*
یا راحم من استرحمه
قربانت شوم. رقیمه ی کریمه به دستم رسید.
فرصت انس چنان نبود که بدانم جنابتان را چگونه بخوانم.
کاغذی که فرستادید، به دیدگانم گذاشتم و گریستم. چه خوب بود دوران فرقت و هجرت مثل خوابی ناگهان خروس خوان می شکافت و ملاقات حاصل می شد. من به مقصد والای جنابتان باور دارم و صبر خودم بر دوری، عبادت می دانم. حالا که خداوند چنین خواسته و سرآغاز زندگی مان را چنین به غم آراسته، او را شاکرم و می گویم فی الحال جز خیال بازگشتتان مشغولیت دیگری ندارم.
شما فکر و خیالتان را غصه و اضطراب ما خالی کنید و چنان که رضایت حق در آن باشد، به صعود بیندیشید و این عبدحقیر را در رنج صعود شریک بدانید و در زیارت امامزادگان نایب الزیاره ی ما باشید و ما را از دعا در نوافل فراموش نمایید.
پدر علی الدوام من را به خویشتن داری دعوت می کند و دعاگوی شما و اخوی در سفر و نیل به مقاصد عالیه هست و از من خواست که از شما بخواهم اگر از ولایات #قفقاز و #تبریز و #قره_باغ و دیگر بلاد تحت اشغال اخباری داشتید، خاصه از احوال علمای مجاهد و فقهای مهاجر، کاغذی هم برای جنابشان بنویسید. زیاده عرضی نیست جز اصرار بر اینکه خود را مراقب باشید.
والله المستعان
قربانت #دخترعمو
**
##نخل_و_نارنج ص۷۰
#یامین_پور
#شیخ_انصاری