120.pdf
49.2K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
🌿
دلم را که مرور میکنم
تمام آن از آن توست
فقط نقطه ای از آن خودم هستم
روی آن نقطه هم
میخ میکوبم
قابِ عکس تو را میآویزم
👤نزار قبانی
🍃 من جلد تو هستم
امام رضای دلم
کتاب خوب بخوانیم 📚
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
📍واقعاً مایه خجالت است...
چرا پس از رسانه ای شدنِ یک ناکارآمدی، شروع به پیگیری و حل آن می کنند؟
خدایا به داد ما برس از دست مسئولینِ نفهمِ کارنشناس...
رگباری در حال ضربه زدن به اعتماد عمومی هستند. بعد ژست طلبکاری می گیرند و می گویند چرا مردم به نظام بدبین شده اند...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود
✅@matinchamran
121.pdf
52.5K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شینالف🍃
شب باشد و
غم باشد و تدبیرنباشد
مجنون خبر از لیلی درگیر نباشد
وقتی ڪه خدا هست
چه جاے نگرانی ...!
پابند ڪسی باش ڪه زنجیر نباشد ...
عباس جوخواست♥️
کتاب خوب بخوانیم 📚
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
📌این پاسخ، شما را یاد چه کسانی می اندازد؟
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود
✅@matinchamran
122.pdf
49.1K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
ما که توقعمان زیاد نبود !
دلمان کسی را می خواست که ما را بلد باشد !
وقتی ببینیم نیست ؛
دلسرد می شویم ، سکوت می کنیم و به هیچ کنشی ، واکنش نمی دهیم
وقتی بارها بودیم و دیده نشدیم
حرف زدیم و شنیده نشدیم
چای ریختیم و تنهایی خوردیم
فیلم دیدیم و تنهایی خندیدیم
بغض کردیم و تنهایی اشک ریختیم
و از یک جایی به بعد ، ما کسانی را داشتیم که دوستشان نداشتیم !
صحبت از خیالبافی و ایده آل پردازی نیست !
صحبت این است که آدم ها برای ماندن ، انگیزه می خواهند
دلشان که گرم نباشد ، بی حس می شوند ،
پشت می کنند به هرچیزی که بود و
می روند
برای همیشه می روند ...
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
📍تازه ادعای دینمداری هم می کنند...
دین که هیچ، لااقل انسانیت داشته باشید .
چنان ژست می گیرند که انگار فقط خودشان می فهمند و بقیه در کل نادان و ساده لوح هستند...
برادر من؛ خیلی داری تند میری...
مراقب باش چند کیلومتر جلوتر، کارگران مشغول کارند...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود
✅@matinchamran
123.pdf
51.4K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شینالف🍃
شک ندارم که به معراج مرا خواهد برد
آن نمازم که به لبخند تو باطل شده است...
کتاب خوب بخوانیم 📚
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
124.pdf
51.3K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
غرور گفت"غیر ممکن است"
تجربه گفت" خطرناک است " .
عقل گفت" بیهوده است ".
دل زمزمه کرد" امتحانش کن"
کتابخوببخوانیم📚
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
📍آماری از حقیقتِ نوجوانانِ کف جامعه
هم اکنون حدود هجده میلیون نوجوان در کشور داریم که چهارده میلیون از آنها کاربر فضای مجازی هستند.
چهار میلیون مابقی هم دسترسی به فضای مجازی ندارند که غالباً در حاشیه شهرها و مناطقِ کپرنشین ساکن هستند.
تا قبل از کرونا به طور متوسط بین پنج تا نُه ساعت در فضای مجازی حضور داشته اند(البته در حال حاضر قطعاً بسیار افزایش یافته)
55 درصد از آنها تجربه ارتباط با جنس مخالف را داشته اند.
78 درصد از نوجوانان موسیقی گوش می کنند.
72 درصد موسیقی باکلام گوش می کنند.
54 درصد از آنها علاقه دارند که موسیقی باکلام را با تصویر ببینند.
28 درصد موسیقیِ مذهبی گوش می کنند
مجموعِ فالوورهای(دنبال کننده) کلِ مداحان 6.2 میلیون دنبال کننده است، در حالی که فقط تهی 7.1 میلیون دنبال کننده دارد(فقط یک خواننده)!
حتماً استحضار دارید که غالبِ طرفدارانِ خواننده ها، نوجوانان هستند در حالی که غالبِ طرفدارانِ مداح ها نوجوانان نیستند!
رکورد لایو اینستاگرام توسط چه کسانی شکسته شده؟ تتلو و ندا یاسی...
بیشترین حضور مخاطبانِ ایرانی در اینستاگرام ثبت شده است...
