل به پستى و دنيا هستى غروب كننده و آفل هستى و خداوند آفلين را دوست نمىدارد [1]]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_موسی_و_شبان 5
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_38
سؤال موسى از حق تعالى در سر غلبه ظالمان
[( 1816) حضرت موسى عليه السلام عرض كرد بار الها اى كريم كار ساز اى كسى كه يك دم ياد تو بمنزله يك عمر جاودانه است] [( 1817) چشم من در آب و گل نقش كجى ديد و دلم چون ملايكه اعتراض كرد] [( 1818) كه در ساختن يك نقش و كاشتن تخم فساد در آن نقش چه مقصود و منظورى هست؟] [( 1819) براى چيست كه آتش ظلم و فساد افروخته مسجد و سجده كنندگان را بسوزانند] [( 1820) و با آتش آن مايه خونابه و زردابه را با هم جوش دهند تا نتيجه تضرع و زارى و عجز و لابه از آن حاصل گردد]
[( 1821) من يقين دارم كه اينها همه عين حكمت است ولى مقصود من اين است كه يقين من بعيان و ديدن مبدل شود] [( 1822) يقين من مىگويد سخن مگو و خاموش باش ولى حرص و اشتياق ديدن بمن امر مىكند كه بگو و بخواه] [( 1823) راز خود را بملائكه نشان داده و به آنها فهماندى كه چنين نوشى بنيش مىارزد] [( 1824) چرا كه نور آدم را بفرشتگان آشكار عرضه كردى و مشكل آنها را حل كردى]
[( 1825) حشر و زندگى جهان ديگر بيان مىكند كه سر مرگ چه چيز است زيرا مرگ مقدمه حشر است چنان كه ميوه و ثمر درختان سر وجود برگها را ظاهر مىسازد]
[( 1826) راز خون و نطفه و حكمت پيدايش آنها ظهور آدم و حسن آدمى است و هر بيشى مسبوق به كمى است]
[( 1827) هر كس و لو اينكه بكار هم آشنا نباشند در موقع نوشتن اول لوح را مىشويد پس از آن در آن حروف و كلمات مىنويسد] [( 1828) دل را از اشك خوارى خون مىكند] [( 1829) وقت شستن لوح بايد فهميد كه اين لوح بالاخره دفتر خواهد شد]
[( 1830) وقتى اساس خانهاى را بنياد كنند بنياد اول را خراب مىكنند] [( 1831) براى اينكه آب گواراى صاف از زمين بيرون آورند اول گل و خاك برمىآورند]
[( 1832) بچهها از حجامت گريزان و گريانند چون سر اين عمل را پى نبردهاند] [( 1833) ولى آن كه مرد است بحجامت كننده زر و مال مىدهد و نيش تيغ خونريز حجام را نوازش مىكند]
[( 1834) حمال براى برداشتن بار سنگين مىدود و بار را از ديگران مىربايد] [( 1835) جنگ بار بران را براى حمل بار ببين و بدان كه كوشش كسى كه عاقبت كار را مىبيند اين طور است]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_موسی_و_شبان 6
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_38
[( 1836) چون سختى اساس راحت است [اقتباس از آيه شريفه إِنَّ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْراً 94: 6 ] تلخيها هم پيشواى شيرينى است] [( 1837) بهشت بمكروهات، پيچيده شده و جهنم هم لفافهاش شهوت است [اشاره بحديث «حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات» يعنى بهشت بمكروهات پيچيده شده و آتش بشهوات [
( 1838) تخم و مايه آتش كه تو را مىسوزاند شاخه تر است كه شهوت تو است و آن كه در آتش سوخته شد قرين حوض كوثر خواهد گرديد كه از بركت همان ثانياً با صورت زيبايى داخل بهشت شود [اشاره بحديث مروى از حضرت رسول (ص ع) كه فرمودند روز قيامت چون اهل بهشت ببهشت و اهل دوزخ بجهنم مىروند از طرف خداى تعالى ندا مىرسد كه هر كس را در دل بقدر حبه ارزنى ايمان باشد از دوزخ بيرون آورند پس عدهاى از اهل نار را بيرون مىآورند كه سوختهاند و آنها را بكوثر مىاندازند.]]
[( 1839) هر كس كه در زندان قرين محنت و بلا است آن محنت جزاى يك شهوتى است] [( 1840) و هر كس كه در قصر قرين نعمت است جزاى جديت و محنتى است كه تحمل نموده] [( 1841) هر كس را ديدى با داشتن سيم و زر از ديگران ممتاز است بدان كه او در كسب زر و سيم بيش از ديگران پا فشارى كرده است] [( 1843) بلى هر چيز را سببى لازم است فقط كسى مىتواند سببها را كنار گذاشته و ابطال كند كه جانش در بيرون عالم طبيعت است] [( 1842) آن را كه بىسبب و بدون چشم طبيعى مىبيند نگذار تو كه اهل حس بوده و در اين عالمى بسبب گوش دار و اسباب فراهم كن]
[( 1844) او با چشم حس نمىنگرد و بىسبب همىبيند ولى نه آب و گياه را بلكه انواع معجزات انبيا را مىبيند] [( 1845) سبب چون طبيعت و بيمار، يا چون چراغ است و فتيله] [( 1846) تو شب كه شد براى چراغ خود فتيله تازه درست كن ولى بدان كه چراغ آفتاب محتاج به فتيله نبوده و منزه از اين نقص است] [( 1847) تو براى بام سراى خود كاه گل درست كن ولى در عين حال بدان كه بام گردون از كاه گل بىنياز است] [( 1848) خوشا كه چون دل دار غم خوار ما گرديد غم از دل ما برده و شب ما مبدل بروز گرديد]
[( 1849) جلوه ماه جز بشب نبوده و دل خواه را جز با درد دل نتوان پيدا كرد]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_موسی_و_شبان 7
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_38
[( 1850) تو عيسى را ترك كرده و خر را پرورش دادهاى و بهمين جهت چون خر در بيرون پرده هستى] [( 1851) شناسائى و دانش طالع عيسى است نه طالع خر پس تو كه صفت خر دارى از آن فيضى نخواهى داشت] [( 1852) ناله خر را مىشنوى بر او ترحم مىكنى و نمىدانى كه خر تو را بخر بودن فرمان مىدهد] [( 1853) به عيسى رحم كن نه به خر هيچ گاه طبع را سرور عقل قرار نده] [( 1854) طبع را بگذار كه زار زار بگريد تو از او بگير و در حساب جان بگذار] [( 1855) سالها بنده خر بودى بس است بنده خر عقبتر از خود خر است] [( 1856) اينكه پيغمبر خدا فرمود زنها را عقب بيندازيد همان طور كه خدا آنها را عقب انداخته [اشاره بفرمايش حضرت رسول ص كه فرمود اخروا النساء حيث اخرهن اللَّه تعالى] مقصود نفس تو است كه بايد عقبتر از عقل تو باشد]
[( 1857) عقل پست تو هم خوى خر گرفته و همواره در اين فكر است كه چگونه آب و علف بدست آورد]
[( 1858) ولى خر عيسى چون خوى دل گرفت در مقام عاقلان منزل كرد] [( 1859) براى اينكه عقل غالب بود و خر ضعيف وقتى سوار قوى باشد خر لاغر و نحيف مىگردد]
[( 1860) اى كه قيمت خر دارى از ضعيفى عقل تو است كه اين خر پژمرده اژدها گرديده]
[( 1861) اگر از طرف عيسى دلت رنجور شده دست از دامان او بر ندار كه صحت هم از او خواهد رسيد]
[( 1862) اى مسيح خوش نفس با درد و رنج چونى؟ كه در جهان بدست آوردن هيچ گنجى بدون رنج ميسر نيست] [( 1863) اى عيسى از ديدار يهود حالت چون است و اى يوسف با برادران حسود چگونه بسر مىبرى] [( 1864) آرى مسيح تو شب و روز در پى اين جمعيت احمق و بىشعور- مثل شب و روز كه مقدم عمرند به آنها زندگى و حيات مىبخشى] [( 1865) آه از اين صفراييان بىهنر آرى صفرا جز درد سر چه هنرى خواهد داشت]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
👈 #حکایت_موسی_و_شبان 8
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_38
[( 1866) بلى اينها بىهنر و حسود و بىشعورند ولى تو (اى مولاى من) با اينها همان معامله را بكن كه خورشيد جهان با منافق و حيلهگر و دزد و مكار معامله كرده و بهمه يكسان مىتابد] [( 1867) در دنيا و دين ما سركه و تو بمنزله عسل هستى و دفع اين صفراى بىاعتدالى با سركنگبين ممكن است] [( 1868) ما با ناله و فرياد خود سركه باين ظرف ريختيم تو هم بيا و كرم كن و عسل بيفزا تا سركنگبين بوجود آمده، صفراييان را دوا باشد] [( 1869) از ما همين كه سزاوار ما بود آمده مگر ريگ در چشم جز كور كردن چه عملى تواند كرد] [( 1870) اما از تو اى كحل عزيز اى مايه روشنى چشمها از تو مىسزد كه هر ناچيز چيز گردد] [( 1871) دل تو از آتش اين ظالمان كباب بود و با وجود اين همواره مىگفتى بار الها قوم مرا هدايت كن زيرا آنها نادانند [1]] [( 1872) آرى كان عود هستى كه اگر آتش بر آن آشنا شود فضاى جهان از بوى خوش و عطر مطبوع تو پر مىشود] [( 1873) تو آن عود نيستى كه آتش بتواند در او نقصى ايجاد كند و آن روح نيستى كه غم بتواند او را اسير خود سازد] [( 1874) بلى عود مىسوزد ولى معدن عود از سوز بر كنار است البته باد كى مىتواند بر مبدا نور حمله برد]
[( 1875) اى آن كه صفاى آسمانها از تو بوده و جفاى تو نيكوتر از هر وفايى است] [( 1876) چرا كه اگر جفائى از عاقلى سر بزند از وفاى جاهلان بهتر خواهد بود] [( 1877) پيغمبر (ص) فرمود دشمنى از روى خرد بهتر از مهرى است كه از طرف جاهل بانسان برسد]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei