۵/این خانم و آقا شروع کرد چرت و پرت گفتن.
پلیس هنوز نیامده بود بنده داشتم کلافه می شدم. زنگ زدم به مولف کتاب #واجب_فراموش_شده گفتم حسین اینطوری شده. بااینکه دم خونه بودم به پدر و برادر زنگنزدم چون کاملا ضد #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر اند دفعه پیش پدرم آمد به خودم توهین می کرد...
۶/در تماس اول چون داخل اتاق بودم آنها بودند نتونستم راحت بگم چیزی ننی دانم فهمید یا نه. من که می دانستم چون جرم مشهودیی ندارم کسی حق توقیف ام ندارد راهم راکشیدم بروم ایستگاهیی ک بی صاحب بودازجهت حراست!
یکی که لباسمترو داشت آمد جلومو گرفت چسباند به دیوار.
گفتم شما؟
_رئیسایستگاه
۷/با زور منرا برد داخل اتاق با کمک همان آقاهرزهپوش،
دوباره زنگ زدم به حسین. یک جمله اش آروم نگه داشتم گفت
《ببین می دانم آنجا تعدادش علیه تو بیشتر است تنهایی خسته یی اما بدون وقتی حق با تو باشد خدا هم با توه》
بعدش احساس آرامش داشتم هر اتفاقی هم می افتاد فقط فکرکردم امتحان فردا..
۸/بعددوباره رنگ زدن به۱۱۰. پلیس آمد۳تا. اول که آمدن با همان رئیس ایستگاه حرف زدن که مدعی بود اخلال کردم ایستگاه بهم ریختم
پلیس آمد من نشسته بودم رو صندلی یی ک پشت میز بود گفت رئیسی؟ گفتم نه با آرامش
بعد گفت همه بیرون
مسئول ایستگاه و مرد ساکتی ک میگفت حراست است بیرون نمی رفت..
۹/گفت اول چی شده شروع کردن به گفتن که از بهشتزهراس داشتم می آمدم که حرفم را قطع کرد حملهوار گفت که چی که از بهشتزهراس
داشتم توضیح می دادم که تا دید همه رفتن گفت تو چه کاره یی که امربهمعروف می کنی؟
ضابط دادگستری هستی؟
گفتم بنده وظیفه شرعی و قانونی ام را انجام دادم
...
۱۰/هیچ تخلف از قانون و شرع نکردم. آن پلیس سبزلجنی که آن گوشی رو صندلی نشسته بود گفت #امر_به_معروف شرایط دارد
یعنی تا آخرش این شرایط را ۱۰بار گفت
کتاب #واجب_فراموش_شده پیشم بود نشونش دادم گفتم اینجا چی نوشته؟(بیانات مقام معظم رهبری) بخش احکام را آوردم گفتم کدام شرط را رعایت نکردم؟
۱۱/هیچی نداشتند بگویند. باز همان پلیس درجه دار اول، رو کردم بهش اتیکت اش را خواندم گفتم
آقای جوادمیرزایی شما مکلفی وظیفه قانونیت را انجام بدهی خودت می دانی بیشتر از قانون اقدام کنید داداسرا نظامی باهات برخورد می کند
من دارم طبق قانون و حقوق حرف می زنم.
لحنش دیگه آروم تر شد
۱۲/ گفت ببینید ما اینجا ۲راه نداریم میانجیگری کنیم رضایت طرفین و تمام. چون گفته بودم منم شکایت دارم.
گفته بودم جرم مشهود دارد از جهت قانون حجاب من جرم مشهود ندارم.
گفت یا صورتجلسه بفرستیم فردا برید داداسرا بازپرس. البته قبلش لحن تهدیدی بود ک گفتم تهدید نکن. بازپرس هم با ادلهست
۱۳/داشتم میگفتم خب گزینه اول که رضایت طرفین بود بنده میتوانم اینطورعذرخواهی کنم که اگر...
که یکدفعه پلیس سبزیوم آمد داخل قبلش با آن زن بی حجاب وآقاش مکالمه داست. گفت ول کن بابا بنویس بروند دادسرا.
که دیدم یکدفعه آقا آمد گوشه اتاق باچهره مظلوم گفت
آقااین زن من ۱ساله داره اذ(یت)..
نخواستم بیشتر از این ضایع بشود مردمتاهل از زنش بدگویی کندروبوسی کردم و گفتم به لباس مشکی ات قسم تورو امام حسین ع من یک کلمه توهین کردم
گفت نه
امضا کردیم رضایت بی قید و شرط طرفین.
اما زنه باز به مرده گفت شماره شو بگیر من که دیدم مرد ترسو پیش زنش گفتم بیا اینم شماره...
با پلیس اول صحبت کردم خدایی رئیس ایستگاه به تو چی گفت جوابی مناسب نداد بهم
فقط می گفت ببینم منم بسیجیم گفتم من بسیجی نیستم دنبال وظیفه شرعیم هستم
تاوید می کرد #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر شرایط دارد اینجا مترو ست فیلم می گیرند از این حرف ها عوامپسند...
خسته رفتم خونه...
پایان: پیام دادم به حسین خادمی، آقا آن جمله ات خیلی خوب بود اگر نبود آن توجه یی که بهم دادی معلوم نبود بتونم درمقابل۸نفر آرامششم را حفظ کنم
《شک نداشته باش وقتی حق با تو است خدا هم با تو است》
خیلی فضا سنگینی بود اما...
@edalat14522
@Madaregolhaa