بیشترین بازدید یک مداحی در کشور تقریباً معادل یک دهم بازدید یک آهنگ خواننده های معروف می باشد...
این آمار یعنی در حوزه فرهنگیِ داخل کشور تقریباً هیچ کاری نکردیم...
این آمار، آمار رسمی بود...
صد در صد آمار غیررسمی که حقیقت اصلی جامعه است، بیشتر از اعداد ذکر شده هستند...
این آمار موجود در جمهوری اسلامی است...
حتماً مقصر وضعیت موجود را تمام و کمال می خواهید به دوش دولت ها بیندازید که غالباً غیرانقلابی بوده اند. درسته؟
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود
✅@matinchamran
📍یادداشتِ جواد موگویی
[کاخ مجاهدینراه خدا]
{شماره یک}
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍یادداشتِ جواد موگویی [کاخ مجاهدینراه خدا] {شماره یک} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matin
📍یادداشتِ جواد موگویی
[کاخ مجاهدین راه خدا]
{شماره دو}
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍یادداشتِ جواد موگویی [کاخ مجاهدین راه خدا] {شماره دو} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matin
📍یادداشتِ جواد موگویی
[کاخ مجاهدین راه خدا]
{شماره سه}
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍یادداشتِ جواد موگویی [کاخ مجاهدین راه خدا] {شماره سه} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matin
📌چند جمله این یادداشت سنگین بود چون مرتبط با انقلاب اسلامی ایران هم می شود:
این قصر چه نسبتی با مجاهدین راه انقلاب دارد؟
مجاهدینی که روزگاری با پای برهنه می جنگیدند، حال شده اند مرفهین بی درد در قصرهای بالاشهر!!!
همه انقلاب های دنیا، جنگ فقر و غناست...
هیچ انقلابی را مرفهان و اشراف زادگان نکردند...
قصرهای حاکمان در این سالها انگیزه ها و آرمان های انقلابی را در دل جوانان کشتند...
این جملات برای حالِ امروزِ انقلاب اسلامی ایران صدق نمی کند؟
شخصیت هایی که چهل ساله در بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی، مسئولیت دارند و از هیچ، کوهی از ثروت برای خود ساخته اند...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
📌اطلاعیه
فعالینِ دغدغه مند؛
اگر وقت و زمان کافی برای انجام فعالیت در زمینه های زیر را دارید به بنده اطلاع دهید.
توجه کنید که باید به انجام فعالیتی که قبول می کنید، متعهد باشید و نیمه راه آن را رها نکنید!
کارگروه ها:
1⃣تاریخی_گردشگری ایران و جهان
2⃣علما و بزرگان شناسی
3⃣ترجمه و تفسیر قرآن و نهج البلاغه
4⃣تاریخ ناگفته های دفاع مقدس و شهدا
5⃣امام شناسی_مهدویت_ولایت فقیه
6⃣گناه شناسی و راهکارهای عملی دوری از آن
7⃣تاریخ معاصر ایران و جهان
8⃣تاریخ نقلی و تحلیلی صدر اسلام
9⃣اروپاشناسی(قاره اروپا)
🔟آمریکاشناسی(قاره آمریکا)
1⃣1⃣آفریقاشناسی(قاره آفریقا)
2⃣1⃣شرق شناسی(قاره آسیا)
3⃣1⃣گیاه و گل شناسی_باغبانی_کشاورزی
4⃣1⃣حجاب_پوشش و زنان
5⃣1⃣احکام شناسی و توضیح المسائل
6⃣1⃣اندلس شناسی
7⃣1⃣مهندسی_معماری
8⃣1⃣ادیان شناسی
9⃣1⃣روان شناسی_جامعه شناسی
0⃣2⃣بهداشت_پزشکی_طب سنتی
1⃣2⃣نوجوانان_جوانان و مسائل پیش روی آنان(تربیتی، ازدواج، مسکن، شغل و...)
2⃣2⃣ورزش
3⃣2⃣قانون شناسی(قانون اساسی و آشنایی با ساختار حکومت جمهوری اسلامی)
نکات ضروری:
برای شروعِ فعالیتِ هر کارگروه به حداقل دو نفر نیاز است.
برای حضور در کارگروه های فوق نیاز به تخصص داشتن نیست؛ تنها کافیست به تحقیق و پژوهش کردن در زمینه های موردنظر علاقه مند باشید.
هدف بنده برای ایجاد این کارگروه ها، بیان ناگفته های هر زمینه توسط خود شماست.
هر کارگروه بایستی در طول هفته اطلاعات و تحقیقات خودش را جمع آوری کند و در یک روز و یک ساعت مشخص در کانال قرار دهد.
