eitaa logo
قدمی در راه جمعیت 🕊
148 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
878 ویدیو
32 فایل
کانالی برای ترویج فرهنگ فرزندآوری و تبیین اخبار مهم و نکات ناب، خانواده و جمعیت🕊👶 قدمی در راه جمعیت را به دوستان خود معرفی کنید ...•°"
مشاهده در ایتا
دانلود
سه نسبت عاشورایی.mp3
20.62M
▪️ سه نسبت (با خدا ،خلق، خصم ) ▪️ نشست "نگاه تمدنی به نهضت کربلا" استاد تاریخ پخش : ۹۹/۵/۳۱ ⬅️ فیلم کامل : http://www.telewebion.com/episode/2346978 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 @rahimpoor_azghadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🕊همسری که شوهر خود را از جهنم نجات داد💔🕊 ✍از زنانی که جزء خاندان حضرت امام حسین (ع) نبودند ولی از خود عظمت به یادگار گذاشتند، همسر زهیر ابن قین است که عامل اصلی نجات زهیر از اعماق جهنم و رساندن او به عالی‌ترین درجات بهشت می‌شود. زهیر، عثمانی بود. عثمانی‌ها معتقد بودند خون عثمان بر گردن حضرت امیرالمؤمنین (ع) است و به همین دلیل دشمن حضرت بودند. زهیر نمی‌خواست با حضرت امام حسین (ع) مواجه شود؛ اما وقتی قاصد آمد و گفت امام می‌خواهند تو را ببینند، قصد نداشت برود‌! همسرش گفت «سبحان‌الله! پسرِ دختر پیامبر تو را می‌طلبد و تو نمی‌روی؟». چنان این را محکم گفت که زهیر شرمنده شد و تصمیم گرفت نزد امام (ع) برود. ما نمی‌دانیم چه بین او و امام رد و بدل شده است. وقتی برگشت، دیدند متحول شده و شاد و مسرور بود و گفت «من راه خودم را پیدا کرده‌ام» نقل مشهور این است که زهیر، همسرش را به کوفه بازگرداند و موقعی که می‌خواستند جدا شوند همسر با چشمان گریان گفت: 💥«تو در رکاب پسر پیامبر به شهادت نائل می‌شوی. در روز قیامت من را فراموش نکن» و درست هم می‌گفت چون او عامل این تحول شده بود. 📚 گفتاری از دكتر محمدحسین رجبی دوانی 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
💞💞 مسئول اعتکاف دانش‌آموزی یزد بود. از وسط برنامه‌ها می‌رفت و می‌آمد. قرار شد بعداز ایام البیض برویم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه عقد کنیم. رفته‌بود پیش حاج‌آقای آیت‌اللهی که بیایند برای خواندن خطبه‌ی عقد. ایشان گفته‌بودند: بهتره برید امامزاده جعفر(ع) یزد. خانواده‌ها به این تصمیم رسیده‌بودند که دوتا مراسم مفصل در سالن بگیرند:یکی یزد یکی هم تهران.مخالفت کرد، گفت: باید یکی روساده بگیریم! اصلاً راضی نشد، من را انداخت جلو که بزرگترها را راضی کنم. چون من هم با او موافق بودم، زور خودم را زدم تا آخر به خواسته‌اش رسید. شب‌تا‌صبح خوابم نبرد. دور حیاط راه می‌رفتم. تمام صحنه‌ها مثل فیلم در ذهنم رد می‌شد. همه‌ی آن منت‌کشی‌هایش. از آقای قرائتی شنیده‌بودم: ۵۰درصد ازدواج تحقیقه و ۵۰ درصدش توسل. نمیشه به تحقیق امید داشت، ولی می‌توان به توسل دل‌بست. بین خوف و رجا گیر‌افتاده‌بودم. بااینکه به دلم نشسته بود، باز دلهره داشتم. متوسل شدم. زنگ‌زدم به حرم امام‌رضا(ع). همان که خِیرم کرده‌بود برایش. چشمانم را بستم. با نوای صلوات خاصه، خودم را پای ضریح می‌دیدم. در بین همهمه‌ی زائران، حرفم را دخیل بستم به ضریح: ما از تو به غیر تو نداریم تمنا/ حلوا به کسی دِه که محبت نچشیده. همه را سپردم به امام(ع). هندزفری را گذاشتم داخل گوشم. راه می‌رفتم و روضه گوش می‌دادم‌. رفتم به اتاقم با هدیه‌هایش وررفتم: کفن شهیدگمنام، پلاک شهید. صدای اذان‌مسجد بلند‌شد. مادرم سرکشید داخل اتاق و گفت: نخوابیدی؟ برو یه سوره قرآن بخون! ساعت‌شش شش‌ونیم صبح خاله‌ام آمد. با‌مادرم وسایل سفره‌ی عقد را جمع می‌کردند. نشسته‌بودم و برّوبرّ نگاهشان می‌کردم. به‌خودم می‌گفتم: یعنی همه‌ی اینا داره جدی می‌شه؟ خاله‌ام غرولندی کرد که: کمک نمی‌کنی حداقل پاشو لباست رو بپوش! همه عجله‌داشتند که باید زودتر عقد خوانده‌شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم. ...💝 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
💞💞 وقتی با کت و شلوار دیدمش پقی زدم زیر خنده هیچ‌کس باور نمی‌کرد این آدم تن به کت و شلوار بدهد از بس ذوق مرگ بود خندم گرفت. به شوخی بهش گفتم شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما رو پوشیده؟؟ در همه عمرش فقط دو بار با کت و شلوار دیدمش یه بار برای مراسم عقد یه بار هم برای عروسی . در و همسایه و دوست و آشنا با تعجب می‌پرسیدند حالا چرا امامزاده ؟؟نداشتیم بین فک‌وفامیل کسی این‌قدر ساده دخترش رو بفرسته خونه بخت. سفره عقد ساده انداختیم وسایل صبحانه را با کمی نان و پنیر و سبزی و گردو و شیرینی یزدی گذاشتیم داخل سفره .خیلی خوشحال بودم که قسمت شد قرآن و جانماز هدیه حضرت آقا را بگذارند داخل سفره عقد. سال هزار و سیصد و هشتاد و شش که حضرت آقا آمده بودند یزد متنی بدون اسم برای ایشان نوشته بودند چند وقت بعد از طرف دفتر ایشان زنگ زدند منزلمان که نویسنده این متن زنه یا مرد؟ مادرم گفت دخترم نوشته. یکی دو هفته‌ای گذشت که دیدیم پستچی بسته‌ای آورده است. آقای آیت‌اللهی خطبه مفصلی خواندند با تمام آداب و جزئیاتش فامیل می‌گفتند ما تا حالا این‌طور خطبه‌ای ندیده بودیم حالا در این هیروویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم می‌گفت اینجا جاییه که دعا مستجاب می‌شه .هر چه می‌خواستم بهش بفهمانم که ول‌کن این‌قدر روی این مطلب پافشاری نکن راه نمی‌داد هی می‌گفت تو سبب شهادت منی من این رو با ارباب عهد بستم مطمئنم که شهید می شوم. فامیل که در ابتدای امر کلاً گیج شده بودنن. آن از ریخت و قیافه داماد این‌هم از مکان خطبه عقد آن‌ها آدمی بااین‌همه ریش را جز در لباس روحانیت ندیده بودند بعضی‌ها که فکر می‌کردند طلبه است . با توجه به اوضاع مالی پدرم خواستگارهای پول‌داری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم حالا برای همه سوال شده بود مرجان به چه چیز این آدم دلخوش کرده که بله گفته است؟ عده‌ای هم با مکان ازدواجمان کنار می‌آمدند ولی می‌گفتند مهریه‌اش رو کجای دل‌مون بزاریم، چهارده تا سکه هم شد مهریه! همیشه در فضای مراسم عقد، کف زدن و کل کشیدن و این‌ها دیده بودم . رفقای محمدحسین زیارت عاشورا خواندند و مراسم وصل به هیئت و روضه شد البته خدا در و تخته را جور می‌کند آن‌ها هم بعد از روضه مسخره‌بازیشان سرجایش بود. شروع کردند به خواندن شعرِ: رفتند یاران، چابک‌سواران.... چشمش برق می‌زد. گفت: تو همونی‌که دلم می‌خواست، کاش منم همونی‌شم که تو دلت می‌خواد! مدام زیرلب می‌گفت: شکر که جور شد ، شکر که همونی‌که می‌خواستم شد‌، شکر که همه‌چیز طبق میلم جلو می‌ره، شکر. ...