eitaa logo
معصومانه
7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2هزار ویدیو
41 فایل
دخترکه باشی شگفتی جهان رادرچشمان معصومانه ی تو جستجو میکنند. معصومانه؛ تنهاصفحه رسمی دختران آستان حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها آیدی ادمین معصومانه @masumaneh_admin آیدی یکشنبه های فاطمی @yekshanbehayefatemi
مشاهده در ایتا
دانلود
معصومانه
«بسم الله الرحمن الرحیم» #نزدیک‌ترین_به_دوربین #رمان | #معصومانه 📷 قسمت سیزده • - • - • - • - • -
«بسم الله الرحمن الرحیم» | 📷 قسمت چهارده • - • - • - • - • - • - • - • - • - • توی تختم دراز کشیدم. زیر سقفی که قرار نبود با بمب‌های دشمن روی سر من و خانواده‌ام خراب شود. سعی می‌کردم عکاس‌های پشت دوربین را تصور کنم. مثلا همانی که در بیمارستان عکس گرفته بود. حتما خودش هم مثل سوژه‌اش درد می‌کشیده و چشم‌هایش پر از اشک بوده است. حتما قلبش مثل من تند می‌زده. شاید از شدت اشک، مانیتور کوچک دوربینش را تار می‌دیده و فقط از عادت و تجربه‌اش می‌دانسته که چه دکمه‌هایی را فشار دهد. عکسش عیب‌ونقص ندارد، پس حسابی کاربلد است. یعنی الان کجاست؟ الان هم دارد از بچه‌ای دیگر عکس می‌گیرد یا نکند... شاید اصلا عکاس جنگ نبوده باشد. شاید تخصصش عکاسی از طبیعت یا جشن و عروسی بوده، اما چاره‌ای برایش نمانده جز اینکه تنها سلاحش را دستش بگیرد و کاری بکند. گوشی را از روی میز برداشتم. به خودم گفتم: «روی سوژۀ درست زوم کن آلا!» چندتا عبارت جدید جستجو کردم تا شاید این‌بار به جای عکس‌ها، به خود عکاس‌ها برسم. از هر طرف که رفتم، به یک صفحۀ مجازی اینستاگرامی خوردم. توانستم عکاس عکس آن پسرک را پیدا کنم. اسمش «فاطم حسونا» بود و صفحه‌ای در اینستاگرام داشت. با خودم گفتم شاید اگر صفحات مجازی این عکاس‌ها را ببینم، بتوانم روزنامه‌ام را به چیز بهتری تبدیل کنم و خودم هم بیشتر دربارهٔ آن‌ها بدانم. البته مثل روز روشن است که مامان و بابا هیچ خوششان نمی‌آید که من وسط کار و درس، اینستاگرام‌گردی هم بکنم! به هرحال، خیلی فکر کردم و الان که این را می‌نویسم، به نظرم چارۀ دیگری ندارم! باید مامان را راضی کنم. البته بدون اینکه توضیح دهم چرا مجبورم لابه‌لای این‌همه کار، روزنامه‌دیواری بسازم. بخش سخت ماجرا همین است. شک ندارم مامان قبل از هرچیزی می‌پرسد که چرا روزنامه را قبول کرده‌ام. خسته شدم از بس دارم به سؤال و جواب‌های احتمالی با مامان فکر می‌کنم. مغزم درد می‌کند. اصلا کاش یک جوری می‌شد که مامان چیزی نپرسد. کاش حواسش پرت شود. کاش کلا مدتی ماجراهای من و مدرسه را پیگیری نکند تا ببینم باید چه گِلی به سرم بگیرم. خدایا لطفا خودت ترتیب این قضیه را بده که همانا تو پوشاننده عیب‌هایی و حتما می‌توانی گندی که من زده‌ام را از مامان پنهان نگه داری! با تشکر، فاطمه‌آلا. • - • - • - • - • - • - • - • - • - • ! !