eitaa logo
معصومانه
7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2هزار ویدیو
41 فایل
دخترکه باشی شگفتی جهان رادرچشمان معصومانه ی تو جستجو میکنند. معصومانه؛ تنهاصفحه رسمی دختران آستان حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها آیدی ادمین معصومانه @masumaneh_admin آیدی یکشنبه های فاطمی @yekshanbehayefatemi
مشاهده در ایتا
دانلود
معصومانه
#نزدیک‌ترین_به_دوربین #رمان | #معصومانه 📷 قسمت بیست‌وچهار و نیم! • - • - • - • - • - • - • - • - •
| 📷 قسمت بیست‌وپنج • - • - • - • - • - • - • - • - • - • دوست دارم مثل پلنگ، سریع به خانه برگردم. چون فهمیدم دایره‌المعارف عکاسی‌ام را جا گذاشته‌ام. اما به مامان گفتم، گفت آنقدرها مهم نیست. او که دخترش را در قم جا گذاشته خیالش راحت‌تر است تا من که کتابم را در خانۀ خودمان جا گذاشته‌ام. البته یک دلیل دیگر هم دارم. اگر بروم خانه و تا وقتی خانواده‌ام برگردند تنها بمانم، دیگر هیچکس نمی‌تواند مجبورم کند که در را برای مهمان ناخوانده‌ام باز کنم. می‌توانم از نمایشگر کوچک آیفون به او که در کوچه منتظر می‌ماند نگاه کنم؛ حتی دستم را به دکمۀ دربازکن نزدیک نکنم و لبخندهای شرورانه بزنم. اما حتما می‌آید. حتی این که من خانۀ عزیز هستم هم مانع او نمی‌شود. عزیز همین الان از خیریه برگشت. مؤسسه‌شان خیلی از اینجا دور نیست. همین الان فهمیدم که مادربزرگ عزیزم، مامان دشمن من را در خیریه‌شان می‌شناسد. و فهمیدم _از شانس زیبای من‌_ او و دخترش هردو امروز آنجا بوده‌اند. و فهمیدم مادربزرگ عزیزم به آن‌ها گفته است که من مدتی پیشش هستم. و فهمیدم که مادربزرگ عزیزم همانجا شنیده که «قراره من و آلاجون باهم روزنامه‌دیواری درست کنیم» و فهمیدم که مادربزرگ عزیزم دعوتش کرده تا بیاید اینجا کار کنیم. پس حتما می‌آید. با کله. چرا هیچکس نظر من را نمی‌پرسد؟ چرا عزیز قبل از دعوت‌کردنش با من مشورت نکرد؟ شاید دفعۀ بعدی که رفتم حرم، با مشاور رواقمان درمورد این ماجرا صحبت کنم. شاید یک چیز درست‌وحسابی بگوید. مثلا «دیگه کف خونه رو جارو نزن تا عزیز بفهمه چقدر ناراحتی.» یا «باید با دست تفی به ملیکا حمله کنی، با همون دست سراغ خانم شالچی هم برو.» احتمالا یک راه غیر تفی هم جلوی پایم می‌گذارد. ولی دلم می‌خواهد خودم این مشکل را حل کنم. هرطوری که دلم خواست. برای شروع، فهمیدم ایتا کار خیلی خوبی کرده که پیام‌های او را باز می‌کند. اینطوری بیشتر لجش می‌گیرد. خصوصا وقتی که دارد اولین بخش کارش را آماده می‌کند. مدام برایم عکس می‌فرستد. پیام‌هایش چیزهایی درمورد ترکیب رنگ، هیجان‌انگیز بودن تاریخ، و تکرار این سوال است که «چی شده آلا؟ نکنه حالت خوب نیست؟» یعنی فکر می‌کند اینکه جوابش را نمی‌دهم ممکن است به دلیل سرماخوردگی یا درد حاد معده باشد؟ چرا مغزش را به کار نمی‌اندازد تا بفهمد من چرا جوابش را نمی‌دهم؟ چرا به فکرش نمی‌رسد که چرا هرچه فکر می‌کند، نمی‌فهمد چرا رنگ زرد گران‌قیمتش را گم کرده است؟ الان هم نوشت: «کی بیام ببینمت؟» یکی به جای من جواب این دختر را بدهد. یکی از شما چندهزار نفر. من نمی‌دانم به این بشر چه باید گفت. • - • - • - • - • - • - • - • - • - •