هر سوالی داشتید از طریق @matin_chamran بپرسید.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود
✅@matinchamran
125.pdf
52.9K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
آیا شده در خلوت خود شعر بخوانی؟
قلبی بتپد، بر تو و آن را تو ندانی؟
هرگز شده آیا به کسی عشق بورزی؟
ازشدت، عشقش بشوی مست وروانی؟
آیا شده ؛ اسمی بشود، مرهم دردت؟
نامش ببری؛ درد و غم از دل بِرَهانی؟
پیش آمده ؛حرفی به دلت داشته باشی؟
خواهی به؛ زبان آوری اما نتوانی؟
اینها همه پیش آمده؛ بر قلب من اما..
برخیزو بجنب ؛ای هوس وشورجوانی..
ای کاش بفهمی؛ که دگر تاب ندارم..
تا جان به تنم؛ مانده خودت را برسانی..♥️
کتاب خوببخوانیم 📚
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
126.pdf
52.2K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
━━━━💠🌸💠━━━━
دوستی میگفت:
خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند. ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.
هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند؛جناب مجنون میگفت: استاد همه حاضرند!
و بالعکس اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، میگفت: استاد امروز همه غایبند! هیچ کس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل با هم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبر دار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است:
هیچ کس زنده نیست.. همه مُردند..
شاید عشق همین باشد ..
━━━━💠🌸💠━━━━
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
🍃📽معرفیِ فیلمهایِ مفید و تماشایی:
مستندِ [چگونه دیکتاتور شویم]
حتماً تماشا کنید و برای خودتان نکته برداری کنید. قسمتی که درباره استالین سانسور (انکار حقیقت) ست، بی نظیره!
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
127.pdf
51.5K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
━━━━💠🌸💠━━━━
آن چه بر من میرود در بندت ای آرام_جان
با ڪسی گویم ڪه در بندی گرفتار آمدهست
━━━━💠🌸💠━━━━
سعدی
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت دومِ هیات اجرایی انتخاباتی اسفندماه بود. از فرمانداریِ مشهد اعلام کردند که هیات اجراییِ منطقه
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش اول
روز سه شنبه 25 خردادماه...
با تعدادی که قرار بود روز انتخابات در شعبات حاضر شوند،صحبت کردم تا با روند کار آشنا شوند و اگر سوالی دارند و جایی برایشان نامفهوم است، بپرسند و پاسخ بدهم.
روز چهارشنبه 26 خردادماه...
صبح به بسیج دانشجویی رفتم .
ساعت 11 از ستاد منطقه تماس گرفتند و گفتند سریع به آنجا بروم.
ساعت 12 به آنجا رسیدم.
متاسفانه باز تعدادی انصراف داده بودند...
چون سامانه وزارت کشور بسته شده بود و دسترسی به آن نداشتیم، باید هر طوری می شد با انصرافی هایِ دیروز و امروز تماس می گرفتیم و می گفتیم که باید در شعبات حضور پیدا کنند...
تعداد کمی قبول کردند.
برای مابقی چون چاره ای نداشتیم باید به جایگزین ها تماس می گرفتیم.
مشخصات شان را می پرسیدیم و آنها برای ما در پیام رسان ها ارسال می کردند و در انتها درباره مسئولیت شان صحبت می کردیم تا آشنا شوند.
بعد از ناهار به سراغ سالنِ نواحی رفتیم...
اینطور برنامه ریزی کردیم که:
1⃣برای هر ناحیه یک میز اختصاص داده خواهد شد و اقلامِ انتخاباتی پشت هر میز قرار خواهد گرفت(قرار بود اقلام را فرمانداری به تعداد شعباتِ هر ناحیه به ما بدهد)
2⃣پس از آنکه اقلام انتخاباتی پشت میز هر ناحیه قرار گرفت، صبح روز انتخابات رئیس هر ناحیه در کنار میز خودش مستقر شود و با حضور پیدا کردن نماینده فرماندار هر شعبه، اقلام را به او بدهد و او هم راهی شعبه خودش شود.
این برنامه ما بود👆
پس از چیدمانِ کلی سالنِ نواحی، باید صبر می کردیم تا نمایندگانِ هیات اجرایی به همراه نمایندگانِ هیات نظارت به فرمانداری بروند و دستگاه ها را تحویل بگیرند و به ستاد بیاورند...
ابتدا قرار بود ساعت 16 این اتفاق بیفتد؛ اما فرمانداری آن را به ساعت 20 تغییر داد...
ستاد یک حیاط بسیار بزرگی داشت.
چون منطقه ما حدود صد شعبه انتخاباتی داشت و روز انتخابات باید برای دریافت اقلام انتخاباتی از هر شعبه سه_چهار نفر می آمدند،قطعاً ساعت پنج_شش صبح در ستاد از شلوغی قیامت برپا می شد!
به همین دلیل دور تا دور حیاط به فاصله هر سه متری شماره شعبات را به دیوار می زدیم تا صبحِ انتخابات، افراد هر شعبه فقط در همان مکان مستقر شوند تا پس از صدا زدن از طریق بلندگو فقط افراد همان شعبه به سالنِ نواحی مراجعه کنند و از شلوغی آن هم در شرایط کرونا جلوگیری شود.
عصر بود که فرمانده نیروی انتظامیِ منطقه به همراه تعدادی سرباز آمدند...
ساعت 16 برای آخرین بار معاون فناوری منطقه برای مسئولین فناوریِ شعبه(مسئولینِ دستگاه احراز هویت و دستگاه الکترونیکی شورای شهر) جلسه آموزشی را برگزار کرد.
من هم در جلسه آموزشی شرکت کردم تا نکاتی را یاد بگیرم.
تقریباً ساعت 19 بود که من از ستاد رفتم
چون قرار بود بیش از 48 ساعت نخوابیم، باید استراحت می کردیم.
اما شنیدم که ساعت 21 دستگاه ها را از فرمانداری به ستاد منطقه آوردند و به سالنِ نواحی منتقل کردند.
زمانی که خواستند درِ سالنِ نواحی را پلمپ کنند، فرمانده نیروی انتظامی گفته بود اینجا امنیت ندارد و احتمال این هست که به آنجا حمله کنند!!!
پس از بحث و جدل های فراوان که تا ساعت 24 به طول انجامید قضیه به اتمام رسید...
روز پنج شنبه 27 خردادماه...
ساعت 9 صبح به ستاد منطقه رفتم.
ستاد شلوغ شده بود و همه در حال انجام کاری بودند.
کارت های هیات اجرایی را از فرمانداری آورده بودند.
حدود هفتصد کارت!
ابتدا کارت ها را به تفکیک شعبات درآوردیم .
(هر شعبه هفت کارت داشت که نشان دهنده حضور هفت عضو اجرایی بود)
سپس هولوگرام دار کردیم.
و در نهایت با افرادی که کارت شان عکس دار نبود یا با لیستِ ستاد تناقض داشت تماس می گرفتیم و مشکل را به نحوی حل می کردیم...
عصر بود که ناگهان ستاد تبدیل به پادگانی از سرباز شد...
غروب آفتاب هم بسیجی ها به سربازهای نیروی انتظامی اضافه شدند.
از عصر در سالنِ نواحی، پیکربندی دستگاه های احراز هویت و دستگاه های الکترونیکی شورای شهر توسط مسئولین فناوری در حضور هیات نظارت شروع شد که تا ساعت یک شب به طول انجامید و سپس آنها را به شعبات انتقال دادند...
پایان بخش اول
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش اول روز سه شنبه 25 خردادماه... با تعدادی که قرار بود روز انت
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش دوم
روز جمعه 28 خردادماه...
ساعت یک و نیم شب به خانه رسیدیم و خوابیدیم.
ساعت سه و نیم هم بیدار شدیم و چهار به ستاد منطقه رسیدیم.
برخی از اقلام انتخاباتی که فرمانداری هنوز به ما نرسانده بود از طریق بخش نقلیه به سرعت آوردند.
کم کم ستاد در حال شلوغ شدن بود.
رسماً ساعت چهار و ربع کار را شروع کردیم...
معاون پرسنلی در سالنِ نواحی مستقر شد و هماهنگی بین نواحی را انجام می داد...
روسای نواحی کنار میز ناحیه خودشان مستقر شدند.
به ترتیب شماره شعبات هر ناحیه خوانده می شد و افراد آن شعبه در سالن نواحی حضور پیدا می کردند، اقلام انتخاباتی را تحویل می گرفتند و همراه با سرباز و ناظر آن شعبه می رفتند...
مشکل جایی درست می شد که یکی از این سه نفر نبود(یعنی نماینده فرماندار یا ناظر و یا سرباز) اگر هر یک از این سه نفر در هنگام تحویل گرفتن اقلام انتخاباتی نبودند، اجازه خروج از سالن به آنها داده نمی شد...
من پس از آنکه کارت های انتخاباتی را به معاون پرسنلی تحویل دادم، به کمک روسای نواحی رفتم که خیلی سرشان شلوغ شده بود...
از این نگران بودم اقلامی که نمایندگان فرماندار از روسای نواحی تحویل می گیرند، ناقص باشد که متاسفانه به حقیقت پیوست؛ به عنوان مثال لیست کاندیداهای شورای شهر را برخی از نمایندگان فرماندار به شعبات نبرده بودند و مردم سر صندوق ها سردرگم شده بودند!
ساعت به سرعت می گذشت و تعداد شعبات زیادی مانده بودند که اقلام شان را تحویل بگیرند.
به همین دلیل سرعت اعلام کردن شعبات از طریق بلندگو را بالا بردند و در نتیجه سالنِ نواحی بسیار شلوغ شده بود.
تقریباً ساعت شش و نیم صبح تمام شعبات اقلام شان را تحویل گرفتند و رفتند.
حال نوبت معاونت پشتیبانی بود که بسته صبحانه هر شعبه را آماده کند و به شعبات برساند...
من به ساختمان اصلی ستاد رفتم.
ما ده درصدِ هیات اجرایی را به عنوان رزرو در نظر گرفته بودیم، یعنی اگر تعداد افرادِ حاضر در هیات اجرایی هفتصد نفر بودند، روز قبل مازاد به هفتاد نفر تماس گرفته بودیم که ساعت پنج صبح به ستاد منطقه بیایند و در صورتی که ساعت هفت صبح یکی از آن هفت نفر حاضر در هر شعبه نیامده بود، نماینده فرماندار به ما گزارش غیبت آن فرد را می داد و سریعاً ما یک نفر از رزروی ها را جایگزین او می کردیم. یعنی مشخصاتش را روی کارت انتخاباتی می نوشتیم و راهی شعبه موردنظر می کردیم...
تقریباً پنج درصد از ده درصدِ رزروی را استفاده کردیم و به شعبات مختلف فرستادیم و مابقی به خانه شان برگشتند...
همزمان تعدادی گزارش کمبودِ اقلام انتخاباتی را که به ما می دادند، سریعاً توسط بخش نقلیه به شعبه موردنظر می رساندیم.
ساعت هفت و نیم صبح بود.
خاله من هم جزو رزروی ها بود و منتظر نشسته بود.
پس از آنکه صحبتش با تلفن همراه تمام شد،
نزدیک آمد و گفت ماشین دایی ام در راه بهشت رضا چپ کرده و مادربزرگم به شدت ضربه خورده...
خاله ام خداحافظی کرد و به بیمارستان رفت...
پدرم چند دقیقه بعد آمد و گفت سرعت ماشین زیاد بوده، حالِ دایی ام بهتر هست؛ اما احتمالاً مادربزرگم فوت کرده!!!
وقتی این جمله را شنیدم یک لحظه دنیا روی سرم خراب شد...
پدرم هم به بیمارستان رفت.
هم به محض آنکه پدرم سوار ماشین شد، خاله ام که هنوز کنار خیابان بود، چنان جیغی کشید که گفتم حتماً خبر فوت مادربزرگم را شنیده...
آنها به بیمارستان رفتند.
از این ساعت دیگر نمی توانستم روی کار ستاد تمرکز داشته باشم و مدام فکرم بیمارستان و مادربزرگم بود...
حالم به شدت بد بود.
نمی توانستم جایی بشینیم چون حالم بدتر می شد به همین دلیل از ستاد خارج شدم و شروع به قدم زدن کردم و ذکر می گفتم و دعا می کردم که بعد از سه ماه مجدد سیاه پوش نشویم...
ساعت هشت و نیم صبح بود که به پدرم زنگ زدم و گفت پزشک ها فقط گفته اند باید دعا کنید.
به ستاد برگشتم.
وقتی معاونِ پرسنلیِ منطقه حالم را دید گفت به بازدید شعبات برویم...
از این ساعت تا پایانِ رای گیری، تمامی مسئولینِ ستادی باید به بازدید شعبات می رفتند تا اگر کمبودی وجود دارد،سریعاً رفع کنند.
به سه_چهار شعبه انتخاباتی سر زدیم.
تعداد مردمی که برای رای دادن به شعبات آمده بودند، کم بودند(با اینکه منطقه ما یکی از محدوده های مذهبی و انقلابیِ شهر محسوب می شد)
متوجه شدیم ارتباطِ آنلاینِ دستگاه احراز هویت قطع شده و باید آفلاین به کار خودشان ادامه دهند...
در یکی از شعبات زمانی که مردم دستگاه های الکترونیکی شورای شهر را می دیدند، از رای دادن به شورای شهر انصراف می دادند!
غولی بود برای خودش...
پایان بخش دوم
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش دوم روز جمعه 28 خردادماه... ساعت یک و نیم شب به خانه رسیدیم
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش سوم
نزدیک ستادِ منطقه که بودیم، یکی از اقوام تماس گرفت و گفت به ستاد بیایم!
متوجه شدم که چه شده...
وقتی من را دید، نزدیک آمد و گفت تسلیت میگم، غم آخرت باشه.
غم عجیبی بر دلم نشست...
مادربزرگم کاملاً سالم بود و مطمئن بودم حداقل بیست_سی سال زندگی خواهد کرد.
با او به خانه مادربزرگم رفتم.
در حال نصب بنر ترحیم بودند.
از خانه مادربزرگم صداهای بلندِ جیغ و گریه می آمد.
مدام یه عده می رفتند و یه عده می آمدند...
یک ساعتی آنجا بودم.
چون تمام مهمان ها زن بودند، به خانه خودمان رفتم. به محض آنکه به خانه رسیدم از فشار و خستگی و غم بیهوش شدم.
ساعت یک ظهر بود که بیدار شدم.
پدرم هم از بیمارستان آمده بود.
مدام و رگباری زنگ می زدند و می گفتند تعرفه هایِ فلان شعبه انتخاباتی تمام شده!!!!
ما:😐😳
چون به هیچ وجه امکان نداشت چنین اتفاقی بیفتد...
به نمایندگان فرماندارها و روسای نواحی تاکید کرده بودیم که هر زمانی تعرفه های مصرف شده به هفتاد درصد رسید، به ما اطلاع بدهید که تعرفه های اضافی بیاوریم...
ما با شنیدن این جملات، به روسای نواحی و نمایندگان فرماندارها تماس می گرفتیم و می گفتیم قضیه چیه؟ مگر نگفتیم به هفتاد درصد رسید خبر بدهید؟
آنها جواب می دادند که اصلاً چنین چیزی نیست و تعداد تعرفه های مصرف شده به سی درصد هم نرسیده!!!!
خلاصه متوجه شدیم این تماس ها از دوستانِ انقلابی است که نگران بودند در مناطقِ مذهبیِ شهر کمبود تعرفه صورت گیرد و کارشکنیِ عمدی از جانبِ دولت آقای روحانی به وجود بیاید...
ساعت 16 حضوری به یکی از شعبات انتخاباتی سر زدیم که برخی مدام تماس می گرفتند و ادعا می کردند تعرفه ها تمام شده!!!
در همان شعبه رای دادیم.
به ستاد منطقه برگشتیم.
تا ساعت 19 ستاد بودیم و خبر خاصی نبود.
از ساعت 19 تا 24 همراه معاون پرسنلی و معاون فناوری به بازدید شعبات رفتیم...
لباس مشکی، ریش و بیسیمِ همراهم باعث شده بود که سربازان نیروهای انتظامی و بسیجی ها تصور کنند از برادران اطلاعاتیم!!!
خلاصه شروع کردیم به بازدید شعبات انتخاباتی...
معاون پرسنلی با نمایندگان فرماندار صحبت می کرد و از اوضاع می پرسید.
معاون فناوری هم به سراغ مسئولین فناوری(دستگاه احراز هویت و دستگاه الکترونیکی شورای شهر) می رفت و آمارهای لحظه به لحظه را می گرفت و مشکلات تاکنون را می پرسید...
حضور مردم سر صندوق ها پررنگ تر شده بود و صف های انتخاباتی تشکیل شده بود...
اما داستان سه شعبه انتخاباتی:
1⃣به محض ورود ما سه نفر به یکی از شعبِ انتخاباتی، سرباز نیروی انتظامی اجازه ورود به ما نداد و گفت کارت انتخاباتی خودتان را نشان دهید و گرنه اجازه ورود نمی دهم...
من آنجا به شدت عصبانی شدم و نزدیک بود یقه آن سرباز را بگیرم، چون صفر تا صد برپایی تمام شعبات انتخاباتی با خود ما بود و آن سرباز جایی ایستاده بود که ما ایجاد کرده بودیم...
خلاصه کارت هایمان را نشان دادیم و وارد شعبه شدیم...
آن سرباز به کناری خودش گفت قانون برای همه یکسان است، اگر فرمانده نیروی انتظامی یا سپاه هم می آمد همین کار را می کردم!!!
به خودم گفتم حتماً این کار را می کردی تا بعدش با اضافه خدمت و انفرادی به استقبالت بیایند...
اما پس از تمام شدن انتخابات و فروکش کردن آن خشم، کلیپی از شهید حاج قاسم سلیمانی دیدم که ایشان در فرودگاه توسط سربازی که ایشان را نشناخته بود بازرسی شده بود؛ اما مافوق آن سرباز عصبانی می شود و او را کنار می کشد و تهدید به تنبیه می کند. حاج قاسم به مافوق او می گوید تو باید او را تشویق کنی چون او به وظیفه اش عمل کرد...
آری او به وظیفه اش عمل کرد!
پایان بخش سوم
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش سوم نزدیک ستادِ منطقه که بودیم، یکی از اقوام تماس گرفت و گفت
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش چهارم
2⃣داستان شعبه دیگر این بود که:
خانمی درخواست داشت یک شعبه سیار به خانه اش بیاید؛ چون مادرش نمی توانست بیرون بیاید و رای دهد. معاون پرسنلی هم گفته بود با فرمانداری تماس بگیرد تا برایشان شعبه سیار بفرستند...
من همچنان که داشتم شعبه را بازدید می کردم، یهو دیدم این خانم با صدای بلند می گوید: "من که می دانم شما طرفدارِ روحانی هستید و هر کاری خواهید کرد که آقای رئیسی رای نیاورد. الهی آقای رئیسی ریشه شما را بخشکاند! چون می دانید مردم آقای رئیسی را دوست دارند و به او می خواهند رای بدهند،پس به هر وسیله ای می خواهید آقای رئیسی با یک رای کمتر پیروز شود. دیگر عمرتان تمام شده"
ما:😐
آخه چهره من به طرفداران روحانی می خورد؟
آنقدر بلند فریاد می زد که به خودم گفتم الان مردم می آیند و ما را می زنند...
دفاع نکرده و کتک خورده خواهیم شد!
آش نخورده و دهن سوخته...
3⃣نوبت به بازدید آخرین شعبه انتخاباتی رسید:
همچنان که به سمت ستاد منطقه در حرکت بودیم، معاون پرسنلی به راننده گفت همین اولین کوچه را وارد شوید...
به محض آنکه ماشین به راست پیچید، انگار وارد دنیای جدیدی شدم!
با اینکه بیش از دو دهه از زندگیم را در مشهد بوده ام و بسیاری از محله ها را رفته ام؛ اما اینجا انگار جا مانده بود...
به یقین نود و پنج درصد مردمِ غرب مشهد تاکنون آنجا نرفته اند و از وجود آن خبر ندارند...
سبک زندگیِ آن محله با غرب مشهد(مانند بلوار وکیل آباد) از زمین تا آسمان هم بیشتر است...
از زمین بود تا کهکشان دیگر!!!
به هیچ وجه نمی توانم واقعیتِ آن محله را در قالبِ کلمات توضیح بدهم...
آنجا بود که تا عمقِ جان شکافِ طبقاتی را درک کردم...
البته شکاف طبقاتی که نبود،
شکافی بود از انباری تا پنت هاوس...
آن محله نمادِ خالصِ تبعیض و بی عدالتی بود...
اینجا بود که متوجه شدم جمهوری اسلامی در این زمینه نمره مردودی گرفته است...
هر چه می رفتیم به شعبه انتخاباتی نمی رسیدیم...
چه محله بزرگی بود!
خلاصه به آن رسیدیم.
آن شعبه انتخاباتی من را به معنای واقعی کلمه شوکه کرد...
حتی بیشتر از خودِ محله!
آن شعبه انتخاباتی، یک مدرسه بود.
صفِ انتخاباتی آن شعبه با هیچ شعبه دیگری قابل مقایسه نبود...
صف تا درِ مدرسه ادامه پیدا کرده بود.
فقر از چهره تمام رای دهندگان می بارید...
اما همزمان آن جمعیت یک حسِ خوبی داشت...
یک حسِ آرامش...
چه قرابت جالبی دارد: فقر و تعهد، فقر و ایمان، فقر و جان سپردن در راه اعتقادات و ایدئولوژی...
ساعت 12 شب به ستاد منطقه رسیدیم.
پدرم گفت که به خانه بروم.
نگران مادرم بودم که حال غمش دوچندان شده بود...
از اینجا ارتباطم با ستاد و اخبار آن قطع شد؛ اما فردا متوجه شدم که روسای نواحی تا ساعت شش_هفت صبح حضور داشتند و آخرین مسئولِ ستاد هم تا ساعت ده صبح حضور داشته است.
حرفِ آخر؛
حضورم در ستادِ انتخاباتیِ یکی از مناطق مشهد تجربه بسیار خوبی بود؛ اما من و تمامِ مسئولین ستاد تعهد کردیم که دیگر به آنجا برنگردیم...
حضور در یک شعبه انتخاباتی به هیچ وجه با حضور در ستاد منطقه یکسان نیست!
