یه سوالی از دیشب بین روضهها
حالا نمیدونم اتفاقی یا نه مطرح شد و
تا همین الان تو مغزم مونده ..
البته که از شب سوم به بعد
این سوال مثه نبض دائم داره میزنه !
" چرا نمُردیم ؟! "
#روایت_روضه
روایتِ ذکر رو ..
شاید یه شب مفصل نوشتم...
عجالتاً اینکه معتقدم
هر ذکری ...
به ماهوی خودش
روضهی بازه ...
حالا یه ذکر...
تو رو پرت میکنه گوشهی گودال ..
یه ذکر خیمهگاه ...
یه ذکر هم ... بماند !
#روایت_روضه
همه لحظههای روضهی امشب یه طرف
اون سهباری که صدا پیچید:
" اربعین ما رو امضا کن ! "
یه طرف..
#روایت_روضه
+پایِ روضهی امشب؟!
-چه خودکشی که نکردم به کویِ تو
و جریان اشك و غلیانِ آه ..
گواهی میدهند که
آمدی به تماشا ! ...
#ابیعبدالله
#روایت_روضه
چه انتظار جز هقهق و نفس زدن
وقتی فضا مُلتهبِ گودال و تلّ خاك است و ...
دستی دگر کُجاست که خاکی به سر کنم؟!
#روایت_روضه
قانون شبی که قراره روضهها برسه به عبارت
«از سادات معذرت میخوام » :
ریکوردِر خاموش !
و از اول تا آخر به قول روضهخون :
داد بزن نشنوی چی میگم!
بعدش چی میشه؟!
هیچی .. تو میمونی و
دنیا دنیا ای کاش دروغ باشه..
تو میمونی و .. سوال همیشگیِ
چرا نمیمیرم ..؟!
#روایت_روضه