💝 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞🕊به رسم عاشقی در آغاز صبح دست بر سینه گذاشته✋ وبه زیارت آقا امام حسین (ع)می رویم . 🍃🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم 🍃اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🍃وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🍃وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت همگی ما قرار بده 🤲. 💞🕊 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞🕊جرعه ای نور از کلام وحی💞🕊 .•﷽. 🍃الَّذِينَ يُنْفِقُونَ 🍃أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ 🍃ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا 🍃مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ 🍃عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ 🍃وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ‌ كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‌كنند و سپس به دنبال آنچه انفاق كرده‌اند، منّت نمى‌گذارند و آزارى نمى‌رسانند، پاداش آنها برايشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسى دارند و نه غمگين مى‌شوند. 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
💔🕊در محضر نور🕊💔 در این فراز قرآن می فرماید: ✅1-شروع نيكو كافى نيست، اتمام نيكو هم شرط است. «يُنْفِقُونَ ... ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ... مَنًّا»🍃 ✅2- اسلام حافظ شخصيّت محرومان وفقراست و كوبيدن شخصيّت فقرا از طريق منّت را سبب باطل شدن عمل مى‌داند. «لا يُتْبِعُونَ ... مَنًّا وَ لا أَذىً»🍃 ✅3- اعمال انسان، در يكديگر تأثير دارند، يعنى يك عمل مى‌تواند عمل ديگر را خنثى كند. انفاق براى درمان فقر است، ولى منّت‌گذارى آنرا مايه‌ى درد فقرا مى‌گرداند. «يُنْفِقُونَ ... لا يُتْبِعُونَ ... مَنًّا وَ لا أَذىً»🍃 ✅4- خداوند، آينده انفاق كننده را تضمين كرده است. «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»🍃 ✅5- كسى كه بدون منّت و آزار وفقط براى خدا انفاق مى‌كند، از آرامشى الهى برخوردار است. «يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ... لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»🍃 -شیعه 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
🕊 💠 بهترين هديه به همسر و نسبت به تفاوتهاي زن ومرد و رفتارهاي متناسب با آن تفاوتهاست. 💠با اين تفاوتها ديوارهاي رنجش و بي‌اعتمادي فرو مي‌ريزد، چرا كه همه كشمكش‌ها و رنجش‌ها ناشي از عدم درك يكديگر مي‌باشد. 💠زن ومرد نه تنها در روابطشان با يكديگر متفاوتند بلكه در فكر كردن، احساسات، ، عكس‌العمل نشان‌دادن، عشق، خواسته‌ها، نيازها و قدرداني كردن با يكديگر متفاوتند. 💠با توجه به این نكته كه همسرتان با شما فرق دارد مي‌توانيد به برسيد و بجاي اينكه در برابر او مقاومت كنيد و يا بخواهيد رفتارهاي او را تغيير بدهيد با او كنار مي‌آييد. سازی 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
