هزاروچهارصدسال پیش همین تاریخ امنا رباب-س با ذوق مادرانه چقدر دونه دونه آرزو میکردن برای شهزاده‌شون خوشی ته دلشون این بود که پسری داده بهشون خدا که نوه اسدالله،برادر علی‌اکبر‌ِ-ع حسین و برادرزاده ابالفضل‌ِ-ع... هی با خودش می‌گفت عجب شیر پسری میشه پسر من عجب شبه علی‌اکبر-ع و عجب شبه ابوفاضلی-ع میشه پسرم عجب آروم دلی میشه برای رقیه-س عین پدرش برای زینب-س :))) ذولفقار به دست گرفتن و رجز خوندن و ... همه اینارو تصور میکردن و کیف میکردن و دعا به جون نوزادشون میکردن...

دیشب تو هیئت حس و حال دست زدن نداشتم دنبال یه بهونه برا گریه بودم:)) گوشی و گرفتم گفتم میرم فیلم میگیرم از جلسه.. و محمد‌حسن که دقیقا میدونه باید کجا روضه بخونه و چی باید بخونه🥲💔 +قندِ عسل رباب #مُضیفِ‌مقدس

دیشب همش پشت گوشی داشتم فیلم میگرفتم با خودم زمزمه میکردم: گر آب شد مُیَسَّر اول بدید یه اصغر😭

قرص قمر رباب ای گل پسرِ رباب کوچیکِ سرت اما شدی سایه سرِ رباب. #یارالی‌علی

فقط نگاهِ خیره‌ی دخترِ شهید، به باباش .. خودش به تنهایی روضه‌‌‌ست .

نخندیم ؛ میگن همیشه غمگین و عزا دارن و ایران کشور پر از غمیه بخندیم ؛ میگن لول بازی در آوردن و این کارا قشنگ نیست (کلا همیشه حرف برای گفتن داره همینه که شده دشمن) #مَه🤍

سرخاکم‌بزارین‌ســیاهی‌روضه‌رو واسه‌سومم‌بخونین‌روضه‌ی‌ِرقیــه‌رو... #کُنج‌اُتاقَم

ديگر توان اين را ندارم كه بگويم دلم تنگ است… از دلِ كدامين مجنونت بگم؟ اونى كه آرزوشه حرمت رو يبار ببينه… يا اونى كه با عكساىِ حرم اشك ميريزه…و آرزوشه يبار ديگه بياد…؟! بعضى موقع ها ميگم ما دروغ ميگيم… ما چيزى از دلتنگى نميفهميم… دلتنگِ تو رقيه بود💔 عزيزِلحظه‌های‌من #پادکست #خراباتی #مبهوت