شـاید من:)
ولی از قسمت دختر بودن
فقط اون قسمتش رو دوست دارم
که همه میگن شبیه مامانهام>>>
شـاید من:)
#منِ_سبز
#ننجونِ_درونِ_من
ننجونِ درونِ عزیزم؛
[من رو خوشحال کردن خیلی اسونه،
وقتی که یکی به حرفهام میخنده،
کادو های کوچولو تو مناسبت های مختلف بهم میده،
زیبایی هام رو بیان میکنه،
دستام رو میگیره،
وقتی حالم بده بغلم میکنه و
به حرفهام گوش میکنه،
از روزش برام تعریف میکنه؛
احساس میکنم واقعا تو اسمون قلبم ستاره زده میشه..]
- بیست و هشتمین نامه من به مادر بزرگِ درونم:)-
#پاراگراف
۴۶_ من و تو
عزیزکم،
بیا در میان روزها پاییز که مدام در حال گذر کردن است عاشقی کنیم،
عاشقی کنیم به طوری که باورمان شود
در سال ۳۰ میزیستیم
با همان لباس های اینگلیسی و کت های بررویش!
بیا عاشقی کنیم در میان تمام لحظاتی که برجلوی چشمانمان رخ نمایان میکند!
درمیان آن بل و بشو زمانه،
بیا گوش بسپاریم به اهنگ های ویگن و
تو در زیر رگبار استعمارگران دستان سرد و رنگ پریده من را بگیری،
من را ازاد کنی و نشان بدهی آزاد ماییم،
ماییم در زیر اتش اینگلیسی ها!
من و تو، یعنی ما، متعلق به این دوره نیستیم،
ما مال ۷۰ سال پیشیم،
همانقدر قدیمی،همانقدر خاک گرفته،همانقدر تاریخی..
اصلا که زمان را مشخص میکند؟
تاریخ نگارها؟
باور نکن نارنجی من، باور نکن تمام من،
ما در این زمانه متولد نشده ایم،
ان لحظه از تاریخ انتظار منی را در اغوش تو میکشد،
بیا دنیارا عوض کنیم و نشان بدهیم،
این ماییم که زمانه را معین میکنیم!
_سیده زهرا موسوی
شـاید من:)
قبل امتحانات یه چالش نویسندگی بزارم؟! https://daigo.ir/secret/53280470
طبق نظریه هاتو حتما میزارم..