♡♡♡♡
.پس بیاییم ...
به حضرت زهرا (س)و امام عصر (عج) قول بدیم دیگه احترام بزاریم به پدر مادرامون و اگرم فوت شدن براشون نماز والدین بخوانیم و صدقه بدیم و بریم سر مزارشون ازشون دلجویی کنیم!😭
ببخشیدطولانیشد.حلالڪنید🌸🌱
#منبرایشمادعامیکنم/بهشرطلیاقت/
#شماهمبراۍمندعاڪنید
#درپناهدعاۍپدرانهۍمولاصاحبالزمان
باشید♡♡♡
@ahde_janan_mahdavi
🔹 امام خمینی "قدس سره" :
✨کاری نکنیم که امام زمان روحی فداه پیش خدا شرمنده شود ....
🌷ببینید که تحت مراقبت هستید؛ نامه اعمال ما می رود پیش امام زمان سلام الله علیه،
من خوف این را دارم که ما کاری کنیم که امام زمان سلام الله علیه پیش خدا شرمنده شود،
به آن حضرت گفته شود این ها شیعه های تو هستند دارند این کار را می کنند.
نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان ما و سایر دوستان امام زمان سلام الله علیه،
یک وقت چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان ارواحنا فداه بشود.
🔹ایشان را نمی توانیم ما با هیچ تعبیری تعبیر کنیم الا همین که مهدی موعود است،
آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر و ما باید خودمان را مهیا کنیم از برای اینکه اگر زمانی موفق شدیم،
انشاءالله به زیارت ایشان، طوری باشد که رو سفید باشیم پیش ایشان.
🔹تمام دستگاه هایی که الان به کار گرفته شده اند در کشور ما و امیدوارم که در سایر کشورها هم توسعه پیدا بکند،
باید توجه به این معنا داشته باشند که خودشان را مهیا کنند برای ملاقات حضرت مهدی سلام الله علیه.
📚صحیفه نور ج۷ ص ۲۶۷ و ج۱۲ ص ۲۰۸.
@ahde_janan_mahdavi
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شگفتی مردم از این مصاحبه😊
@ahde_janan_mahdavi
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حقیقت_همیشه_زنده
⬛رحلت حضرت امام خمینی(ره)، نیز همچون حیاتش منشأ بیداری و نهضتی دوباره شد و راه و یادش جاودانه گردید. چرا که او حقیقت بود و حقیقت همیشه زنده است و فناناپذیر.
⬛ او جلوه ای از جلوه های کوثر بود و کوثرِ ولایت همواره در زمین و زمان جاری است.
⬛حکایت آن عبدصالح خدا و امام دلیر مردان و سبزقامتان تاریخ اسلام همچنان باقی است؛ زیرا حیات این ملت به اعتبار نَفَس قدسی او امکان تجلی و بقا یافت.
🌹گر کسی هست که فریاد کند بودن را همه از همت آن رند خداجو باشد🌹
@ahde_janan_mahdavi
📚📚📚📚📚
#رمان_مهدوی_ادموند
#پارت_دوم
#دقایقی_باکتاب
چشمانش را دائم باز و بسته می کرد، شاید بتواند چیزی را ببیند.
چند قدمی بیشتر نرفته بود که به منظره هولناکی رسید؛
جنازه مردان، زنان و کودکان غرق در خون که روی هم انباشته شده بود.
سرمای سخت و شدید لحظه به لحظه بیشتر در استخوانهایش نفوذ میکرد،
نمیدانست ترسیده است یا از سرما دندانهایش برهم میخورد.
اشک هایش بی اراده جاری بود، احساس میکرد کالبدش ظرفیت این همه فشار بی امان را ندارد،
به دنبال کسی سرگردان در میان تاریکی پیش می رفت، با دقت جنازهها را نگاه می کرد،
آنچنان که گویی در ذهنش تمام جزئیات این صحنه را ثبت و ضبط می کند.
قلبش به قدری تند میزد که گویی کسی با پتک بر قفسه سینه اش می کوبید.
یکی از جنازه ها بی اختیار زانو زد، سعی میکرد خون های روی صورت او را پاک کند اما دست هایش یخ زده بود،
دلش گواهی میداد که خودش است، او را در آغوش گرفت و به سینه اش چسباند، با خود زیر لب زمزمه می کرد:
نه! خدایا با من اینکار را نکن، من تحمل این مصیبت را ندارم، من بدون او نمی توانم زندگی کنم، خدایا کمکم کن.
صدای هق هق گریه اش سکوت مرگبار آنجا را می شکست، اسمی را فریاد می زد که تا آن لحظه برای خودش هم آشنا نبود.
در حالت بی پناهی و درماندگی بر زمین سرد و نمناک زانو زده بود که شعاع نور ضعیفی از دور دست ها تابیدن گرفت،
به تدریج گسترش یافت و گویی همه جا را روشن کرد.
در نگاه اول احساس کرد خورشید شروع به تابیدن کرده و درحال طلوع است
اما وقتی بیشتر دقت کرد مطمن شد که این خورشید نیست، این نور فراتر از خورشید بود !
#ادامه_دارد.....
@ahde_janan_mahdavi🍃