eitaa logo
مطالب ناب در منبر
3.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1.1هزار فایل
👈 مطالب کانال: ــــمناقب وفضایل اهلبیت علیهم‌السلام ــــمطاعن ومثالب دشمنان ــــPDFکتب اعتقادی ــــنقدوهابیت وجریان یمانی وتصوف ــــمنابر اعتقادی‌، معرفتی ــــصوت دروس حوزوی ــــمداحی کانال دیگر ما👇 @Fishe_menbar ارتباط با ادمین @Abdulhossein235
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ 👈🏼👈🏼 مرحوم ، در کتاب و در کتاب آورده‌اند که: ➖ چون لشکر در کنار دیر راهب منزل کردند علیه‌السلام را در صندوق گذاشتند. نیمه شب راهب را بانگی به‌گوش رسید چون گوش فراداشت، همه ذکر تسبیح وتقدیس الهی شنید. برخاست و سر از دریچه‌ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار دیر نهاده‌اند نوری عظیم به‌جانب آسمان ساطع می‌شود و از آسمان فروآمدند وهمی گفتند: السلام علیك یا بن رسول الله السلام علیك یا اباعبدالله صلوات الله وسلامه علیك. ➖ راهب از مشاهده‌ی این اهوال تعجب کرد، پس از صومعه بیرون شد، و به‌میان لشکر آمد و پرسید: بزرگ لشکر کیست؟! گفتند: . او به‌نزد خولی آمد، و پرسید: در این صندوق چیست؟ گفت: سر مردی است که او را در به‌قتل رساند! گفت: نامش چیست؟ گفت: [علیهماالسلام]. پرسید: مادرش کیست؟ گفت: [سلام‌الله‌علیها] [صلی‌الله‌علیه‌وآله]. ➖ راهب گفت: مرگ بر شما باد! علمای ما راست گفتند که: هروقت این مرد کشته شود، و این نیست جز در و . اکنون خواهش می‌کنم که ساعتی این سر را به‌من واگذارید آنگاه رد کنم. گفت: ما این سر را بیرون نمی‌آوریم مگر نزد تا !! ➖ راهب پرسید: جایزه‌ی تو چیست؟! گفت: بدره‌ای که داشته باشد! گفت: این مبلغ را نیز من عطا کنم. گفت: حاضر کن! راهب همیانی آورد که حامل ده‌هزار درهم بود، پس خولی ملعون آن مبلغ را گرفت و در دو همیان کرد و سر هر دو را مهر نهاد و به‌خزانه دار خود سپرد و آن سر مطهر را تا یک ساعت به‌راهب سپرد. ➖ پس راهب آن سر مبارک را به خویش برد و با و با خوشبو گردانید و بر سجاده‌ی خویش گذاشت و بنالید و بگریست و به‌آن سر منور عرض کرد: یااباعبدالله! به‌خداقسم بر من گران است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. یا اباعبدالله! گاهی که جدت را ملاقات کنی، شهادت بده که من کلمه‌ی شهادت گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم پس گفت: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمداً رسول الله وأشهد أن علیاً ولی الله. ➖ پس راهب را رد كرد و بعد از این واقعه از صومعه بیرون شد و در كوهستان می‌زیست و به‌عبادت و زهادت روزگاری به‌پای برد تا از دنیا بیرون رفت. ➖ پس لشكریان و در نزدیكی كه رسیدند از ترس آنكه مبادا یزید (لعین) آن پولها را از ایشان بگیرد جمع شدند تا آن مبلغ را پخش كنند. (لعین) گفت تا آن دو همیان را آوردند، چون خاتم برگرفت آن درهم‌ها را سفال یافت و بر یك جانب هر یك نوشته بود: (لا تَحْسَبَنَّ اللهَ غافِلاً عَمّا یَعْمَلُ الظّالِِمُونَ) و بر جانب دیگر مكتوب بود: (وَ سَیَعْلَمُ الذینَ ظَلَمُو اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ). ➖ خولی (لعین) گفت: این راز را پوشیده دارید و خود گفت: اِنّا لِله راجِعُونَ خَسِرَ الدُّنْیا وَالاخِرَهِ. یعنی زیانكار دنیا و آخرت شدم و گفت آن را در نهر بردی كه نهری بود در دمشق ریختند. 📚 منابع: ۱. منتهی الآمال، شیخ‌عباس‌قمی، (چاپ هجرت، قم)، ج۱، ص۷۷۸ ۲. معالی السبطین، ملامهدی‌مازندرانی، ج۲، ص۱۲۸ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar