📍یادداشتِ جواد موگویی
[کاخ مجاهدینراه خدا]
{شماره یک}
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍یادداشتِ جواد موگویی [کاخ مجاهدینراه خدا] {شماره یک} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matin
📍یادداشتِ جواد موگویی
[کاخ مجاهدین راه خدا]
{شماره دو}
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍یادداشتِ جواد موگویی [کاخ مجاهدین راه خدا] {شماره دو} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matin
📍یادداشتِ جواد موگویی
[کاخ مجاهدین راه خدا]
{شماره سه}
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍یادداشتِ جواد موگویی [کاخ مجاهدین راه خدا] {شماره سه} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matin
📌چند جمله این یادداشت سنگین بود چون مرتبط با انقلاب اسلامی ایران هم می شود:
این قصر چه نسبتی با مجاهدین راه انقلاب دارد؟
مجاهدینی که روزگاری با پای برهنه می جنگیدند، حال شده اند مرفهین بی درد در قصرهای بالاشهر!!!
همه انقلاب های دنیا، جنگ فقر و غناست...
هیچ انقلابی را مرفهان و اشراف زادگان نکردند...
قصرهای حاکمان در این سالها انگیزه ها و آرمان های انقلابی را در دل جوانان کشتند...
این جملات برای حالِ امروزِ انقلاب اسلامی ایران صدق نمی کند؟
شخصیت هایی که چهل ساله در بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی، مسئولیت دارند و از هیچ، کوهی از ثروت برای خود ساخته اند...
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
📌اطلاعیه
فعالینِ دغدغه مند؛
اگر وقت و زمان کافی برای انجام فعالیت در زمینه های زیر را دارید به بنده اطلاع دهید.
توجه کنید که باید به انجام فعالیتی که قبول می کنید، متعهد باشید و نیمه راه آن را رها نکنید!
کارگروه ها:
1⃣تاریخی_گردشگری ایران و جهان
2⃣علما و بزرگان شناسی
3⃣ترجمه و تفسیر قرآن و نهج البلاغه
4⃣تاریخ ناگفته های دفاع مقدس و شهدا
5⃣امام شناسی_مهدویت_ولایت فقیه
6⃣گناه شناسی و راهکارهای عملی دوری از آن
7⃣تاریخ معاصر ایران و جهان
8⃣تاریخ نقلی و تحلیلی صدر اسلام
9⃣اروپاشناسی(قاره اروپا)
🔟آمریکاشناسی(قاره آمریکا)
1⃣1⃣آفریقاشناسی(قاره آفریقا)
2⃣1⃣شرق شناسی(قاره آسیا)
3⃣1⃣گیاه و گل شناسی_باغبانی_کشاورزی
4⃣1⃣حجاب_پوشش و زنان
5⃣1⃣احکام شناسی و توضیح المسائل
6⃣1⃣اندلس شناسی
7⃣1⃣مهندسی_معماری
8⃣1⃣ادیان شناسی
9⃣1⃣روان شناسی_جامعه شناسی
0⃣2⃣بهداشت_پزشکی_طب سنتی
1⃣2⃣نوجوانان_جوانان و مسائل پیش روی آنان(تربیتی، ازدواج، مسکن، شغل و...)
2⃣2⃣ورزش
3⃣2⃣قانون شناسی(قانون اساسی و آشنایی با ساختار حکومت جمهوری اسلامی)
نکات ضروری:
برای شروعِ فعالیتِ هر کارگروه به حداقل دو نفر نیاز است.
برای حضور در کارگروه های فوق نیاز به تخصص داشتن نیست؛ تنها کافیست به تحقیق و پژوهش کردن در زمینه های موردنظر علاقه مند باشید.
هدف بنده برای ایجاد این کارگروه ها، بیان ناگفته های هر زمینه توسط خود شماست.
هر کارگروه بایستی در طول هفته اطلاعات و تحقیقات خودش را جمع آوری کند و در یک روز و یک ساعت مشخص در کانال قرار دهد.
هر سوالی داشتید از طریق @matin_chamran بپرسید.
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود
✅@matinchamran
125.pdf
52.9K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
آیا شده در خلوت خود شعر بخوانی؟
قلبی بتپد، بر تو و آن را تو ندانی؟
هرگز شده آیا به کسی عشق بورزی؟
ازشدت، عشقش بشوی مست وروانی؟
آیا شده ؛ اسمی بشود، مرهم دردت؟
نامش ببری؛ درد و غم از دل بِرَهانی؟
پیش آمده ؛حرفی به دلت داشته باشی؟
خواهی به؛ زبان آوری اما نتوانی؟
اینها همه پیش آمده؛ بر قلب من اما..
برخیزو بجنب ؛ای هوس وشورجوانی..
ای کاش بفهمی؛ که دگر تاب ندارم..
تا جان به تنم؛ مانده خودت را برسانی..♥️
کتاب خوببخوانیم 📚
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
126.pdf
52.2K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
━━━━💠🌸💠━━━━
دوستی میگفت:
خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند. ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.
هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند؛جناب مجنون میگفت: استاد همه حاضرند!
و بالعکس اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، میگفت: استاد امروز همه غایبند! هیچ کس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل با هم ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبر دار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است:
هیچ کس زنده نیست.. همه مُردند..
شاید عشق همین باشد ..
━━━━💠🌸💠━━━━
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
🍃📽معرفیِ فیلمهایِ مفید و تماشایی:
مستندِ [چگونه دیکتاتور شویم]
حتماً تماشا کنید و برای خودتان نکته برداری کنید. قسمتی که درباره استالین سانسور (انکار حقیقت) ست، بی نظیره!
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
127.pdf
51.5K
♡﷽♡
🌳📚#رُمان_داستانی_ضحی🍩☕️
✍بہ قلمِ شین الف🍃
━━━━💠🌸💠━━━━
آن چه بر من میرود در بندت ای آرام_جان
با ڪسی گویم ڪه در بندی گرفتار آمدهست
━━━━💠🌸💠━━━━
سعدی
🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت دومِ هیات اجرایی انتخاباتی اسفندماه بود. از فرمانداریِ مشهد اعلام کردند که هیات اجراییِ منطقه
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش اول
روز سه شنبه 25 خردادماه...
با تعدادی که قرار بود روز انتخابات در شعبات حاضر شوند،صحبت کردم تا با روند کار آشنا شوند و اگر سوالی دارند و جایی برایشان نامفهوم است، بپرسند و پاسخ بدهم.
روز چهارشنبه 26 خردادماه...
صبح به بسیج دانشجویی رفتم .
ساعت 11 از ستاد منطقه تماس گرفتند و گفتند سریع به آنجا بروم.
ساعت 12 به آنجا رسیدم.
متاسفانه باز تعدادی انصراف داده بودند...
چون سامانه وزارت کشور بسته شده بود و دسترسی به آن نداشتیم، باید هر طوری می شد با انصرافی هایِ دیروز و امروز تماس می گرفتیم و می گفتیم که باید در شعبات حضور پیدا کنند...
تعداد کمی قبول کردند.
برای مابقی چون چاره ای نداشتیم باید به جایگزین ها تماس می گرفتیم.
مشخصات شان را می پرسیدیم و آنها برای ما در پیام رسان ها ارسال می کردند و در انتها درباره مسئولیت شان صحبت می کردیم تا آشنا شوند.
بعد از ناهار به سراغ سالنِ نواحی رفتیم...
اینطور برنامه ریزی کردیم که:
1⃣برای هر ناحیه یک میز اختصاص داده خواهد شد و اقلامِ انتخاباتی پشت هر میز قرار خواهد گرفت(قرار بود اقلام را فرمانداری به تعداد شعباتِ هر ناحیه به ما بدهد)
2⃣پس از آنکه اقلام انتخاباتی پشت میز هر ناحیه قرار گرفت، صبح روز انتخابات رئیس هر ناحیه در کنار میز خودش مستقر شود و با حضور پیدا کردن نماینده فرماندار هر شعبه، اقلام را به او بدهد و او هم راهی شعبه خودش شود.
این برنامه ما بود👆
پس از چیدمانِ کلی سالنِ نواحی، باید صبر می کردیم تا نمایندگانِ هیات اجرایی به همراه نمایندگانِ هیات نظارت به فرمانداری بروند و دستگاه ها را تحویل بگیرند و به ستاد بیاورند...
ابتدا قرار بود ساعت 16 این اتفاق بیفتد؛ اما فرمانداری آن را به ساعت 20 تغییر داد...
ستاد یک حیاط بسیار بزرگی داشت.
چون منطقه ما حدود صد شعبه انتخاباتی داشت و روز انتخابات باید برای دریافت اقلام انتخاباتی از هر شعبه سه_چهار نفر می آمدند،قطعاً ساعت پنج_شش صبح در ستاد از شلوغی قیامت برپا می شد!
به همین دلیل دور تا دور حیاط به فاصله هر سه متری شماره شعبات را به دیوار می زدیم تا صبحِ انتخابات، افراد هر شعبه فقط در همان مکان مستقر شوند تا پس از صدا زدن از طریق بلندگو فقط افراد همان شعبه به سالنِ نواحی مراجعه کنند و از شلوغی آن هم در شرایط کرونا جلوگیری شود.
عصر بود که فرمانده نیروی انتظامیِ منطقه به همراه تعدادی سرباز آمدند...
ساعت 16 برای آخرین بار معاون فناوری منطقه برای مسئولین فناوریِ شعبه(مسئولینِ دستگاه احراز هویت و دستگاه الکترونیکی شورای شهر) جلسه آموزشی را برگزار کرد.
من هم در جلسه آموزشی شرکت کردم تا نکاتی را یاد بگیرم.
تقریباً ساعت 19 بود که من از ستاد رفتم
چون قرار بود بیش از 48 ساعت نخوابیم، باید استراحت می کردیم.
اما شنیدم که ساعت 21 دستگاه ها را از فرمانداری به ستاد منطقه آوردند و به سالنِ نواحی منتقل کردند.
زمانی که خواستند درِ سالنِ نواحی را پلمپ کنند، فرمانده نیروی انتظامی گفته بود اینجا امنیت ندارد و احتمال این هست که به آنجا حمله کنند!!!
پس از بحث و جدل های فراوان که تا ساعت 24 به طول انجامید قضیه به اتمام رسید...
روز پنج شنبه 27 خردادماه...
ساعت 9 صبح به ستاد منطقه رفتم.
ستاد شلوغ شده بود و همه در حال انجام کاری بودند.
کارت های هیات اجرایی را از فرمانداری آورده بودند.
حدود هفتصد کارت!
ابتدا کارت ها را به تفکیک شعبات درآوردیم .
(هر شعبه هفت کارت داشت که نشان دهنده حضور هفت عضو اجرایی بود)
سپس هولوگرام دار کردیم.
و در نهایت با افرادی که کارت شان عکس دار نبود یا با لیستِ ستاد تناقض داشت تماس می گرفتیم و مشکل را به نحوی حل می کردیم...
عصر بود که ناگهان ستاد تبدیل به پادگانی از سرباز شد...
غروب آفتاب هم بسیجی ها به سربازهای نیروی انتظامی اضافه شدند.
از عصر در سالنِ نواحی، پیکربندی دستگاه های احراز هویت و دستگاه های الکترونیکی شورای شهر توسط مسئولین فناوری در حضور هیات نظارت شروع شد که تا ساعت یک شب به طول انجامید و سپس آنها را به شعبات انتقال دادند...
پایان بخش اول
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش اول روز سه شنبه 25 خردادماه... با تعدادی که قرار بود روز انت
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش دوم
روز جمعه 28 خردادماه...
ساعت یک و نیم شب به خانه رسیدیم و خوابیدیم.
ساعت سه و نیم هم بیدار شدیم و چهار به ستاد منطقه رسیدیم.
برخی از اقلام انتخاباتی که فرمانداری هنوز به ما نرسانده بود از طریق بخش نقلیه به سرعت آوردند.
کم کم ستاد در حال شلوغ شدن بود.
رسماً ساعت چهار و ربع کار را شروع کردیم...
معاون پرسنلی در سالنِ نواحی مستقر شد و هماهنگی بین نواحی را انجام می داد...
روسای نواحی کنار میز ناحیه خودشان مستقر شدند.
به ترتیب شماره شعبات هر ناحیه خوانده می شد و افراد آن شعبه در سالن نواحی حضور پیدا می کردند، اقلام انتخاباتی را تحویل می گرفتند و همراه با سرباز و ناظر آن شعبه می رفتند...
مشکل جایی درست می شد که یکی از این سه نفر نبود(یعنی نماینده فرماندار یا ناظر و یا سرباز) اگر هر یک از این سه نفر در هنگام تحویل گرفتن اقلام انتخاباتی نبودند، اجازه خروج از سالن به آنها داده نمی شد...
من پس از آنکه کارت های انتخاباتی را به معاون پرسنلی تحویل دادم، به کمک روسای نواحی رفتم که خیلی سرشان شلوغ شده بود...
از این نگران بودم اقلامی که نمایندگان فرماندار از روسای نواحی تحویل می گیرند، ناقص باشد که متاسفانه به حقیقت پیوست؛ به عنوان مثال لیست کاندیداهای شورای شهر را برخی از نمایندگان فرماندار به شعبات نبرده بودند و مردم سر صندوق ها سردرگم شده بودند!
ساعت به سرعت می گذشت و تعداد شعبات زیادی مانده بودند که اقلام شان را تحویل بگیرند.
به همین دلیل سرعت اعلام کردن شعبات از طریق بلندگو را بالا بردند و در نتیجه سالنِ نواحی بسیار شلوغ شده بود.
تقریباً ساعت شش و نیم صبح تمام شعبات اقلام شان را تحویل گرفتند و رفتند.
حال نوبت معاونت پشتیبانی بود که بسته صبحانه هر شعبه را آماده کند و به شعبات برساند...
من به ساختمان اصلی ستاد رفتم.
ما ده درصدِ هیات اجرایی را به عنوان رزرو در نظر گرفته بودیم، یعنی اگر تعداد افرادِ حاضر در هیات اجرایی هفتصد نفر بودند، روز قبل مازاد به هفتاد نفر تماس گرفته بودیم که ساعت پنج صبح به ستاد منطقه بیایند و در صورتی که ساعت هفت صبح یکی از آن هفت نفر حاضر در هر شعبه نیامده بود، نماینده فرماندار به ما گزارش غیبت آن فرد را می داد و سریعاً ما یک نفر از رزروی ها را جایگزین او می کردیم. یعنی مشخصاتش را روی کارت انتخاباتی می نوشتیم و راهی شعبه موردنظر می کردیم...
تقریباً پنج درصد از ده درصدِ رزروی را استفاده کردیم و به شعبات مختلف فرستادیم و مابقی به خانه شان برگشتند...
همزمان تعدادی گزارش کمبودِ اقلام انتخاباتی را که به ما می دادند، سریعاً توسط بخش نقلیه به شعبه موردنظر می رساندیم.
ساعت هفت و نیم صبح بود.
خاله من هم جزو رزروی ها بود و منتظر نشسته بود.
پس از آنکه صحبتش با تلفن همراه تمام شد،
نزدیک آمد و گفت ماشین دایی ام در راه بهشت رضا چپ کرده و مادربزرگم به شدت ضربه خورده...
خاله ام خداحافظی کرد و به بیمارستان رفت...
پدرم چند دقیقه بعد آمد و گفت سرعت ماشین زیاد بوده، حالِ دایی ام بهتر هست؛ اما احتمالاً مادربزرگم فوت کرده!!!
وقتی این جمله را شنیدم یک لحظه دنیا روی سرم خراب شد...
پدرم هم به بیمارستان رفت.
هم به محض آنکه پدرم سوار ماشین شد، خاله ام که هنوز کنار خیابان بود، چنان جیغی کشید که گفتم حتماً خبر فوت مادربزرگم را شنیده...
آنها به بیمارستان رفتند.
از این ساعت دیگر نمی توانستم روی کار ستاد تمرکز داشته باشم و مدام فکرم بیمارستان و مادربزرگم بود...
حالم به شدت بد بود.
نمی توانستم جایی بشینیم چون حالم بدتر می شد به همین دلیل از ستاد خارج شدم و شروع به قدم زدن کردم و ذکر می گفتم و دعا می کردم که بعد از سه ماه مجدد سیاه پوش نشویم...
ساعت هشت و نیم صبح بود که به پدرم زنگ زدم و گفت پزشک ها فقط گفته اند باید دعا کنید.
به ستاد برگشتم.
وقتی معاونِ پرسنلیِ منطقه حالم را دید گفت به بازدید شعبات برویم...
از این ساعت تا پایانِ رای گیری، تمامی مسئولینِ ستادی باید به بازدید شعبات می رفتند تا اگر کمبودی وجود دارد،سریعاً رفع کنند.
به سه_چهار شعبه انتخاباتی سر زدیم.
تعداد مردمی که برای رای دادن به شعبات آمده بودند، کم بودند(با اینکه منطقه ما یکی از محدوده های مذهبی و انقلابیِ شهر محسوب می شد)
متوجه شدیم ارتباطِ آنلاینِ دستگاه احراز هویت قطع شده و باید آفلاین به کار خودشان ادامه دهند...
در یکی از شعبات زمانی که مردم دستگاه های الکترونیکی شورای شهر را می دیدند، از رای دادن به شورای شهر انصراف می دادند!
غولی بود برای خودش...
پایان بخش دوم
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش دوم روز جمعه 28 خردادماه... ساعت یک و نیم شب به خانه رسیدیم
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش سوم
نزدیک ستادِ منطقه که بودیم، یکی از اقوام تماس گرفت و گفت به ستاد بیایم!
متوجه شدم که چه شده...
وقتی من را دید، نزدیک آمد و گفت تسلیت میگم، غم آخرت باشه.
غم عجیبی بر دلم نشست...
مادربزرگم کاملاً سالم بود و مطمئن بودم حداقل بیست_سی سال زندگی خواهد کرد.
با او به خانه مادربزرگم رفتم.
در حال نصب بنر ترحیم بودند.
از خانه مادربزرگم صداهای بلندِ جیغ و گریه می آمد.
مدام یه عده می رفتند و یه عده می آمدند...
یک ساعتی آنجا بودم.
چون تمام مهمان ها زن بودند، به خانه خودمان رفتم. به محض آنکه به خانه رسیدم از فشار و خستگی و غم بیهوش شدم.
ساعت یک ظهر بود که بیدار شدم.
پدرم هم از بیمارستان آمده بود.
مدام و رگباری زنگ می زدند و می گفتند تعرفه هایِ فلان شعبه انتخاباتی تمام شده!!!!
ما:😐😳
چون به هیچ وجه امکان نداشت چنین اتفاقی بیفتد...
به نمایندگان فرماندارها و روسای نواحی تاکید کرده بودیم که هر زمانی تعرفه های مصرف شده به هفتاد درصد رسید، به ما اطلاع بدهید که تعرفه های اضافی بیاوریم...
ما با شنیدن این جملات، به روسای نواحی و نمایندگان فرماندارها تماس می گرفتیم و می گفتیم قضیه چیه؟ مگر نگفتیم به هفتاد درصد رسید خبر بدهید؟
آنها جواب می دادند که اصلاً چنین چیزی نیست و تعداد تعرفه های مصرف شده به سی درصد هم نرسیده!!!!
خلاصه متوجه شدیم این تماس ها از دوستانِ انقلابی است که نگران بودند در مناطقِ مذهبیِ شهر کمبود تعرفه صورت گیرد و کارشکنیِ عمدی از جانبِ دولت آقای روحانی به وجود بیاید...
ساعت 16 حضوری به یکی از شعبات انتخاباتی سر زدیم که برخی مدام تماس می گرفتند و ادعا می کردند تعرفه ها تمام شده!!!
در همان شعبه رای دادیم.
به ستاد منطقه برگشتیم.
تا ساعت 19 ستاد بودیم و خبر خاصی نبود.
از ساعت 19 تا 24 همراه معاون پرسنلی و معاون فناوری به بازدید شعبات رفتیم...
لباس مشکی، ریش و بیسیمِ همراهم باعث شده بود که سربازان نیروهای انتظامی و بسیجی ها تصور کنند از برادران اطلاعاتیم!!!
خلاصه شروع کردیم به بازدید شعبات انتخاباتی...
معاون پرسنلی با نمایندگان فرماندار صحبت می کرد و از اوضاع می پرسید.
معاون فناوری هم به سراغ مسئولین فناوری(دستگاه احراز هویت و دستگاه الکترونیکی شورای شهر) می رفت و آمارهای لحظه به لحظه را می گرفت و مشکلات تاکنون را می پرسید...
حضور مردم سر صندوق ها پررنگ تر شده بود و صف های انتخاباتی تشکیل شده بود...
اما داستان سه شعبه انتخاباتی:
1⃣به محض ورود ما سه نفر به یکی از شعبِ انتخاباتی، سرباز نیروی انتظامی اجازه ورود به ما نداد و گفت کارت انتخاباتی خودتان را نشان دهید و گرنه اجازه ورود نمی دهم...
من آنجا به شدت عصبانی شدم و نزدیک بود یقه آن سرباز را بگیرم، چون صفر تا صد برپایی تمام شعبات انتخاباتی با خود ما بود و آن سرباز جایی ایستاده بود که ما ایجاد کرده بودیم...
خلاصه کارت هایمان را نشان دادیم و وارد شعبه شدیم...
آن سرباز به کناری خودش گفت قانون برای همه یکسان است، اگر فرمانده نیروی انتظامی یا سپاه هم می آمد همین کار را می کردم!!!
به خودم گفتم حتماً این کار را می کردی تا بعدش با اضافه خدمت و انفرادی به استقبالت بیایند...
اما پس از تمام شدن انتخابات و فروکش کردن آن خشم، کلیپی از شهید حاج قاسم سلیمانی دیدم که ایشان در فرودگاه توسط سربازی که ایشان را نشناخته بود بازرسی شده بود؛ اما مافوق آن سرباز عصبانی می شود و او را کنار می کشد و تهدید به تنبیه می کند. حاج قاسم به مافوق او می گوید تو باید او را تشویق کنی چون او به وظیفه اش عمل کرد...
آری او به وظیفه اش عمل کرد!
پایان بخش سوم
⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود
✅@matinchamran