افرادی که مسئولیت در شعب انتخاباتی دارند حداکثر 48 ساعت حضور و فعالیت دارند در حالی که مسئولینِ ستادِ مناطق سه ماه باید حضور و فعالیت داشته باشند!
به همین دلیل است که هر دوره انتخابات مسئولین ستادی عوض می شوند؛اما تا حدودی مسئولین شعب ثابت هستند!
حقوقی که فرمانداری برای هیات اجرایی در نظر گرفته بود، پانصد هزار تومان تا یک میلیون تومان بود!!!!!
که البته باید خدمت شما عرض کنم که با گذشت سه ماه هنوز همین حقوقِ ناچیز را واریز نکرده اند...
شما بفرمائید نیروی اجرایی با چه انگیزه ای بیاید؟
پایان بخش چهارم
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
📍حال که یک امام جمعه پیدا شده و قاطعانه عدالت را در محدوده خود برقرار کرده است، اینگونه با بهانه های واهی او را کنار زدند...
چرا شورای سیاست گذاری ائمه جمعه درباره تغییر ائمه جمعه ده_بیست ساله تصمیمی نمی گیرد؟ این ائمه جمعه ده_بیست ساله در جامعه خود چه اصلاحی ایجاد کرده اند؟ آیا امیدی برای قشر مستضعف جامعه ایجاد کرده اند؟
چرا برخی به تفکرِ ریاکارانه معتقد شده اند؟ چرا معتقد به فرقه حرفیون شده اند؟
یعنی فقط یاد گرفته اند حرف های خوب بزنند؛اما در عمل هیچِ محض!
حرف هم که باد هواست...
از طرفی خود را مرید و پیرو مرحوم حکیمی و مرحوم رحیم پور ازغدی می نامند که نماد خالص عدالتخواهی بودند و از طرفی خنجر به پیکر عدالت می زنند!
همه ما استاد حسن رحیم پور ازغدی را به صریح اللهجه بودن می شناسیم. ایشان یک بار می گفت پدرم خطاب به من گفت: از سخنانت متوجه شدم که محافظه کار شده ای!!!!
آخه چه کسی حسن رحیم پور ازغدی را محافظه کار می داند؟ یعنی تا این حد پدرشان در این مسیر قاطع بوده اند...
حال ما یک عده مسئولِ انقلابی داریم که فقط دم از عدالت می زنند؛ اما در عمل ریشه عدالتِ حقیقی را می خشکانند!
✍میم_چمران
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود
✅@matinchamran
📌سفرهایِ استانیِ آقای رئیسی بسیار خوشحال کننده و امیدوارکننده است.
سومین جمعه و سومین سفر استانی...
مخصوصاً سفر اخیر ایشان به استان خراسان جنوبی که از مرکز استان(بیرجند) شروع نکردند؛ بلکه از شهرستانِ استان(طبس) شروع کردند...
اما دو پیشنهاد به ایشان و تیم ایشان:
1⃣روزِ سفرهای استانی آقای رئیسی مشخص است(آخر هفته)
بهتر است روز سفر استانی ایشان تصادفی و ناگهانی باشد(به عنوان مثال اول هفته یا وسط هفته)
2⃣ایشان هر هفته یک سفر استانی می روند. یعنی شش روز تهران هستند و یک روز سایر استانها.
بهتر است هر هفته حداقل دو سفر استانی داشته باشند.
ایران یعنی سی و یک استان نه فقط تهران...
رئیس جمهور باید تمرکززدایی کند.
باید وقت و انرژی خود را بین تمام استانها تقسیم کند.
در حال حاضر زمان آقای رئیسی شش به یک است(شش روز تهران و یک روز سایر استانها)
✍میم_چمران
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود
✅@matinchamran
128.pdf
71.8K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
قسمت صد و بیست و هشتم و پایانی رمان
این هم قسمت آخر رمان #ضحی که تقدیم نگاه گرمتون میشه. از همراهیتون بسیار خرسندم🌸
ممنون که در این چند ماه با ضحی همراه بودین، آدرس مشاهده ضحی در تلگرام، ایتا و اینستا صفحه آخر گذاشته شده
پیدیاف کامل خدمتتون ارسال میشه ان شاء الله.
نشر این رمان صدقه جاريه است. از الان به دوستایی که منتشر میکنن خدا قوت و قبول باشه میگم.
ما رو از شنیدن نظرات زیباتون محروم نکنید
حرفی، حدیثی، انتقاد و پیشنهادی بود با جان و دل پذیرا هستم.
ان شاءالله خدا توفیق بده برای رمانهای آینده که ارسال میشه رعایت کنیم
کتاب خوب بخوانیم
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran