eitaa logo
مداد من
539 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
175 ویدیو
9 فایل
🔰حجة‌الاسلام جواد حاجی‌اکبری ✔ موسس مکتب‌خانه قرآنی امام رضا(ع) ✔ کارشناس ارشدفقه واصول ✔ کارشناس تاریخ ✔ مدرس زبان اسپانیایی ✔ نویسنده و مدرس یادداشت‌نویسیِ رسانه‌ای ✔ مبلغ و مشاور جوانان و خانواده ✔ طلبه‌ سطح ۴ شیعه‌شناسی فعالیت توسط ادمین: @medadman
مشاهده در ایتا
دانلود
مداد من
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (9) نجات یاران امام حسین در جنگ روز عاشور
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (10) آب نخوردن به احترام امام حسین(ع) به گفته فخرالدین طریحی عالم قرن ۱۱ق در کتاب «المنتخب» عباس وقتی وارد شریعه فرات شد، دستانش را پر از آب کرد تا بنوشد، اما وقتی آن را به صورت نزدیک کرد به یاد تشنگی حسین افتاد و آب را رها کرد و با لب تشنه به همراه مشکی پر از آب از فرات بیرون آمد. (طریحی، المنتخب، ۲۰۰۳م، ص۳۰۷) علامه مجلسی نیز در بحار الانوار همین مطلب را بدون ذکر نام منبع اصلی آورده است. (مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۴۱) حبیب‌الله چایچیان شاعر و مرثیه‌سرای اهل‌بیت(ع) در این باره چنین سروده است: کربلا کعبه‌ی عشق است و من اندر احرام شد در این قبله‌ی عشاق دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آبِ روان تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرم (چایچیان، ای اش‌کها بریزید (دیوان حسان)، ۱۳۶۳ش، ص۲۱۰) اردوبادی با تحلیل چند شعر و بخشی از متن زیارت ناحیه مقدسه تلاش کرده است ثابت کند که این واقعه اتفاق افتاده است. (اردوبادی، حیاة ابی الفضل العباس، ۱۴۳۶ق، ص۲۲۲) بعد از شهادت یاران و نیاز اهل حرم به آب، امام و برادرش عباس (علیه‌السّلام) در صدد تهیه آب برآمدند. باهم وارد میدان جنگ شدند و به سمت فرات حرکت کردند. (شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۹) این مطلب را ابن حمزه طوسی (۵۶۰ق) نیز به این صورت از شاهدی عینی در کربلا نقل کرده است: «انّ الحسین (علیه‌السّلام) لمّا غلب علی عسکره العطش رکب المسناة یرید الفرات....» (طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص۳۴۱) عباس (علیه‌السّلام)، همچنان پیشاپیش حسین (علیه‌السّلام) حرکت می‌کرد و می‌جنگید و به هرسو که حسین (علیه‌السّلام) می‌رفت، او نیز به همان سو می‌رفت. (دینوری، ابوحنیفه، الاخبارالطوال، ص۲۵۷) در این هنگام امام حسین (علیه‌السّلام) روی سیل بند کنار فرات (در متن عربی تعبیر «فرکب المسناة» آمده است که «مسناة» به معنای سیل‌بند و خاکریز کناره رود یا نهر است که از سرازیر شدن آب سیل به اطراف جلوگیری می‌کند.) رفته، به سمت فرات روانه شد و سپاهیان عمر بن سعد از حرکت او جلوگیری کردند. مردی از بنی دارم گفت: «وای برشما، میان او و آب حایل و مانع شوید و نگذارید او به آب دسترسی پیدا کند. در برخی گزارش‌ها آمده است که بنی کلاب، بین او و آب مانع شدند. (شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس۳۰، ص۲۲۶ - ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹) (خوارزمی نام او را «زرعه» دانسته است و افزوده است که ابن اعثم، این گزارش را به اختصار آورده و نام او را «عبدالرحمن ازدی» گفته است. (خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۰۴) ابن اعثم، خود از این شخص به ابوالحتوف جعفی یاد کرده است. (ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۷) که مقصود همان ابوالجنوب است که طبری، نامش را عبدالرحمن جعفی گفته ایست. ابن نما حلی نیز نام وی را زرعة بن ابان بن دارم دانسته است. (ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۷۱)) حسین بن علی (علیه‌السّلام) (مرد دارمی را نفرین کرد) و گفت: خداوندا، تشنه‌اش گردان. آن مرد (از نفرین امام) خشمگین شد، و تیری رها کرد که بر گلوی حضرت اصابت کرد. امام حسین (علیه‌السّلام)، تیر را بیرون آورد، آنگاه دستهایش را زیر گلوا گرفت و پر از خون شد و آن‌را پاشید؛ آنگاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت می‌کنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت می‌کنند». «اللهم انّی اشکو الیک ما یفعل بابن بنت نبیک.» (طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۴۹ - بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱) آن‌گاه در حالی که عطش او شدت یافته بود، به جایگاهش بازگشت. در این حال لشکر دشمن، عباس را از هر طرف محاصره و او را از امام حسین (علیه‌السّلام) جدا کردند. راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت، هرچه می‌نوشید سیراب نمی‌شد، به گونه‌ای که برای تسکین وی آب را برای او خنک می‌کردند و شکر در آن می ر‌یختند، کاسه‌ها پر از شیر بود و کوزه‌ها پر از آب، اما او می‌گفت: «وای بر شما، به من آب بدهید که تشنگی مرا کشت.» کوزه یا کاسه‌ای را به او می‌دادند که برای سیراب کردن اهل خانه بس بود. آب آنها را می‌نوشید و چون از دهان خویش بر می‌داشت، لحظه‌ای دراز می‌کشید. آنگاه باز می‌گفت: «وای برشما، آبم بدهید که تشنگی مرا کشت»؛ و چیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده ترکید. (طبری، محمد بن محمد، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۵۰- ابن سعد، ترجمة الحسین و مقتله، ص۷۴ - طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص۳۴۱ - خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۰۴) ادامه دارد ... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
بچه ها روی پشتي های هیئت دراز کشیده بودند؛ چراغ ها را خاموش کرده بودیم. حسینیه تاریک تاریک شده بود. از دور نور ساعت دیجیتال حسینیه چشم را اذيت می کرد. بچه سرو صدا می کردند؛ برای آرام کردنشان تصمیم گرفتم داستانی را بگویم بلند گفتم: کدوم گروه میخواد براش قصه بگم؟ یکی از گروه ها با صدای بلند گفتند: ماااا رفتم کنارشان دراز کشیدم و شروع کردم به قصه گفتن: روزی روزگاری عقاب طلایی زیبایی در کوهستان زندگی می کرد. به شکار می رفت و روزی خودش را به دست می آورد. یک روز خرگوش یک روز موش یک روز مار در چنگ عقاب طلایی می افتادند. عقاب طلایی برای شکار وارد بیابانی شد که فقط یک درخت کاج در آن وجود داشت. ادامه دارد... ✍ محمد مهدی پیری ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
دوباره نسیمی زِ غربت، دوباره غم و سوز سینه دوباره هوای بقیع و، دوباره هوای مدینه 🥀۲۸ صفر رحلت پیغام آور آخرین، حضرت محمد مصطفی(ص) و شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی(ع) تسلیت باد🥀 🖤 در حرم بمانید؛ کانال رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) 🆔 @razavi_aqr_ir
مداد من
#عقاب_طلایی_قانع_می‌شود #قسمت_اول بچه ها روی پشتي های هیئت دراز کشیده بودند؛ چراغ ها را خاموش کرد
عقاب طلایی روی درخت کاج فرود آمد. مشغول دیده بانی بود از زیر درخت صدایی را شنید. چشمانش را به زیر سایه درخت دوخت؛ با تعجب دید یک عقاب بال شکسته، فلج و فلک زده بی پر و دم آنجا نشسته است. با خودش گفت: چطور این عقاب تا به حال زنده مانده است؟ چطور شکار می کند؟ اینطور که پیداست راه هم نمی تواند برود چه برسد به اینکه پرواز کند! عقاب طلایی تصمیم گرفت آنقدر بنشیند تا بفهمد این بی سر و پا از کجا روزیش را پیدا می‌کند. ساعت ها گذشت عقاب طلایی خسته شده بود. نگاهی به زیر درخت انداخت از دور سگی را دید که خرگوشی را به دندان گرفته و به طرف درخت می آید. خوب که دقت کرد فهمید ماجرا از چه قرار است. ✍ محمد مهدی پیری ادامه دارد... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (10) آب نخوردن به احترام امام حسین(ع) به گ
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (11) رجزخوانی حضرت عباس (علیه‌السّلام) که از برادرش جدا شده بود به تنهایی با آنان جنگید. (شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۹) او در حالی که حمله می‌کرد این رجز را می‌خواند؛ اقسمت بالله الاعز الاعظم وبالحُجُون صادقاً وزمزم وذوالحَطیم والفناء المُحرم لیخضیّن الیوم جسمی بالدم امام ذی الفضل وذی التکرمِ ذاک حسین ذو الفخار الاقدم (ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴ - خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۴) «سوگند به خدای بزرگ و ارجمند، و سوگند راستین به حجون و زمزم، سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانه مقدس در (کعبه)، امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت، یعنی حسین (علیه‌السّلام) که دارای افتخارات دیرین است، پیکرم به خون، رنگین خواهد شد.» در کتاب الفتوح و مقتل خوارزمی، به جای «حجون»، «حجور» آمده است، که نادرست به نظر می‌رسد و «حجون» صحیح است، که نام کوهی در مکه است و قبور فرزندان اسماعیل و بسیاری از صحابه و تابعان و علما را در خود جای داده است. از جمله این قبور قبر حضرت خدیجه است. (قره‌چانلو، حسین، حرمین شریفین، ص۱۰۰) حطیم، مکانی است بین در کعبه و رکن حجرالاسود، که از شریف‌ترین مکان‌ها در مسجدالحرام است و چون مردم بر اثر ازدحام برای طواف و نماز در آنجا به یکدیگر فشار می‌آورند حطیم نامیده شده است. (حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۳) حضرت عباس (علیه‌السّلام) در حالی‌که برای آوردن آب عازم شده بود، این‌گونه رجز می‌خواند: لاارهب الموت اذا الموت زقا حتی اُواری فی المصالیت لقا نفسی لنفس المُصطفی الطهر وقا انّی انا العبّاس اغدو بالسقا ولا اخاف الشر یوم المُلتقی یعنی؛ آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آنکه در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم. جان من فدای (حسین) برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقایی است. آن روز که با شر روبه‌رو گردم، از آن نمی‌هراسم. نترسم من از مرگ چون بر سرآید زنم تیغ تا از درون بر درآید به قربان آن جان پاک حسینم من عباس آب آورم تا چه آید نترسم، بجنگم اگر لشکر آید (ترجمه فارسی نفس المهموم) آنگاه حمله برد و دشمن را متفرق کرد. (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۶ - مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۰) در این هنگام زید بن ورقاء جهنی، (تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۳) که پشت درخت نخلی کمین کرده بود با کمک حکیم بن طفیل سنبسی (به کسر دو سین و باء و سکون نون، (ابن ماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف والمختلف فی الاسماء والکنی والانساب، ج۴، ص۳۷۶ - سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۷، ص۲۵۳ - مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۳، ص۷۵،) ضربتی بر دست راست عباس (علیه‌السّلام) وارد کردند. عباس (علیه‌السّلام) شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنها حمله کرد در حالیکه این رجز را می‌خواند: ادامه دارد ... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
12.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 (ع) 🖤 🎥 تار و پود ▪️به مناسبت ایام شهادت حضرت امام رضا علیه السلام ▫️چند سال بعدش تو حرم خوابش رو دیدم ▫️تو صحن گوهرشاد دنبالش دویدم... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
#عقاب_طلایی_قانع_می‌شود #قسمت_دوم عقاب طلایی روی درخت کاج فرود آمد. مشغول دیده بانی بود از زیر درخ
سگ هر روز لاشه ای را زیر درخت می آورد و عقاب مریض هم از آن لاشه استفاده می کرد. عقاب طلایی جرقه ای در ذهنش خورد و گفت: من هم می آیم کنار این عقاب پیر و از لاشه هایی که سگ بدبخت می آورد نوش جان می کنم؛ تا کی اینقدر زحمت بکشم و به شکار بروم. عقاب طلایی از درخت پایین آمد و روبروی عقاب پیر ایستاد. با لبخند گفت: ای دوست عزیز! من می خواهم مثل تو باشم و با تو زندگی کنم. سگ روزی ما را می آورد مگر نه!! عقاب پیر نفس عمیقی کشید و گفت: هی روزگار! من نمی توانم و به کم قانع شده ام؛ تویی که سالمی و جوان، چرا به یک لاشه کم ارزش قانع شده ای! رو به بچه ها کردم و گفتم: گلهای من شما که این همه استعداد و ویژگی دارید به کم قانع نشوید! آنچه را که دارید به خوبی از آن استفاده کنید. آینده روشن تر از هر روز آفتابی است برای شما. ✍ محمد مهدی پیری 🗓 بیست شهریور ۱۴۰۲ ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (11) رجزخوانی حضرت عباس (علیه‌السّلام) که
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (12) والله ان قطعتموا یمینی انّی احامی ابداً عن دینی و عن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الامین «به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر پاک و امین است، دفاع می‌کنم». عباس (علیه‌السّلام) آن‌قدر جنگید که بی‌حال و ناتوان شد. در این زمان حکیم بن طفیل طائی پشت نخلی کمین کرد و ضربتی بر دست چپ او وارد کرد. عباس (علیه‌السّلام) این رجز را خواند: یا نفس لاتخشی من الکفار و ابشری برحمة الجبّار مع النبی السید المختار قد قطعوا ببغیهم یساری فاصلهم یا رب حر النار «ای نفس، از کفار نترس و در کنار پیامبر، سرور و برگزیده خدا، تو را به رحمت خدای جبار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند، پروردگارا، آنان را به آتش (دوزخ) وارد کن.» مترس‌ ای نفس از این قوم کفار تو را مژده به لطف حی جبار به همراه پیمبر داد مختار بریدندم ز چپ دست فداکار فرو برشان خدا در سوزش نار تاریخ‌نویسان شهادت ابوالفضل (علیه‌السلام) را به گونه‌های مختلفی نقل کرده‌اند: نقل اول صاحب اخبارالطُّوال گوید: عباس (علیه‌السلام) همچنان پیشاپیش امام (علیه‌السلام) ایستاده بود و جنگ می‌کرد و به هر سو امام (علیه‌السلام) می‌رفت او نیز به همان سوی می‌رفت تا شهید شد. (دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، ج۱، ص۲۷۵) نقل دوم خوارزمی و ابن اعثم کوفی درباره چگونگی شهادت آن بزرگوار چنین نوشته‌اند: حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) به میدان شتافت در حالی‌که این رجز را می‌خواند: أُقْسِمْتُ بِاللَّهِ الأَعَزُّ الأَعْظَمِ وَبِالْحُجونِ صادِقاً وَزَمْزَمِ‌ وَبِالْحَطیمِ وَالْفَنَا الْمُحَرَّمِ لِيَخْضِبَّنَ الْيَومِ جِسْمی‌ بِدَمی‌ دُونَ الْحُسَینِ ذِی الفِخارِ الأَقْدَمِ إِمامِ أَهْلِ الْفَضْلِ وَالتَكُّرمِ‌ آن حضرت پس از کشتن شماری از نیروهای دشمن به درجه رفیع شهادت رسید. چون امام حسین (علیه‌السّلام) عباس (علیه‌السّلام) را در کنار فرات بر زمین دید، به سبب کشته شدن عباس به شدت گریه کرد، (سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۰) و (با حالت انکسار) فرمود: الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی؛ (خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۴) «اکنون کمرم شکست و رشته تدبیرم گسسته شد» و این اشعار را خواند: تعدیتم یا شرّ قوم بفعلکم و خالفتم قول النبی محمد اما کان خیر الرسل وصّاکم بنا اما نحن من نسل النبیّ المسدّد اما کانت الزهراء امّی دونکم اما کان من خیر البریّة احمد لعنتم و اخزیتم بما قد جنیتم فسوف تلاقوا حرّ نار توقّد (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۶ - مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۰) یعنی؛ ای بدترین مردمان، با این کار خود، تجاوز کردید و با دستور پیامبر خدا، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مخالفت کردید. آیا بهترین پیامبران درباره ما به شما سفارش نکرد؟ آیا ما از نسل پیامبر تایید شده از جانب خداوند نیستیم؟ مگر نه آنکه زهرا (سلام‌الله‌علیهم) مادر من است نه شما؟ آیا (پیامبر خدا) احمد، بهترین مردمان نبود؟ با جنایتی که مرتکب شدید، گرفتار لعنت خواری شدید، و حرارت آتش افروخته را خواهید چشید. جفا کردید بر من قوم بدکار خلاف قول پیغمبر به رفتار مگر خیر رسل ما را سفارش نکرد و ما نه‌ایم از نسل مختار مگر زهرا نه مام خاص من هست مگر جدم نه خیرالخلق ابرار شما ملعون و رسوا زین جنایات به زودی واصل نار شرر بار جدا شدن دو دست حضرت عباس (علیه‌السّلام) از تن، در روایتی از امام سجاد (علیه‌السّلام)، تایید شده است. امام از فداکاری بزرگ عموی خود چنین یاد می‌کرد: «رحم الله العباس، یعنی ابن علی، فلقد آثر و ابلی و فدی اخاه بنفسه حتّی قطعت یداه...»؛ (شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۶۸، ذیل حدیث شماره ۱۰۱- شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس ۷۰، ح ۱۰، ص۵۴۸- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۷۴- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۹۸) «خدا عباس، پسر علی را رحمت کند که ایثار کرد و خوب امتحان و آزمایش داد و جانش را فدای برادرش کرد، تا آنجا که دو دستش (از تن) جداشد...» بنابر برخی گزارش‌ها، حُکیم بن طفیل، پس از به شهادت رساندن حضرت عباس (علیه‌السّلام) لباس او را به غارت برد. (تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص۱۹۱) ادامه دارد ... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
ببینید چه بر سر مدارس آورده اند که دانش آموزان از آن فراری اند! آموزش پرورش بهتر است اسمت را تغییر دهی! "آموزش و استرس" اگر کمی بلد بودید؛ کاری می کردید که دانش آموز مشتاق و عاشق مدرسه شود نه متنفر! هرچه هست از این آموزش و استرس شلوغ بی برنامه است. اکثر مدیران مدارس کار با نوجوان را به درستی یاد نگرفته اند! اکثر معلمان هم فنون کلاس داری را فرا نگرفته اند! تنها مخاطب این متن کادر آموزش و پرورش نیست این نقد بر حوزه های علمیه و دانشگاه ها هم کم بیش وارد است! ✍ محمد مهدی پیری ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (12) والله ان قطعتموا یمینی انّی احامی اب
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (13) نقل سوم صاحب لهوف و مثیر الاحزان، شهادت اباالفضل (علیه‌السلام) را به‌گونه دیگر بیان کرده‌اند: چون تشنگی بر امام حسین (علیه‌السلام) غالب گشت همراه برادرش، عباس، روانه فرات شد، دشمن راهشان را از هم جدا کرد و حضرت به شهادت رسید. (ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف، ج۱، ص۱۷۰- حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ج۱، ص۷۰) نقل چهارم ابن‌ شهرآشوب درباره شهادت آن بزرگوار گفته است: سقّا، قمر بنی‌ هاشم و پرچم‌دار امام حسین (علیه‌السلام) که از دیگر برادران -مادری‌- خود بزرگ‌تر بود، جهت تهیه آب بیرون شد. دشمن بر او حمله کرد و او نیز بر آنان حمله نمود و چنین رجز خواند: لا ارْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رُقا حَتَّی اواری‌ فی‌ الْمَصالِیتِ لِقا نَفْسی‌ لِنَفْسِ الْمُصْطَفی الْطُّهر وَقا إنّی‌ أَنَا الْعَبَّاسُ أَعْدُو بِالسَّقا وَلا أَخافُ الشَّرَّ يَوْمَ الْمُلْتَقی‌ یعنی؛ از مرگ هراسی ندارم زیرا مرگ مایه کمال است تا آن‌که پیکرم همانند پیکر دلیرمردان در خاک نهان شود. جانم فدای جان پاک مصطفی، من عبّاسم و سقّا لقب دارم. و هرگز روز ستیز با دشمن ترس و هراسی ندارم. آن‌گاه حمله برد و دشمن را تار و مار کرد. زید بن ورقاء جهنی پشت درختی در کمین وی ایستاد و با یاری حکیم بن طفیل سُنْبُسی‌ ضربتی بر دست راست وی فرود آورد. عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و چنین رجز خواند؛ وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ يَمینی إنّی‌ أُحامِی أبَداً عَنْ دینی‌ وَعَنْ إمامٍ صادِقِ الْيَقینِ نَجْلِ النَّبىِّ الْطَّاهِرِ الأَمینِ‌ به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید، من پیوسته از دین خود و از امامی که به راستی به یقین رسیده و فرزند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پاک و امین است حمایت می‌کنم! پس جنگ نمایانی کرد تا ضعف بر او چیره شد. در این هنگام حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی در کمین وی بود، ضربتی -دیگر- بر دست چپ او فرود