| #عبادتیمهمبرایشبقدر💐|
امشب...
شبقدر است🌖|
چقدر خوبه که امشب، در کنار اعمالی که انجام میدهیم، یک عبادتِ جدید هم انجام بدهیم:
تفکر :بله، تفکر هم عبادت هست
اتفاقاً جزء بالاترین عبادتهاست♥️|
پیامبر صلی الله علیه فرمود:
«یک ساعت تفکر، از هفتاد سال عبادت بالاتر است»
چون گاهی یک لحظه تفکر انسان رو هفتاد سال جلو میندازه🍂
امام صادق علیه السلام فرمود:
«بیشترین عبادتِ ابوذر غفاری، تفکر اندیشیدن و عبرت آموختن بود»
یک وقتی بذاریم برای تفکر بعنوان یک عبادتِ مهم در شبقدر🌻
شاید همین نیم ساعت، یک ساعتی که امشب وقت میذاریم برای تفکر، در این شبقدر، ما رو هزار ماه (حدود ۸۳ سال) جلو انداخت.
لَیْلَةُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
|📖|سوره قدر، آیه ۳
شبقدر بهتر از هزار ماه است!!!
امّا تفکر درباره چی؟!
مثلاً فکر کنیم تو این مدّت از عمرمون که گذشته چکار کردیم؟!
باید به کجا می رسیدیم و الان کجائیم؟!
اینطوری پیش بریم به کجا میرسیم؟!
از پارسال شبقدر تا امسال چقدر پیشرفتِ معنوی داشتیم؟!
برنامهمون برای سال پیش رو، تا شبقدر سال بعد چیه؟!و...🍁
ما که برای دکوراسیون و دیزاین خونمون ساعتها وقت میذاریم و فکر میکنیم...
ما که برای سِت کردن لباسهامون با هم، کلی وقت میذاریم...
ما که برای انتخاب گلِ قالیِ خونمون ساعتها فکر میکنیم و وقت میذاریم...
ما که برای کوچکترین مسائل دنیایی ساعتها وقت میذاریم و فکر میکنیم🍃!
|🔔|امشب بیائیم یه خورده برای آخرت و ابدیّت خومون فکر کنیم، و یه برنامهریزی دقیق براش انجام بدیم!
شب قدری متفاوت داشته باشیم😇|
#التماسِتفکر💞
مذهــــ🌙ــبی ها
🌱.🦋.🌱.🦋
@mazhabihal
🦋.🌱.🦋🌱
✨﷽✨
✅استجابت دعا در شبهای قدر
✍استاد فاطمی نیا: شب قدر، ابتدا بايد از گناهانمان استغفار كنيم وتصميم بر جبران بگيريم. بعضي از گناهان مانع اجابت دعا ميشود. اما نكته اين است كه به هرحال خيلي از گناهان را انجام داده ایم و درحال حاضر نميتوانيم جبران كنيم! مثل اینکه الان برويم در فلان شهرستان و دلي را كه شكسته بوديم، بدست آوريم، يا بخواهيم دوسه سال نماز قضاء را به جا آوريم، یا بخواهیم حق الناس هایی که به گردن داریم جبران کنیم. اینها را که فی المجلس نمیتوانیم انجام دهيم و جبران كنيم.
پس چه بايد كرد؟!
در اين شرايط ميگويم به خدا عرض كنيد :
"خدايا من با تو عهد ميبندم كه از اين مجلس كه بيرون رفتم در اولين فرصت ممكن اين قدم ها را بردارم و جبران گذشته كنم و تو هم به لطف و كرم بي انتهايت لطفي كن تا اين گناهان مانع اجابت دعاي من نشود."
يقين بدانيد اين كار موثر است، خدا از دلها آگاه است ، خدا كريمتر از آن است كه بخواهد اينجا با من تسويه حساب كند! وقتي ميبيند بنده اش واقعا پشيمان است و الان دستش به جايي نميرسد، حتما مهلت جبران ميدهد. اصلا اگر همچون حالي داشته باشد و با تمام وجود از گذشته اش ناراحت باشد، قطعا خداوند كريم او را میبخشد.
مذهــــ🌙ــبی ها
🌱.🦋.🌱.🦋
@mazhabihal
🦋.🌱.🦋🌱
🔴 رفع #امواج_مضر با وضو
♻️ در احادیث آمده است که #آب_وضو را خشک نکنید...
دلیل پزشکی آن است که بدن در برابر سرمایی که حس میکند خود به خود درجه حرارت را بالا میبرد تا آن را خشک کند
این تحریکات باعث بهبود و افزایش گردش خون و ورود اکسیژن بیشتری به بافتها و عضلات زیر پوست شده که باعث #شادابی و #نشاط میشود.
امروزه هم بارهای الکتریکی زائد در اثر تحریکات مغناطیسی و الکتریکی اطراف ما همچون نیروگاه های برق، موبایل، تلویزیون و سشوار بر #مغز تاثیر میگذارد و این اثرات در نواحی که تحریکات عصبی بیشتری دارد، خطرات جدیتری را به دنبال دارد.
این نواحی دقیقا همان نواحی شستوشوی وضو است (سر، صورت، دست، مچ دست و پا). که بهترین و ارزانترین و بیخطرترین راه برای دفع این امواجِ زائد، آب است که در وضو باعث انتقال بارهای ساکن از بدن به اطراف میشود.
همچنین امروزه اثرات وضو در پیشگیری از #سرطان_پوست که از عوارض تابش آفتاب و اشعه UV است توسط دانشمندان اثبات شده است.
#ماه_خدا🌙
اینم لینکش
مذهــــ🌙ــبی ها
🌱.🦋.🌱.🦋
@mazhabihal
🦋.🌱.🦋🌱
#رمانـ ﴿°•🌸 از کجـا آمدیـ؟🌸•°﴾
#پارتـ_3
پسر جوون اومد به سمتم و گفت:(بفرمایید کیفتون).
من: حالتون خوبه؟ چیزیتون نشد؟
پسره: نه خوبم چیزی نشده.
من: ببخشید تو زحمت افتادین راستی صورتتون... مثل اینکه زخمی شدین.
پسره: نه چیز مهمی نیست یه خراش کوچیکه...
من: بزارید ببینم تو کیفم دستمال دارم.
وای شرمنده دستمال ندارم😞
خونه مادر بزرگم همین نزدیکی هاست بیاید بریم یه آبی به دست و صورتتون بزنید لباس هاتون هم که خیلی خاکیه.
پسره: نه خونه خودمون هم همین اطافه.
حالا از من اصرار از اون انکار🙄
من: خونه مادربزرگ من انتهای این کوچه هست.
پسره: مسیر منم همونطرفه.
تا آخر کوچه رفتیم
پسر سربه زیری بود همینطور کم حرف....
رسیدیم ته کوچه هر دو مون هم زمان به یه در اشاره کردیم و گفتیم خونه من اینجاست😳
من: ببخشید اینجا که خونه مادربزرگ منه🤔
پسره: خب اینجا خونه مادربزرگ منم هست.
پس معلوم شد نسبت فامیلی داریم.
زنگ آیفون رو زدم.
مامان جون: کلارا جون اومدی عرفان هم که همراهته بیاید تو.
از حرفای مامان جون فهمیدم که اسمشون عرفانه...
♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕
🌸دٌُخْٓتــْٰ چٌْـآٰدًُرٍْیـٌْ🌸
اصـکـیـ مـمـنـوعـ🚫
#رمانـ ﴿°•🍒 از کـجا آمدیـ؟🍒•°﴾
#پارتـ_4
رفتیم داخل خونه.
مامان جون: کجایید پس شما دوتا دو ساعته منتظرتونیم معلوم هست چیکار میکنید؟!
من: ببخشید مامان جون او راه کیفمو زدم ولی شانس آوردم آقا عرفان رسیدن.
مامان جون: وای خدا مرگم بده چیزیتون که نشد؟؟😱
من: نه مادر من چیزیم نشده فقط انگار آقا عرفان یکم صورتش زخمی شده...
مامان جون: عرفان.مادر خوبی؟
عرفان: بله دیگه لازم نیست اینقدر شلوغش کنید🙄
(چه آدم بی احساسیه😐)
رفتیم نشستیم غذا بخوریم آقا عرفان هم رفتن لباساشونو عوض کنن.بعد اومدن.
زن عمو فاطمه: کلارا جان این پسرم عرفانه تقریبا هم سن و سالای توئه...
یهو عرفان غذا پرید گلوش کم مونده بود خفه بشه🤯
زن عمو فاطمه: چته مامان چرا مثل قحطی زده ها غذا میخوری؟!
عرفان: نه میخوام زودتر بخورم برم سرکارم.
بعد خیلی سریع غذاشو خورد و پاشد رفت.( صورتش هم قرمز بود🤣)
میز رو جمع کردیم رفتیم نشستیم روی کاناپه.
زن عمو فاطمه: کلارا جان بیا اینجا یکم از خودت تعرف کن دخترم تو پاریس چیکارا میکنی؟
من: اونجا رشته علوم تجربی دارم البته الان هم که تا یه مدتی اینجا هستیم میخوام برم ثبت نام کنم دانشگاه.
زن عمو فاطمه: عرفانم علوم تجربی میخونه دانشگاهش هم نزدیکه به اینجا میخوای برو ثبت نام کن دانشگاه خوبیه😊
من: باشه زن عمو جان با بابا مامان صحبت میکنم ببینم چی میگن🙂
صبح با بابا حرف زدم و رفت و اسممو ثبت نام کرد....
قرار شد از فردا برم همون دانشگاه.
دینگ دینگ⏰
لباسامو پوشیدم و راه افتادم....
تو راه رسیدم به آقا عرفان...
من: سلام.صبح بخیر
عرفان: سلام.ممنون
من: فکر کنم دیگه هم دانشگاهی شدیم.
عرفان: بله مادر بهم گفتن در جریانم...
♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕
🌸دٌُخْٓتــْٰ چٌْـآٰدًُرٍْیـٌْ🌸
اصـکـیـ مـمـنـوعـ🚫