❓ 🍃امام خمینی (ره) : شریفترین شغل در عالم ، بزرگ کردن یک است ، و تحویل دادن یک است به جامعه .👌 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مطالبه گری حضرت آقا از پدر و مادرها با زبان خواهش🌹🍃 حضرت آقا به پدر و مادرها و امام جامعه از پدر و مادرها .... ‼️ «إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله...» 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
⚠️خطری غیرقابل علاج در راه است... 💠استاد مرتضی آقا تهرانی در جلسه مبلغين گفتند: با حضرت آقا ديدار داشتم از حضرت آقا پرسيدم، من در جلسات روي چه موضوعی تأكيد كنم؟ سياست؟ اقتصاد؟ سبك زندگی؟ 🔹️ ایشان فرمودند: بگویید مبلغين روى كار كنند، بگویید اگر من را هم قبول ندارند، 😔 به خاطر اين كار رو بكنند، به خاطر !😔 مقام معظم رهبری : ⛔️ ، کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهایی است که اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتی هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست؛ اما امروز چرا، امروز قابل علاج است. جان... امام جامعه با تقاضا میکند جوانان را سهل کنید و درمقوله خطر پیری جمعیت فرهنگ سازی جمعیت داشته باشید ... 📛علاج واقعه قبل از وقوع می باشد .🕊 "ه_ح" 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۲ وقتی که باور کردی در این عالَم تـ👈ـو فقط یه بنده هستی؛ از خودت خالی و از محبت دیگران؛ پُر خواهی شد. 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
💞💞 موقع امضای سند ازدواج دست‌ام می‌لرزید مگر تمامی داشت شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی ولی ولی باورم نمی‌شد تا این حد امضاها مثل هم درنمی‌آمد زیرزیرکی می‌خندید: چرا دستات می‌لرزه؟ نگاه کن! همه امضاها کج و کوله شده! بعد از مراسم عقد رفتم آرایشگاه،قرار‌شد خودش بیاید دنبالم دهان خانواده‌اش بازمانده بود که چطور زیر بار رفته بیاید آتلیه. اصلاً خوشش نمی‌آمد، وقتی دید من دوست دارم،کوتاه آمد. ولی وقتی آمد آن‌جا، قصه عوض شد. سه چهار ساعت بیشتر نبود که با هم محرم شده بودیم. یخم باز نشده بود ،راحت نبودم خانم عکاس برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر، این‌قدر مسخره‌بازی درمی‌آورد که در عکس‌ها بخندم. همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد. پشت فرمان بلند بلند می‌خواند: دست منو تو نیست اگر نوکرش شدیم/خیلی حسین زحمت مارا کشیده است! کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل. یاد روزهایی افتادم که او و بچه ها می اومدیم اینجا و او همیشه خدا اینجا پلاس بود. بودنش بساط شوخی را فراهم می‌کرد که : این‌باز اومده سراغ ارث پدرش! سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد. حتی آمد و از آن‌ها خواست بتواند راضی‌ام کند به ازدواج. می‌گفت قبل از این‌که قضیه ازدواجمان مطرح شود، خیلی از دوستانش می‌آمدند و درباره من از او مشورت می‌خواستند. حتی به او گفته بودند که برایشان از من خواستگاری کند. غش غش می‌خندید که: اگه می‌گفتم دختر مناسبی نیست، بعداً به خودم می‌گفتم پس چرا خودت گرفتی‌ش؟ اگه هم می‌گفتم برای خودم می‌خوام که معلوم نبود تو بله بگی! حتی گفت: اگه اسلام دست و پام رو نبسته بود دلم می‌خواست شما را یک کتک مفصل بزنم! آن کل‌کل‌های قبل از ازدواج، تبدیل شدن به شوخی و بذله‌گویی. آن شب، هرچه شهید گمنام در شهر بود، زیارت کردیم. فردای روز عقد رفتیم خانه خاله مادرش، آن‌جا هم یک سر ماجرا وصل می‌شد به شهادت. همسر شهید بود، شهید موحدین. روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم. محمدحسین هم ظهرش امتحان داشت. با اعتمادبه‌نفس، درس‌نخوانده رفت سر جلسه. قبل از امتحان نشسته بود پا یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید. جالب این‌که آن دست را پاس کرد. قبل از امتحان زنگ زد که دارم میام ببینمت! گفتم: برو امتحان بده که خراب نشه! پشت گوشی خندید که: اتفاقاً میام که امتحانم خراب نشه! آمد گوشه حیاط ایستاد، چند دقیقه‌ای باهم صحبت کردیم. دوباره این جمله را تکرار و تکرار کرد: تو همانی که دلم خواست، کاش منم همونی بشم ک تو دلت می خواد! رفت که بعد از امتحان، زود برگردد. 💝 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
💞💞 تولدش روز‌بعد از عقدمان بود. هدیه خریده‌بودم: پیراهن، کمربند، ادکلن. نمیدانم چقدر‌شد، ولی به‌خاطر دارم چون می‌خواستم خیلی مایه بگذارم، همه را مارک‌دار خریدم و جیبم خالی‌شد. بعد‌از ناهار، یکدفعه با کیک و چندتا شمع رفتم داخل اتاق. شوکه‌شد. خندید: تولد منه؟ تولد توئه؟ اصلاً کی‌به‌کیه؟ وقتی کادو را بهش دادم گفت: چرا سه‌تا؟ خندیدم که: دوست داشتم! نگاهی به مارک‌ پیراهنش انداخت و طوری‌که توی ذوقم نزده‌باشد، به‌شوخی گفت: اگه ساده‌ترم می‌خریدی، به‌جایی برنمی‌خورد! یک‌پیس از ادکلن را زد کف‌دستش. معلوم‌بود خیلی‌از بویش خوشش آمده: لازم‌نکرده فرانسوی باشه. مهم اینه‌که خوش‌بو باشه! برای کمربند چرم دورو هم حرفی نزد! اخر سر خندید که : بهترنبود خشکه‌حساب می‌کردی می‌دادم هیئت؟ سرجلسه‌ی امتحان، بچه‌ها با چشم‌و‌ابرو به‌من تبریک می‌گفتند. صبرشان نبود بیایم بیرون تا ببینند با چه‌کسی ازدواج کرده‌ام. جیغی کشیدند، شبیه‌همان جیغ خودم وقتی خانم‌ابویی گفت: محمدخانی آمده خواستگاری‌ت! گفتند: ما‌رو دست‌انداختی؟ هرچه قسم و آیه خوردم، باورشان نشد. به‌من زنگ‌زد آمده نزدیک‌دانشگاه. پشت‌سرم آمدند که ببینند راست‌می‌گویم یا شوخی‌می‌کنم. نزدیک در‌دانشگاه گفتم: ایناها! باور‌کردین؟ اون‌جا منتظرمه! گفتند: تا سوار موتورش نشی، باور نمی‌کنیم! وقتی نشستم پشت‌سرش، پرسید: این‌همه لشکرکشی برای چیه؟ همین‌طور که به‌چشم‌های باباقوری بچه‌ها می‌خندیدم، گفتم: اومدن ببینن واقعاً شوهرمی‌یا‌نه! البته آن‌ موتور تریل معروفش را نداشت. کلاً آن موتور وقف هیئت بود. عاشق موتور‌سواری بودم، ولی بلد‌نبودم چطور باید باحجاب‌کامل بنشینم روی‌موتور‌. خانم‌های هیئت یادم دادند. راستش تاقبل از ازدواج سوار نشده‌بودم. چندبار با اصرار، دایی‌ام را مجبور کرده‌بودم که من را بنشاند ترک‌موتور، همین‌. ...💝 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
💞🕊به رسم عاشقی در آغاز صبح دست بر سینه گذاشته✋ وبه زیارت آقا امام حسین (ع)می رویم . 🍃🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم 🍃اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🍃وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🍃وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن آقاجان عرض سلام در بین الحرمین رو قسمت همگی ما قرار بده 🤲. 💞🕊 🕊 https://eitaa.com/joinchat/1757937718C827ac1b3c5