مطلع ِعشقآنه
ملزومات حجاب
وقتی که خود آنجایی که وسایل و نمادهای دین داری می فروشد و #ملزومات_حجاب اما خودش التزام به #حجاب_شرعی ندارد!!!
.
اینجا #پاساژ_مهستان ... جالبه قبلا هم رفته بودم اما دیروز خیلی شلوغ بود ... #شُل_حجاب و #بی_حجاب هم بود.
اما بدتر از همه اینه که فروشنده این وسایل و اقلام مقدس و مذهبی خودش مقید و ملتزم نباشد! .
چقور ضایع است وقتی ببینی #پزشک که نسخه می دهد #سیگار_نکش ! خودش آنطرف سیگار بکشد! .
به مغازه مجاورش رفتم. او هم #پیکسل می فروخت. مغازه اش خیلی کوچکتر بود شاید یک پنجم آن مغازه ی دو دهنه ی فروشنده ی ملزومات حجاب و پوشش اسلامی!
.
با مرد محاسن دار صحبت کردم گفت چی بگم! فضا خیلی خراب شده!
میگم آخه شبیه اینه کسب که خودش رساله بفروشد خودش جانماز بفروشد اما خودش اصلا نماز نخواند!! .
گفتم این خانم کارمندشان است درسته؟ گفت بله. صاحبکارشان کی میاد؟ گفت فردا ساعت ۹. ..
زنگ زدم اول کمی در مورد پیکسل ها صحبت کردم یکدفعه گفت پنج دقیقه بعد بزن. زدم همان خانم برداشت. گفتم بدهید به آقای قبلی. صدازد آقاسجاد. نیامد. دوبار زدم. تذکر را گفتم. گفته هاش جالب و تکرار بود!
"اینجا یک شرکت خصوصیه!
حجاب یک مسئله شخصیه"
که گفتم آنجا یک فروشگاهه که افراد مذهبی میان و میروند. "شما اولین نفری هستید که مشکل دارید"
ممکنه یک نفر سیگار بکش هیشکس چیزی نگوید اما یک نفر تذکر بدهد بد است!
#حجاب واجب است رعایت بشود. .. لطف کنید به همکار تون بگویید رعایت کنند. .
.
#امر_به_معروف_تلفنی
#پیکسل
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر_تلفنی
دیروز #پاساژ_مهستان بودم.
همین طور که داشتم ، پیکسل ها را انتخاب می کردم ... یک دختر بی حجاب طوری با کسی که ظاهرا پدرش می نمود داخل مغازه آمدند، سوال کردند فقط #پیکسل_مذهبی دارید؟
مغازه دار: نه از اینها هم داریم
جعبه ی پیکسل ها گذاشت جلوش.
دیدم که دنبال پیکسل #خواننده_ها و #بازیگرها می گردد
#حجاب اش خوب نبود
مانتو قرمز
روسروی پس و پیش و عقب و موها معلوم
...دختره که درگیر پیدا کردن پیکسل ها موردنظرش بود بنده رفتم سراغ پیکسل ها مذهبی البته نه آنچنان صریح درمورد#حجاب
.
یک پیکسل زیبا و با متنی از حضرت زینب س برداشتم (ما رابت الا جمیلا)
پدر را صدا زدم. ازش تعریف کردم شما دختر خوبی داری...شما پدر غیوری هستی... و . ..
امامحسین ع هم تا آخرین لحظه حیات غیرت داشت روی حرم و حریم اش ...
با تفصیل اش چند جمله گفتم ...
در مورد آن کلام حضرت زینب س کمی توضیح دادم
ندیدم جز زیبایی ...
تقدیم کردم و گفتم به دخترتان بگویید موهاشونو بپوشانند ...
ار پاساژ مهستان داشتم می آمدم بیرون...
همان نبش پاساژ خانم مانتویی ساق دست عریان بابچه کمتر از پنج سالش پرسید؛
آقا #پاساژ_مهستان کجاست؟
بادست کامل اشاره کردم همینه
گفتم چی میخای بگیرید؟
گفت #چادر
گفتم چادر! ندیدم ها!
او رفت داخل بپرسد ۳قدم نرفته بود که صدا زدم بیاین
از این طرف برین از داخل کوچه آن مغازه چادرفروشی است
او به وسط کوچه نزدیک شده بود که...
به ذهنم آمد احتمالا تاره میخواهد چادری شود
خوبه بک هدیه پیکسل چادر و حجاب بهش بدهم
پرسیدم چادر برای خودتان میخاین؟
گفت بله
بزارید بهتان یک پیکسل هدیه بدهم
گفت پیکسل!؟
گفتم بله همان که خانما تهرانی ها می زنند روی کیف و لباس شان...
با تعحب نگاه کرد یکی برداشت