eitaa logo
بنیاد مهدویت شاهرود 🌱
278 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
161 فایل
💌 براے یارے ات آمـــادہ ایـمـ مهــــدی جـــان! بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) 💚 ارتباط بامـــــا: @Bit_com اینستاگرام: https://instagram.com/mawa_shahrood?igshid=ljxxcw3nf7s6
مشاهده در ایتا
دانلود
•• شیطان بر اساس آدمی براشون ارزش قائل میشه
•• وقتی ڪه ما عادۍ زندگی ڪنیمو فارغ از جهان آخرت‌مون حتی براۍ شیطان هم ارزش نداریم چه برسه...
•• وقتی یه انسان ِ رو انتخاب میڪنه و شروع به میڪنه یواش یواش میره بالا جناب شیطان هم میگه: آها این ارزش داره وقت بذارم براش !!!
•• پس‌ سختۍهام شروع میشه چون درونتون ریشه میڪنه واین میشه ڪه زندگی سخت میشه مثلا یه گناهی ڪه قبل از داشتن‌ هدفت برات پیش نمیومد اصلا یهو بعد میاد سراغت
•• به قول‌ [ "تا شعور حرمت نیافته‌اۍ، وسوسه‌اۍ نیست اما به محض شناخت و ادراڪ است ڪه باید شیطان را رمی ڪنی آن هم دوبار و..." ]
•• پس بزرگی وسوسه‌هاۍ ڪه میاد سراغت خبراز ڪه پیدا ڪردۍ میده !
•• [ بخاطر همینه ڪه در مراسم بعد از مشعرالحرام ڪه حاجی‌ها شعور به حرام‌هــا رو پیدا میکنن بلافاصله رمی جمرات شروع میشه...! ] ببخشیدطولانی‌شد.حلال‌ڪنید🌸🌱 /به‌شرط‌لیاقت/ "یا‌مهدۍادرڪني @ahde_janan_mahdavi
📚📚📚📚 در کمال بهت و ناباوری مردی را دید، همراه با نور خیره کننده ای که چشم قادر نبود نگاه از آن برگیرد، مانند زمانی که حضرت موسی (علیه السلام) در کوه طور مسحور و مجذوب آتش میان درخت شد ، به سمتش می آمد، در هیبت عیسی مسیح(علیه السلام) همانطور که در کتاب مقدس بارها خوانده بود. ترسیده بود اما ترسی همراه با بهت و حیرت! آن مرد لباسی از جنس نور بر تن داشت، صورتش دیده نمیشد، گویی نور با او در حرکت بود و از او منشاء میگرفت، تابش نور تا حدی شدت گرفت که ناخودآگاه نگاهش را پایین انداخت. بدن بی جانی که بر روی دستانش مانند چوب خشکیده ای بی حرکت بود، ناگهان از دستش رها شد. وحشت کرد، صورتی که تا چند لحظه پیش غرق در خون بود، اکنون با لبخند دلنشینی برلب، مانند ماه نورانی می درخشید و زندگی در آن نگاه زیبا موج میزد. خداوند و عیسی مسیح(علیه السلام) را زیرلب صدا زد، نفس هایش به شماره افتاده بود، لحظه ای بعد متوجه شد که دستی به طرفش دراز شده است، اما دلش راضی نمیشد، این مرد گویی فراتر از مسیح (علیه السلام) است، انگشتری عجیب در دست داشت که او از حروف حک شده بر روی آن سر در نمی آورد، نمیتوانست حروف را بخواند اما خیره کننده بود، محبت و اطمینان عظیمی در دلش نسبت به آن مرد پدیدار شد، ناخودآگاه دستش را دراز کرد... ..... @ahde_janan_mahdavi🍃
🥀🥀🥀🥀🥀🥀 : ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡♡♡ نگذارید!!! خون شهیدان را پایمال کنند این مسئولیتی است که از خدا و پیروانش به ما رسیده است از سپرده‌ات حفاظت کن 🥀🥀🥀🥀 @ahde_janan_mahdavi
مامور سرشماری: سلام مادرجان ميشه لطفا بیای دم در؟ سلام پسرم... بفرما؟ از سرشماری مزاحمت میشم. مادر تو این خونه چند نفرید؟ 🤔 اگه ميشه برو شناسنامه‌هاتونو بیار که بنویسمشون... 📝 مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد... 🚪 سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت... چشماش پراشک شد و گفت: 😭 پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟ 😢 مأمور سرشماری، پوزخندی زد 😊 و گفت: مادر چرا فردا؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟ 😅 برو لطفاً شناسنامت‌ رو بیار وقت ندارم. 🤭 آخه...!!! 💔 پسرم 31 سالِ پیش رفته جبهه... 🚶‍♂ هنوز برنگشته... 😔 شاید فردا برگرده...!!! 😇 بشیم دو نفر...!!! ✌️ میشه فردا بیای؟؟؟ توروخدا...!!! 🙏 مأمور سرشماری سرش‌رو انداخت پایین و رفت... 😞 مغازه دار ميگفت: الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون، کلیدِ خونش‌رو میده به من و میگه: آقا مرتضی...!!! 🔑 اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو... چایی هم سرِ سماور حاضره... ☕️ آخه خستس باید استراحت کنه... 😴 شهدا شرمنده ایم..... ══════°✦ ❃ ✦°═════ @ahde_janan_mahdavi
4_5854907389366503075.mp3
8.79M
مناجات با امام خوبی ها❤ حاج حسین طاهری التماس دعا @ahde_janan_mahdavi
مۍدانے یوســـــــــــ♡ـــــــف شهــــر را چرخیده ام...... اینجـــا بدون ٺــو.... ✓زندگـــۍ ✓سخٺ ✓دشـــوار است..... با من بگـــو... شهـــر بۍیار مگـــر ارزش دیدن دارد؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡♡♡ سه شنبه مهدوے بہ صرف خط و هنـــر😊 @seshanbehay_mahdavi