آورد و عباس (علیه‌السلام) چنین رجز خواند: یا نَفْسِ لا تَخْشی‌ مِنَ الْكُفَّارِ وَأَبْشِری‌ بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ مَعَ الْنَّبی‌ السَّيِّد الْمُختار قَدْ قَطَعُوا بِبَغْيِهِم يِساری‌ فَأصْلِهِمْ یا ربِّ حَرِّ النَّارِ یعنی؛ ای نفس از کافران مهراس و به رحمت ایزد بزرگ، و همنشینی با پیامبر اکرم بشارت باد، اینان به ستم دست چپم را بریدند، پروردگارا ایشان را به آتش شرربار دوزخ درافکن! سپس آن ملعون با عمود آهنین ضربتی بر سر آن حضرت فرود آورد و او را به شهادت رساند. (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی ‌طالب، ج۳، ص۲۵۶) ادامه دارد ... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (13) نقل سوم صاحب لهوف و مثیر الاحزان، شها
✅ به نام خدای مهربان ✅ زندگی عباس بن علی (ع) در یک نگاه (14) نقل پنجم در این میان مرحوم مجلسی پس از نقل کلام صاحب مناقب، به نقل از برخی منابع مرسل کیفیت شهادت حضرت را چنین بیان می‌کند: آن‌گاه که عباس (علیه‌السلام) تنهایی برادر را مشاهده نمود نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود. امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده می‌شود. عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگی سیر شده‌ام و می‌خواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم. امام (علیه‌السلام) فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هرچه آنان را پند و اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت. در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید. چهار هزار تن موكّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند. آنان را پراکنده نمود و بنابر روایتی هشتاد تن از آنان را به قتل رساند. وارد فرات شد کفی از آب برداشت تا بنوشد. اما به یاد تشنگی حسین (علیه‌السلام) و خاندان وی افتاد. آب را بر روی آب ریخت و مشک را پر از آب نمود. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمه‌ها روانه گردید. دشمن راه را بر او بست و از هر سو او را محاصره نمود. عباس (علیه‌السلام) با آنان جنگید تا آن‌که نوفل ازرقی بر دست راست او ضربتی فرود آورد. مشک را بر شانه چپ قرار داد. نوفل ضربتی بر دست چپ او فرود آورد و آن‌را از تن جدا کرد. آنگاه عباس (علیه‌السلام) مشک را به دندان گرفت تیری آمد و به مشک اصابت نمود و آب مشک ریخت. تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. سپس از اسب واژگون شد و امام حسین (علیه‌السلام) را صدا زد: مرا دریاب. وقتی امام به سوی او آمد دید که در خون خود آغشته است. گویند آن‌گاه که عباس کشته شد امام حسین فرمود: «الآنَ انْكَسَرَ ظَهْری‌ وَقَلَّتْ حیلَتی»؛ (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۲- کاشفی، ملا حسین، روضة الشهداء، ج۱، ص۴۱۵) اینک کمرم شکست و چاره‌ام اندک گشت. علامه مجلسی، خبر یاد شده را به احتمال قوی، از کتاب منتخب فخرالدین طریحی (۱۰۸۵ق) با تلخیص و اقتباس، نقل کرده است. (فخرالدین طریحی، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، ص۳۰۵-۴۳۰، ۳۰۷ ) اما درباره منبع نقل طریحی باید گفت که به نظر می‌رسد یکی از منابع وی (اگر نگوییم تنها منبع) در نقل گزارش یاد شده، کتاب روضة الشهداء ملا حسین کاشفی (۹۱۰ق) (تصحیح عقیقی بخشایشی، ص۴۱۵) است که در سال‌های آغازین قرن دهم نگاشته شده است و به احتمال قوی، طریحی این گزارش را از این کتاب گرفته و با تعریب و‌ اندکی تغییر، آن ‌را آورده است. از آن پس، گزارش یاد شده به سبب بعد حزن‌انگیز و گریه‌آور آن و بار احساسی و عاطفی‌اش، به محافل و مجالس روضه‌خوانی و به بسیاری از مقتل‌های معاصر راه یافته است. (سپهر کاشانی، محمدتقی، ناسخ التواریخ، ج۶، ص۲۷۸ - بهبهانی، محمدباقر، الدمعة الساکبه، ج۴، ص۳۲۲-۳۲۳، حائری مازندرانی، معالی السبطین، ص۲۷۱) ادامه دارد ... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc