استادان و نااستادان
رسالهی دکتری از روی آریانپور
🔴 استاد دانشگاهی داریم که رفته کل لغتهای یک رشتهی خاص را با معانیشان از دیکشنری آریانپور جدا کرده و یکجا جمع کرده و این شده پایاننامهی دکتری ایشان.
البته همین کار را نمیدانم خودش کرده یا نه.
به همین سوی چراغ!
#استادان_و_نااستادان
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
استادان و نااستادان
فاجعه در مالایا
🔴 در دورهی لیسانس، تصادفا با یک موجود عجیبی درس گرفتم که با مدرک آزاد در دانشگاه دولتی هیات علمی شده بود. جلسهی اول سر کلاسش گفت هر کس فرهنگ لغت فلان را بخرد و بیاورد که من امضا کنم، یک نمره خواهد گرفت!
خب این کار را نکردم و ماجرا از جلسهی دوم شروع شد. داشت متن بسیار سادهای را به عربی میخواند و ترجمه و تجزیهوترکیب میکرد. رسید به جملهای که توش این عبارت بود: فی ملایا.
تویش ماند و نفهمید ملایا چیست. بعد از تفکری درخور خودش و استادانش و استخدامکنندگانش، گفت: ملایا همان مالزی است، چون عربها نمیتوانند بگویند مالزی، میگویند ملایا!
خشم و جهالت جوانی بر من غلبه کرد و گفتم پرفسور! عربها چه مشکلی دارند برای تلفظ مالزی؟ عربها به مالزی میگویند مالیزیا. بخشی از مالزی در ناحیهی مالایا واقع شده. این ملایا همان ناحیهی معروف در آسیای جنوبشرقی است که ما مینویسیم مالایا؛ عربها هم مینویسند ملایا. همین (اینها را در کتاب جغرافیای کشورهای مسلمان در دورهی دبیرستان میشد خواند). جالب اینجاست که آن عالم بزرگ حتی وقتی جواب را هم بهش گفتم باز قانع نشد و گفت: یکی از دانشجوها دربارهی این کلمه تحقیق کند و هفتهی بعد بیاورد.
گفتم اگر یک بار توی عمرتان اخبار تلویزیون را تصادفا هم میشنیدید حتما این کلمه به گوشتان میخورد. این گذشت و چند دقیقه بعد، استاد توی معنی کلمهی شریعه (آبشخور، آبخور، جایی از رود که از آنجا بشود آب برداشت یا به حیوانات آب نوشاند)، مثل یک استاد تمام عیار، ماند!
دوباره شروع کرد به پرتوپلا گفتن. میدانستم این بار خشمگین خواهد شد و چاره نبود. گفتم استاد! اخبار گوش ندادی در عمرت که بدانی ناحیهی مالایا کجاست؛ تا حالا روضه هم نرفتی که بین هر سه جمله یک بار میگویند شریعهی فرات، شریعهی فرات؟
خب نتیجه اینکه گفت اگه بلدی دیگه نیا سر کلاس ولی آخر ترم بهخاطر غیبت جریمهام کرد!
برخی نااستادان بیسواد بودند اما اخلاق داشتند، این یکی نه سواد داشت نه اخلاق!
#استادان_و_نااستادان
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
استادان و نااستادان
قضیهی شیرگاه
🟢 در دورهی فوقلیسانس تاریخ تطبیقی ادیان، یک روز مرحوم استاد #محمود_روح_الامینی دستور داد که بنا بر درسهایی که آموختهایم، یک تحقیق محلی کوتاه صورت بدهیم.
رفتم و روی نام "شیرگاه" کار کردم و نوشتم که به فلان و فلان دلایل، شیرگاه، واگویهای از سورگایَست یعنی جای آتش و یزشن! با شواهد و مَواهد از اینها که در کار زبانشناسی تطبیقیتاریخی سر میز میچینند. کار را قبلش به دو تا استاد گردنکلفت زبانِ باستانیبِدان هم دادم و از هفتآب رد کردم که وقتی روحالامینی میخواندش، بگوید بهبه به تو!
کار را دادم و خواند و لبخند مخصوصش را زد (دربارهی آن لبخند فنی که معادل تقریبا ۲۵ صفحه نقد حساب میشد قبلا نوشتهام و باز هم اگر شد مینویسم). گفت: در شیرگاه، بقایای آتشکده داریم؟
گفتم نه.
گفت گزارشی در تاریخ هست که بالاخره یک زمانی آنجا آتشکده یا آتشگاهی وجود داشته؟
گفتم ظاهرا که نه. فعلا چیزی نیست.
گفت در افواه مردم یا در فولکلور محلی اشارتی به این که اینجا آتشکده داشتند یا محل برگزاری جشنی در دوران باستان بوده، یافتهای؟
گفتم فعلا خیر.
گفت خب نه دادهای مکتوب داری، نه دادهای شفاهی، نه یافتهای تاریخی، نه شاهدی باستانشناختی؛ فقط به صرف اینکه تحلیلت با قواعد تحول تاریخی یک واژه جور در آمده میخواهی برای تاریخ یک شهر تعیین تکلیف کنی؟ استدلال زبانشناختی در این جور مقولات موقعی به درد میخورد که چیزهای مهمتری هم در دست داشته باشی وگرنه با این روش هر سنگی را میشود روی هر سنگی چید!
#استادان_و_نااستادان
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
استادان و نااستادان
ترجمهی فارسی به عربی به فارسی!
🔴 ما در دورهی لیسانس یکی از سرگرمیهامون این بود که بریم کتابخونه و پایاننامههای استادان رو بخونیم و توی مجلههای موجود در سالن مجلات کتابخونه، بگردیم ببینیم استادامون چیزی نوشتند یا نه. اون موقعها اینطور نبود که هر استادی دهها و صدها مقاله و کتاب داشته باشه و دور از جناب چون خرِ عصاری دور آسیاب مقالات علمیپژوهشی دور بزنه دیوانهوار. اینترنت هم نبود که بشه بهراحتی از رزومهی استادان سر در آورد.
خلاصه یه روز رفتیم دنبال رسالهی فوقلیسانس یکی از استادان بیسواد، توی سالن رسالهها (دکتریش از یه جای دیگه بود و رسالهی دکتریش در دسترس ما نبود طبعا).
اما چی دیدیم؟ این استاد در دورهی فوقلیسانس، یک کتاب داستان دربارهی یکی از پادشاهان ایران رو از عربی به فارسی ترجمه کرده بود و با این کار سادهی بیمعنی مدرک فوقلیسانس گرفته بود. این بود مشکل؟
نه!
اون کتاب عربیای که این آقا بهعنوان رساله به فارسی ترجمهش کرده بود، خودش در اصل به فارسی نوشته و چاپ شده بود!
یعنی اول یه نفر یه داستان تاریخی دربارهی ایگرگشاه نوشته، بعد یه عربی این کتاب رو به عربی ترجمه و در کشوری عربی چاپ کرده؛ بعد این استاد اومده اون متن عربی رو به فارسی ترجمه کرده.
حالا ما باور میکنیم که این کار رو کرده واقعا و همون متن اولی رو به جای ترجمه نکرده توی پاچهی استاد راهنماش (اون راهنما و مشاور و داورش رو قربون).
#استادان_و_نااستادان
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی