#حرف_حساب🍃
گاهی کفشهای خانواده رو واکس بزن! گاهی دستمال بکش! دستشویی بشور! از این جنس کوچیک شدنهاست که آدمها رو بزرگ میکنه..!
#کوچیک_شو_یکم!!!
@mazhabi_yon
#تلنگر🌿
استادم میگفت:"
میدانید چرا بچهها درد دارند میگویند مامان 🧕
نمی گویند خدا..؟!🤨
آخر از بس به آنها گفته اند فلان کار را بکنی خدا می اندازدت جهنم...🔥
بچه را از خدا میترسانند😪
@mazhabi_yon
#تلنگر
اگه لباست به یه میخ گیر کنه،
به عقب بر می گردی
و اون رو آزاد میکنی...
حالا
این میخ، همون گناهه
که به قلبت نشسته 🖤
چی میشه اگه
دو قدم به عقب برگردی 👣
و خودتو آزاد کنی👌😕
@mazhabi_yon♡
آدم از رفیق بد👤
تاثیر میگیره!
مثل بادی که💨
از زباله دونی رد بشه🗑🧹
اونم بوی بد میگیره
چه بخواد🤷🏻♂️
چه نخواد🤷🏻♂️
| حاجآقامجتبیتهرانی🌱
#رفاقت
#حواستهستبهخودت ؟!
@ mazhabi_yon
#حرف_حساب 💎
+میگفت شب قبل از خواب؛
با امام زمان حرف بزنید تا اگه تو خواب
جنابِ عزرائیل اومد سراغتون،
اخرین اعمالتون حرف زدن با امام زمان باشه(:💚
+الحق كه زيبا گفت :)
@mazhabi_yon
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای"محمّد علی کار آموزیان"
🔹صفحه :١٣٢_١٣١
#پارت_پنجاه_و_پنجم🦋
کار #شناسایی را انجام دادیم و خسته و کوفته 😞 به طرف خطّ خودی بر گشتیم.
در این فاصله به خاطر طولانی شدن کار، پست های نگهبانی #ارتشی_ها عوض شده بود و پست بعدی در جریان #مأموریّت ما قرار نگرفته بود..
ما هم بی خبر از همه جا با خیال راحت به خطّ مقدّم نزدیک می شدیم.
در همین موقع یک مرتبه نگهبان های ارتشی به خیال اینکه ما #عراقی هستیم به طرفمان تیراندازی کردند.
بچّه ها که انتظار چنین استقبالی را نداشتند؛ سریع روی زمین دراز کشیدند.
و خود را پشت تپّهٔ کوچکی 🗻 که آنجا بود، رساندند.
کاری نمی توانستیم بکنیم.
اگر سرمان را بالا می آوردیم به دست نیروهای خودی تلف می شدیم.
بچّهها بلاتکلیف پشت تپّه #سنگر گرفته بودند.
محمّد حسین که با این مسائل به خوبی آشنا بود و چندین بار در موقعیّت هایی بدتر از این قرار گرفته بود، بی خیال و راحت نشسته بود 👌 و بچّه ها را آرام می کرد.
چاره ای نبود، باید منتظر می ماندیم تا ببینیم بالاخره چه اتّفاقی می افتد.
ارتشی ها پس از اینکه حسابی به طرف بچّه ها تیراندازی کردند، یک گروه برای اسیر کردن ما جلو فرستادند.
این بهترین موقعیّت بود، 👌 زیرا با نزدیک شدن آن ها می توانستیم سر و صدا کنیم.
و خودمان را به آن ها بشناسانیم.
همین طور هم شد، وقتی نزدیک شدند فوراً بچّه ها را شناختند.
عذر خواهی کردند و گفتند:"این مسئله بخاطر تعویض نگهبان ها اتّفاق افتاد"
خلاصه آن روز #خطر بزرگی از بیخ گوشمان گذشت.
کار #خدا بود که هیچ کس آسیبی ندید.
💠یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
((یاد خدا))
زندگی #یوسف_الهی سراسر معنوی بود.
به #عبادت 🤲 اهمیّت فراوانی می داد وهیچ چیز مانع ارتباطش با #خدا نمی شد.
به تمام نیروهایش عشق می ورزید😍 و مانند یک پدر برایشان دلسوزی می کرد.
هر وقت بچّهها برای #شناسایی می رفتند آن ها را تا ابتدای محور همراهی می کرد.
و همان جا منتظرشان می نشست تا برگردند.
یک شب در #منطقه_مهران؛
من، محمّد حسین و یکی دیگر از بچّه ها به نام #سیّد_محمود برای شناسایی رفته بودیم.
سیّد محمود جلو رفت و من و
محمّد حسین بالای رودخانهٔ گاوی منتظرش ماندیم.
سیّد حدود دو ساعت دیر کرد.
در این فاصله محمّد حسین به گوشه ای رفت و مشغول #نماز و #عبادت شد.
این حالت او خیلی برایم عجیب بود که هیچ وقت، حتّی در منطقه خطر نیز از عبادت 📿و راز ونیاز 🤲با خدا غافل نمی شد.
رفتار و کردار او به گونه ای بود که لحظه به لحظه زندگیش و جزء به جزء حرکاتش، انسان را به یاد خدا می انداخت.
💠 بی تو در کلبهٔ گدایی خویش
رنج هایی کشیده ام که مپرس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای حمید شفیعی
🔹صفحه ۱۳۵_۱۳۳
#پارت_پنجاه_و_ششم🦋
((معجزه))
یک روز با #محمد_حسین برای انجام کاری رفته بودیم.
معمولاً به خاطر شتابی که در کارها بود از #لندکروز استفاده می کردیم.
آن روز محمّدحسین پشت فرمان بود.
با سرعتی حدود صد و سی یا صد و چهل توی جاده می رفت.
یک دفعه وانت آبی رنگی از سمت راست وارد جاده شد و درست مقابل ما توقّف کرد😨.
جاده باریک بود و به هیچ شکل نمی شد آن را رد نمود.
حسین فوراً ترمز کرد، ولی چون سرعت ماشین زیاد بود، بلافاصله موفّق نشدیم و ماشین هر لحظه به وانت آبی نزدیک تر می شد😰.
فکر کردم دیگر کار تمام است و الان به شدّت تصادف می کنیم.
به همین دلیل سرم را میان دو دست گرفتم و در حالی که فریاد می زدم:
«یا ابوالفضل!...»
روی پاهایم خم شدم.
چشمانم را بستم و منتظر حادثه شدم😓؛
امّا اتّفاقی نیفتاد😳.
ماشین بدون اینکه به چیزی برخورد کند،
متوقّف شد.
من چند لحظه در همان حالت #صبر کردم. امّا دیدم نه!...خبری نیست.
آهسته سرم را بلند کردم و نگاهی به مقابل انداختم.
در کمال تعجّب دیدم کسی وسط جاده نیست. با خودم فکر کردم حتماً راننده با ماشین فرار کرده است🤔.
اطرافم را نگاه کردم، امّا خبری از او نبود.
منطقه کفی و صاف بود و اگر کسی به نزدیک یا از ما دور می شد، به راحتی تا چند دقیقه دیده می شد.
از محمّدحسین پرسیدم:« پس این راننده و ماشین چه شدند؟!😳»
در حالی که نفس عمیقی می کشید،
گفت:«او باید می رفت.»
متوجه حرفش نشدم.
خواستم دوباره سؤال کنم که دیدم از ماشین پیاده شد،
کنار جاده دو #سجده_شکر به جا آورد.✨
وقتی دوباره سوار ماشین شد،گفتم:
«باید بگویی که او کجا رفت؟!»
گفت:«خب رفت دیگر😊»
گفتم:«آخر کجا رفت که ما ندیدیم؟!🤔توی جاده و دشت به این صافی حداقل نیم ساعت طول می کشد تا یک نفر از دید خارج شود.
آن وقت چطور او در عرض چند ثانیه غیبش زد؟!😯»
کمی اخم هایش را درهم کشید و گفت: «یک جمله می گویم و دیگر سؤال نکن😠.»
گفتم: «باشد، قبول✋»
گفت: «ببین!...#معجزه توی #منطقه شامل حال همه می شود، این هم یکی از همین معجزات بود که این بار شامل حال ما شد.»
خواستم دوباره سؤال کنم که وسط حرفم پرید:«قرار شد دیگر چیزی نپرسی🤫.»
نمی توانستم سؤال کنم، یعنی او دیگر حرفی نمی زد؛
امّا مسئله همچنان برای من لاینحل ماند و اصلاً نفهمیدم آن اتّفاق چه بود و آن ماشین چطور آمد و چطور رفت؟!🤷♂
💠فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مذهــبـیـون
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
دوستان خیلی این قسمت جذابه😍
و تعجب برانگیز😳🙈
#ادامه_دارد😝
✨ #سلام_بر_حسین_ع ✨
السَّلام عَلَى الحُسَيْن ،
وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ،
وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ
، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.
🖤🌸سـلـام بـراربـاب
مابایدازحضرتمعصومه؏
بیشتراستفادهکنیم
ایشانامامزادھبلافصلاست
دخترامام،خواهرامام،عمهامام،
خیلیعظمتدارد :)🌱`
- خامنهایِرهبر💙 -
#دردودل😔
هر وقت سیلی خوردی بگو (یا زهرا)
هر وقت دستت رو بستند بگو (یاعلی)
هر وقت بی یاور شدی بگو (یا حسن)
هر وقت آب خوردی بگو (یاحسین)
اما اگر تشنه شدی ، آب نخوردی ، دستتو بستند ، بی یاور شدی ، سیلی خوردی بگو (امان از دل زینب🥺❤
@mazhabi_yon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 استاد پناهیان:
میدونی برای اینکه حججی بشی
بهجت بشی چی لازم داری⁉️
روز قیامت بهت میگن....👆👆
@mazhabi_yon
سلام به همسنگری های مذهبی و غیر مذهبی کانال😍
.
عزیزان بنده یه فکری کردم گفتم هر چقدر هم که ما هر روز پیام های تلنگر و خدایی قرار بدیم بازم یه چیزی کم هست🤓
+حالا بگید چی هست🧐
_ برای تغییرات خودمون که خیلی به ظهور مولا نزدیک هستیم باید یه برنامه ی درست و حسابی بریزیم...
کانال ما اومده سه تا برنامه ریخته تا شما از زمان بهتر استفاده کنید🙂
اول: سخنرانی خیلی خیلی تاثیر گذار و مفیده چگونه نماز خوب بخوانیم؟
با سخنرانی🎙
#استاد_پناهیان
فکر نکنید این نماز هایی که ما میخونیم درسته باید با شادابی نماز رو خوند حالا چطوری یاد بگیریم با واسطه ی سخنرانی...💡
دومین برنامه:یک نفر از عزیزان زحمت کشیده خلاصه سخنرانی چرا حجاب را انتخاب کنیم ؟
رو خلاصه نویسی کرده
و به صورت تایپ تحویل داده✍
البته باید بگم که برنامه ی ما در پست گزاری تغییر نمیکنه
فقط چند تا مورد اضافه میشه👥
.
.
رفقا ازتون خواهشمندم ما برای شما زحمت میکشیم شما هم کاری که در حق ما میتونید بکنید اینه که این جلسات سخنرانی را گوش بدید👂
سپاس از همگی
یاعلی مدد✋
#مدیر_نوشت✍
مذهــبـیـون
سلام به همسنگری های مذهبی و غیر مذهبی کانال😍 . عزیزان بنده یه فکری کردم گفتم هر چقدر هم که ما هر روز
سومین برنامه رو هم بعداً میفهمید😌😁
تلنگر⚠️
میگفت:
ما نسل غیرت روی خواهر
و روشنفکری روی دوست دختریم 😒
نسل کادوی یواشکی
نسل پول ماهانه توجیبی
نسل شینیون زیر روسری👱♀
نسل خوابیدن با sms📱
نسل درددل با غریبه مجازی 📵
نسل جمله های کورش
نسلِ ترس از منکرات
نسلِ سوخته 😏
✅حال من برایت میگویم :
ما نسل غیرتیم:
روی👇
"وطن" ،"ناموس"،" دین "
نسل نمازشب یواشکی 🤲
نسلِ پول ماهانه صدقه🌹
نسلِ چادر روی روسری 🧕
نسلِ خوابیدن با نوای یا حسین ع🕊
نسلِ درد دل با بی بی 💌
نسل جمله های آقا و شهدا ✅
نسل ترس از شیطان ✅
نسل شکفتن ✅
مذهــبـیـون
میتَوانِست زیباییَش را بِه حَراج بُگذارَد...
اَما باور داشت که اَرزان نیست 🌱
#زهرایی_شو
±دلتنگے...
یہچیزےشبیہطفلدوسہسالہاسټ
دیدیݩهرچقدربراشتوضیحمیدے
بازمنِقِخودشومیزنہ...؟!
-دلتنگیهمهمونه..!🖤
•|شآیدشہادت 🌿:)
°•♡
#تلنگرانہ‼️
مامذهبےها✋🏻
جنسپشتِویتریندیناسلامهستیم
جنسهاۍخوب
پشتویترینگذاشتہمیشھ
تامردمبراساساونواردمغازهبشن
[ببینرفیق!
جورۍباشڪہبادیدنت
نسبتبہاسلامراغببشن
نھاینڪہازدینزدهبشن...⚠️]
#حواسمونباشہ...
مذهــبـیـون
#دمت_گرم_قرمه_سبزی😃✨🍛 #قرمه_سبزی_باشید😂
به یاد قرمه سبزی های زندگی تون هستید دیگه؟😄🤔
•••
آقاۍظریفمیگوید
همہاقداماتایرانقابلبازگشتاست
اۍکاش
همہاقداماتآمریکاهمقابلبازگشتبود...
#علمدارمانرابازگردانید💔):
#حاج_قاسم
@mazhabi_yon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️شهادت یا رحلت حضرت معصومه؟؟
#استاد_پناهیان🎙
#کریمه_اهل_بیت✨