eitaa logo
معصومانه
7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2هزار ویدیو
41 فایل
دخترکه باشی شگفتی جهان رادرچشمان معصومانه ی تو جستجو میکنند. معصومانه؛ تنهاصفحه رسمی دختران آستان حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها آیدی ادمین معصومانه @masumaneh_admin آیدی یکشنبه های فاطمی @yekshanbehayefatemi
مشاهده در ایتا
دانلود
*🎀 🌱* این گردونه شانس از این قراره که چند تا وجه رنگی رنگی داره دخترامون به دلخواه اسماشونو رو هر رنگ نوشتن 😍😍 و قراره ساعت نه این گردونه تو رواق معصومانه بچرخه تا شانس دخترامون تو میلاد کریمه اهل بیت علیهم السلام مشخص بشه 😊 ما رو دنبال کنید 😎 @masumaneh
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎀 🌱* فقط ببینید گل لبخند و روی لبای این دخترای خوب☺️ وقتی این بسته های خوشگل و بهشون تقدیم میکردیم. @masumaneh
19.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎀 🌱* اهدای بیش از ۱۰۰۰ هزار شاخه گل متبرک همراه با پک های زیبا و دوست داشتنی برای دخترای زائر و عزیزمون😍😘 @masumaneh
34.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎀 🌱* گردونه شانس ویژه میلاد حضرت معصومه (علیها السلام) با جوایز هیجان انگیز دخترای قرمز 🎈 دستشون بالا @masumaneh
«بسم الله الرحمن الرحیم» | 📷 قسمت یک • - • - • - • - • - • - • - • - • - • چشم‌هایم را چپ کردم و زبانم را بیرون آوردم؛ بلکه بچه بخندد و دندان‌های موشی‌اش توی عکس بیفتد. مادر طفلکی‌اش از من هم بیشتر تلاش می‌کرد. مدام کف و سوت و بشکن می‌زد اما دخترکش هیچ اهمیتی نمی‌داد. مسیر نگاهش را دنبال کردم، خیره شده بود به دخترعموی دو‌ساله‌اش که داشت با یک بادکنک بازی می‌کرد و می‌خواست رویش بنشیند. قبل از اینکه فرصت کنم چیزی بگویم، اتفاقی که نباید، افتاد. در کسری از ثانیه، بادکنک با صدای مهیبی ترکیده بود، سوژۀ عکاسی با تمام وجود گریه می‌کرد و دخترعمویش در سوگ بادکنک جیغ می‌کشید. وقتی بچه‌ها گریه می‌کنند، زمان کش می‌آید. تا کمی آرام بگیرند، چست‌وچابک، مثل پلنگ رفتم تا از شیرینی‌های دندانی‌شکل عکس بگیرم. بعد روی زمین دراز کشیدم تا از مهمان‌کوچولوهای مراسم هم شکار لحظه‌ها کنم. سروصدایشان داشت از حد می‌گذشت. اما سعی کردم نفس عمیق بکشم و خوش‌اخلاق بمانم. من حق‌الزحمه گرفته بودم تا عکاس باحوصله و لبخندبزنِ جشن باشم. همانطور که لبخندم را تمرین می‌کردم، چشمم به کوله‌ام افتاد که گوشۀ سالن ولو شده بود و یکی از بچه‌ها داشت با جاکلیدی‌اش ور می‌رفت. لجم گرفت. نه از دست بچه. از اینکه عکس‌های لعنتی‌ام هنوز توی کوله بودند (درحالی این متن را می‌نویسم که هنوز آن‌ها را برنداشته‌ام). همان‌هایی که کلی برای چاپ‌کردنشان روی کاغذ اعلا پول داده بودم. همان‌هایی که ملیکا -که از بخت بدم پیش از این با من دوست بود- با انگشت‌های پفکی و تفی‌اش به آن‌ها دست زد. رد تف و پفک روی عکس‌ها ماند. خانم حکیمی هم نمره‌ام را نداد چون تمیزی کار بی‌نهایت برایش مهم است. انگار خرده پفک‌ها و تف‌ها کار من بوده باشد! به هرحال، سعی کردم وسط کارم به عکس‌ها فکر نکنم. برگشتم و شکلک دیگری درآوردم. این‌بار بچه خندید و چلیک! یک عکس عالی گرفتم. حالا می‌تواند تا وقتی که موهایش رنگ دندان‌هایش شد، عکس را نگه دارد و به خودش برای درآوردن دندان افتخار کند. • - • - • - • - • - • - • - • - • - •
| 📷 قسمت یک‌ونیم • - • - • - • - • - • - • - • - • - • تکلیفم بعد از جشن معلوم بود. رفتم خانه، عکس‌ها را ویرایش کردم، به برگزارکنندۀ جشن تولد هفتۀ پیش یادآوری کردم که حق‌الزحمه‌ام را بدهد، به مامان در شام کمک کردم و تا وقتی برنج دم می‌کشید، موبایلم را برداشتم. لنزش را برای فردا و عکاسی حرم تمیز کردم و چندتا خرت‌وپرت هم پاک کردم تا جا باز شود. چند روزی می‌شود که حرم نرفته‌ام و حسابی دلتنگم. در همین فکرها بودم که با صدای گریه، به خودم آمدم. سریع به حسین نگاه کردم. داشت راحت بازی‌اش را می‌کرد. صدای گریه از تلویزیون بود. شبکۀ خبر؛ غزه. صدای گریۀ بچه در گوشم پیچید و قلبم را لرزاند. از صدای موشک‌ها ترسیده بود، نه صدای ترکیدن بادکنک جشن... اگر به جای عکاس جشن دندانی، عکاس جنگ بودم چطوری می‌توانستم از او عکس بگیرم؟ داشتم به همین چیزها فکر می‌کردم که همه‌جا ساکت شد. بابا تلویزیون را خاموش کرد و گفت: «خدایا خودت کمکشون کن.» و دوباره هرکسی مشغول کار خودش شد. باز یاد عکس‌های تفی افتادم و اینکه باید یک جوری حال ملیکا را بگیرم. عکس‌هایم را خراب می‌کند؟ نقاشی‌هایش را خراب می‌کنم! فردا لابد ژوژمان نقاشی دارد. می‌توانم از خانه با خودم ساندویچ کره و عسل ببرم و «تصادفاً» چند قطره عسل روی نقاشی‌هایش بریزم. حالا چرا این‌ها را نوشتم؟ خودم هم نمی‌دانم. مینا پرسیده بود «دیگر چه خبر؟» من هم این را فرستادم که چیزی تعریف کرده باشم. دیدید که خبر خاصی هم نبود. راستی! نگفته بودم که ادمین کانال «معصومانه» حرم شدم. خدا را شکر از فعالیتم در کانون عکاسی خیلی راضی‌اند. گفتند بیا خودت عکس‌هایت را در کانال بگذار. کار جالبی است. حسابی برایش هیجان دارم. فقط خدا کند هیچوقت سوتی ندهم یا خرابکاری نکنم. یکی از ترس‌های بزرگم این است که چیزی مثل این پیام را، اشتباهی به جای گروه «سه تفنگدار» خودمان، آنجا بارگزاری کنم. خدا آن روز را نیاورد که از خجالت خواهم مرد! • - • - • - • - • - • - • - • - • - •
53.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎀 🌱* ماجرای یه روز طلایی✨ برای خادمیارای عاشق خدمت واسه اینکه از امروز برا دخترا، یه خاطره ی شیرین بسازن @masumaneh
50.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎀 🌱* ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد برای شاه خراسان چه زینبی آورد @masumaneh
هدایت شده از معصومانه
*✨🎈* «جشن بزرگ دختران معصومانه» یه شادمانه تک و تکرار نشدنی همراه با قرعه‌کشی نگین تبرکی حرم امام حسین «علیه‌السلام» یه عالمه هدیه‌های خفن 🛍 خوردنی‌های درجه یک👌 و کلی لوندادنیه دیگه 😉 آماده است برای ساخت یه عصر به یاد موندنی ☕️ مختص گل‌دخترای ۱۳ تا ۱۷ ساله زمان: پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه، ساعت ۱۳:۴۵ مکان: حرم مطهر صحن امام هادی علیه السلام شبستان بی‌نظیر حضرت زهرا سلام الله علیها 💌 @masumaneh
معصومانه ردپای خورشید.mp3
زمان: حجم: 4.42M
*🎀 🌱* مدیون خانواده یِ موسی ابن جعفریم شکـر خدا که نوکـر اولاد حیدرم تهیه‌وتنظیم: گروه‌رسانه‌معصومانه @masumaneh
52.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎀 🌱* خوشبخت قوم و طایفه‌ی دخترای نوجوون که خادمیارِ حرمِ بانو جان هستن. شب میلاد، برابر نگاه مهربان حضرت به استقبال از دختران زائر حرم مطهر رفتند و گل لبخند رو رو لباشون کاشتن. ✓ اهدای ۲ هزار شاخه گل و به همراه بسته های تبرکی به زائرین دختر حرم بانوی کرامت؛ در روز میلاد بانوی مهربانی ها بهترین دختر دنیا؛ تولدت مبارکِ هممممه دخترای عالم @masumaneh