eitaa logo
مثنوی معنوی
49 دنبال‌کننده
21 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
[عوام الناس، تاب شوريدگى ‏هاى عارفان را ندارند] خلق را تاب جنون او نبود آتش او ريش هاشان مى ‏ربود چون كه در ريش عوام آتش فتاد بند كردندش به زندانى نهاد نيست امكان واكشيدن اين لگام‏ گر چه زين ره تنگ مى‏ آيند عام‏ ديده اين شاهان ز عامه خوف جان‏ كاين گره كورند و شاهان بى ‏نشان‏
[حكومت اراذل و محنت افاضل‏] چون كه حكم اندر كف رندان بود لاجرم ذو النون در زندان بود
[غربت صالحان در جمع سفلگان‏] يك سواره مى‏رود شاه عظيم‏ در كف طفلان چنين در يتيم‏
[نارسايى تمثيل در بيان عظمت انسان كامل‏] در چه دريا نهان در قطره ‏اى‏ آفتابى مخفى اندر ذره ‏اى‏ آفتابى خويش را ذره نمود و اندك اندك روى خود را بر گشود جمله ‏ى ذرات در وى محو شد عالم از وى مست گشت و صحو شد
[محاكم فرومايگان و محكوميت فرزانگان‏] چون قلم در دست غدارى بود بى ‏گمان منصور بر دارى بود چون سفيهان راست اين كار و كيا لازم آمد يقتلون الأنبيا انبيا را گفته قومى راه گم‏ از سفه‏ إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ‏ جهل ترسا بين امان انگيخته‏ ز آن خداوندى كه گشت آويخته‏ چون به قول اوست مصلوب جهود پس مر او را امن كى تاند نمود چون دل آن شاه ز ايشان خون بود عصمت‏ وَ أَنْتَ فِيهِمْ‏ چون بود زر خالص را و زرگر را خطر باشد از قلاب خاين بيشتر يوسفان از رشك زشتان مخفيند كز عدو خوبان در آتش مى‏زيند
[حسادت بر نيكان‏] يوسفان از مكر اخوان در چه ‏اند كز حسد يوسف به گرگان مى ‏دهند
[گرگ حسادت، مهيب‏تر از گرگ طبيعت است‏] از حسد بر يوسف مصرى چه رفت‏ اين حسد اندر كمين گرگى است زفت‏ لاجرم زين گرگ يعقوب حليم‏ داشت بر يوسف هميشه خوف و بيم‏ گرگ ظاهر گرد يوسف خود نگشت‏ اين حسد در فعل از گرگان گذشت‏ رحم كرد اين گرگ و ز عذر لبق‏ آمده كه‏ إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ‏ صد هزاران گرگ را اين مكر نيست‏ عاقبت رسوا شود اين گرگ بيست‏
[حشر انسانها بر صفتى است كه در آنان غلبه دارد] ز انكه حشر حاسدان روز گزند بى ‏گمان بر صورت گرگان كنند حشر پر حرص خس مردار خوار صورت خوكى بود روز شمار زانيان را گند اندام نهان‏ خمر خواران را بود گند دهان‏ گند مخفى كان به دلها مى ‏رسيد گشت اندر حشر محسوس و پديد بيشه ‏اى آمد وجود آدمى‏ بر حذر شو زين وجود ار ز آن دمى‏ در وجود ما هزاران گرگ و خوك‏ صالح و ناصالح و خوب و خشوك‏ حكم آن خور است كان غالبتر است‏ چون كه زر بيش از مس آيد آن زر است‏ سيرتى كان بر وجودت غالب است‏ هم بر آن تصوير حشرت واجب است‏ ساعتى گرگى در آيد در بشر ساعتى يوسف رخى همچون قمر
[تأثير روحى و اخلاقى و همنشينى به زبان تمثيل‏] مى‏رود از سينه ‏ها در سينه ‏ها از ره پنهان صلاح و كينه ‏ها بلكه خود از آدمى در گاو و خر مى ‏رود دانايى و علم و هنر اسب سكسك مى ‏شود رهوار و رام‏ خرس بازى مى‏كند بر هم سلام‏ رفت اندر سگ ز آدميان هوس‏ تا شبان شد يا شكارى يا حرس‏ در سگ اصحاب خوبى ز ان وفود رفت تا جوياى اللَّه گشته بود هر زمان در سينه نوعى سر كند گاه ديو و گه ملك گه دام و دد ز آن عجب بيشه كه شير آگه است‏ تا به دام سينه ‏ها پنهان ره است‏
[نقد آنان كه از كاملان بهره نمى‏برند] دزديى كن از درون مرجان جان‏ اى كم از سگ از درون عارفان‏ چون كه دزدى بارى آن در لطيف‏ چون كه حامل مى‏شوى بارى شريف‏
👈 1 آمدن دوستان به بيمارستان جهت پرسش ذو النون مصرى [( 1386) وقتى ذو النون مصرى شور و جنون تازه‏اى پيدا كرد] [( 1387) شور و غوغاى او چنان بود كه تا بالاى آسمانها اثر كرده و بجگرها نمك مى‏پاشيد و ساكنين آسمان و زمين از حال او متأثر مى‏شدند] [( 1388) تو اى كه از خاك تيره و شور هستى شور خود را هم سنگ مردان پاك مدان‏] [( 1389) مردم تاب تحمل جنون او را نداشتند زيرا كه آتش جنونش ريش آنها را سوزانيده و از ميان مى‏برد] [( 1390) وقتى اين طور شد و آتش بريش عوام افتاد ذو النون را گرفته بزندان بردند و بر پاى او بند نهادند] [( 1391) اسب سركش جنون را لجام نهادن امكان پذير نيست اگر چه عوام از سركشى آن بتنگ آمده باشند] [( 1392) اين پادشاهان از عوام خلق بر جان خود بيم دارند زيرا كه عوام كورند و اين شاهان نشان مخصوص ندارند] [( 1393) وقتى حكم بدست جاهلان شرور افتاد البته ذو النون بزندان خواهد رفت‏] [( 1394) پادشاه عظيم الشأنى چون يك سوار عادى حركت مى‏كند يا يك در يتيمى بدست اطفال مى‏افتد] [( 1395) در چيست؟ دريايى در قطره پنهان شده و آفتابى در ذره نهان گرديده‏] [( 1396) آفتابى خويشتن را ذره نمايش داده پس از آن كم كم روى خود را بنموده‏] [( 1397) تمام ذرات در وى محو گرديد و جهان از او مست شده ابرهاى تاريك رفتند و آسمان حقيقت چهره خود را نمود] [( 1398) وقتى قلم در دست يك ظالم غدارى باشد البته منصور به سردار مى‏رود] [( 1399) وقتى در دست باشد لازمه‏اش همين است كه انبيا را مى‏كشند [اشاره به آيه واقعه در سوره آل عمران كه مى‏فرمايد وَ يَقْتُلُونَ اَلْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ 3: 112 يعنى پيغمبران را بنا حق مى‏كشند و اين عمل براى اين است كه آنها سركش بوده و طغيان كرده از حد خود تجاوز مى‏كردند]] [( 1400) اقوام گمراه از راه سفاهت بانبيا گفتند كه ما آمدن و دعوى شما را بفال بد گرفتيم [] اشاره به آيه شريفه در سوره يس است كه مى‏فرمايد قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ 36: 18 يعنى كفار بانبيا گفتند كه ما آمدن و دعوت شما را بفال بد گرفتيم و اگر از دعوت خود دارى نكنيد شما را سنگسار مى‏كنيم و از طرف ما بشما عذاب دردناكى خواهد رسيد]] [( 1401) نادانى ترسايان بين: خداوندى را كه بقول خودشان بدار آويخته شده پناه خود قرار مى‏دهند] [( 1402) كسى كه بنا بگفته خودشان مغلوب يهود شده و بدست آنان سردار رفته چگونه ممكن است آنان را پناه دهد] [( 1403) وقتى دل آن شاه از قوم خود خون بوده و از آنان راضى نباشد چگونه ممكن است وجود او در ميان قوم باعث حفظ آنها از عذاب باشد [اشاره به آيه شريفه در سوره انفال كه مى‏فرمايد وَ ما كانَ اَللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ 8: 33 يعنى تا تو در ميان آنها باشى خداى تعالى آنان را عذاب نخواهد كرد ]] [( 1404) زرگر و زر خالص خطرش از قلب و قلب زن خائن بيشتر است‏] [( 1405) يوسفان خوب رو از رشك و حسد زشت رويان خود را پنهان كرده‏اند و بر اثر وجود دشمنان است كه خوبان گرفتار آتش مى‏شوند] [( 1406) يوسفان از مكر برادران بچاه افتاده و همان برادران هستند كه از حسد يوسف را بگرگ مى‏دهند] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 2 [( 1407) ببين كه يوسف مصرى از حسد چه صدمه ديد اين حسد در كمين يوسفان گرگ خونخوارى است‏] [( 1408) يعقوب همان پيغمبر بردبار همواره بر يوسف از همين گرگ حسد بيم داشت‏] [( 1409) گرگ ظاهرى گرد يوسف نگرديد ولى حسد همين گرگ باطنى كارى كرد كه از گرگ ظاهرى بيش‏ رسوا خواهد شد] [( 1412) چرا كه يقيناً در روز قيامت اشخاص بصورت گرگ محشور خواهند شد] [( 1413) و كسى كه حريص و پست بوده مردار خوارى پيشه كند در روز جزا حشر او بصورت خوك است‏] [( 1414) و عضو نهانى زنا كاران در روز قيامت گنديده و دهان شراب خواران بوى بد مى‏دهد] [( 1415) آن بوى بدى كه در دنيا صاحبان دل از آن آگاه بودند و از سايرين پنهان بود در روز محشر محسوس شده و نزد همه آشكار مى‏گردد] [( 1416) از وجود آدمى بر حذر باش كه اين وجود چون جنگل بزرگى است‏] [( 1417) آرى در بيشه وجود ما هزاران گرگ و خوك و صالح و ناصالح و خوب و زشت موجود است‏] [( 1418) ولى هر خو و صفتى كه در وجود كسى غالب باشد و بر ساير صفات بچربد بهمان خو و خلق شناخته مى‏شود زيرا اگر قسمت بيشتر يك شمش طلا بوده و باقى مس باشد آن شمش شمش زر شناخته مى‏شود] [( 1419) هر سيرتى كه در وجود تو بيشتر بوده و بر ساير صفات تو غلبه دارد بصورت همان سيرت محشور خواهى شد] [( 1421) صلاح و فساد و خوبى و بدى از يك راه نهانى از وجود آدمى بوجود شخص ديگرى منتقل مى‏گردد] [( 1422) بلكه وجود آدمى در گاو و خر نيز مؤثر بوده علم و دانايى و هنر خود را بحيوانات نفوذ مى‏دهد] [( 1423) اسب سركش بد راه رام و راهوار مى‏گردد خرس بر اثر تعليم انسان بازى كن شده و بز سلام مى‏دهد] [( 1424) سگ از آدمى تعليم گرفته پاسبان يا شبان يا شكارى مى‏گردد] [( 1425) از خواب اصحاب كهف خويى در وجود سگ آنها نفوذ كرد كه جوياى خدا گرديد] [( 1426) هر دم در سينه آدمى يك نوع از انواع سر كرده و داخل مى‏گردد گاهى ديو و زمانى فرشته و گهى دام و دد وارد مى‏شوند] [( 1427) وجود انسانى بيشه غريبى است كه در آن مادامى كه دام سينه‏ها راه پنهانى براى گرفتن خوى ديگران دارد هر شيرى باندازه استعداد خود خويى اخذ كرده و آگهى‏هايى دارد] [( 1428) تو مگر از سگ كمتر هستى كه خوى از انسان مى‏دزدد تو نيز از درون عارفان از در و مرجان جان بدزد] [( 1429) تو كه بهر حال مى‏دزدى پس آن در پاكيزه را بدزد تو كه بار مى‏برى لااقل بار شريفى را بدوش خود حمل كن‏] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei