مداد من
بر سر دوراهی بعد از کلی سینهخیز و دویدن کیک و شربت میچسبید. من و بچه های پایگاه کنار فلاکس شربت
بر سر دوراهی
نفس عمیقی کشیدم روی موتورم نشسته بودم🛵
منتظر بودم تا کسی که داشت با شیخ حسین حرف میزد هم برود تا تنها شویم .
مدتی گذشت جوان خداحافظی کرد و رفت.
موتور را بردم کنار شیخ حسین، شیخ هم منتظرم بود👳♂
شب زیبایی بود او هم مثل من سوار موتور بود🏍
_ سلام علیکم حاج آقا راستش بابت داستانی که معین گفت مزاحم شده ام .
_و علیکم السلام اقا محمد خان بفرمایید من در خدمتم☺️😊
_حاج اقا خیلی کنجکاو شدم میخواهم بیشتر درمورد حوزه سر دربیاورم🤓
اصلا آنجا چه خبر است چه کار میکنید اگر کسی بیاید آینده ایی دارد موفق میشود مشاغل آنجا چیست؟؟؟
_ببین محمد حوزه یکی از جاهایی است که امروز خیلی به نیرو نیاز داره.👨🏫
در آنجا درس دینت را به صورت عمیق میخوانی و خیلی معصومین هم به تحصیل علوم دینی شفارش کرده اند .
از نظر آینده ی شغلی هم حوزه علمیه رشته ها و شاخه های گوناگونی داره
تو میتوانی قاضی ،وکیل،مشاور،استاد حوزه و دانشگاه و مدرسه بشوی و حتی سکان دار مشاغل سیاسی و اجتماعی کشور بشوی 😍از نظر شغلی جای عالی هست.
_حاجآقا من به درد آنجا میخورم موفق خواهم بود.؟
_چرا که نه انسان اگر هر کار و چیزی را که در آن استعداد و علاقه داشته باشد قطعا در آن موفق خواهد بود 🤩
گفته بودی کلاس دهم هستی معدل سال دهمت چند شده بود ؟
_حاج اقا ۱۹/۶۸
_آفرین تو استعدادش را داری و میتوانی که در این عرصه یکی از موفق ها بشوی. 😇
در ضمن وقتی ورودی حوزه جوانان پا کار و درس خوان باشند قطعا موفقیت هم خواهد بود ✅
جدیدا بعضی از مدیران مدارس میگویند که اگر بروید به حوزه موفق نمیشوید .😡
آخر تا وقتی که شما ها نمیگذارید دانش آموزان قوی و با استعداد بیایند در حوزه تحصیل کنند و به دین خود خدمت کنند موفقیت حوزه هم کم میشود. 😔
اما جدیدا دانش آموزان با استعداد و پای کار به حوزه آمده اند و موفق هم شده اند و راضی هم هستند از انتخابشان 😉😊
محمد مهدی تو یک جلسه بیا حوزه را ببین و بیشتر آشنا بشو اگر خوشت آمد بسم الله وگرنه همین راهت را برو ✅
یاد حرف احسان افتادم ببین و بعد قضاوت کن 😅
_خیلی ممنون حاج آقا خیلی توی تصمیمم به من کمک کردید ان شاءالله هفته آینده می آیم و از نزدیک میبنم حوزه را .
_انجام وظیفه بود گلم آره بیا و با هم بیشتر صحبت میکنیم
ادامه دارد.....
#بر_سر_دوراهی
#رمان_کوتاه
#قسمت_هشتم
✍ محمد مهدی پیری اردکانی
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
#اگر_تو_به_جای_من_بودی #قسمت_هفتم جلویم نشست؛ مو های گندمی، ابرو های کشیده، چشم های زرد رنگ چهره اش
#اگر_تو_به_جای_من_بودی
#قسمت_هشتم
خیلی مسؤل کافه روی مخم بود؛ خواستم یکی دو تا فحش نثارش کنم؛ الیاس گفت: آقا مهدی خوشحال شدم، امید وارم دوباره باهم شیر موز بخوریم؛
گفتم: فردا چطوره؟
_من تا ساعت ۲ باید سر کار باشم، بعدشم میرم مغازه عتيقه فروشی وسط خیابان!
دستی روی مو های گندمی اش کشیدم و گفتم ساعت ۲ وعده دم در کافه!
مغازه عتيقه و فروشی و آن پیر مرد ذهنم را درگیر کرد!
چرا آن پیر مرد به دروغ می گفت الیاس را چند ماهی ندیده ام؟
توی افکارم بودم که صدای شکسته شدن لیوانی رشته افکارم را پاره کرد!
وای الیاس لیز خورده بود و دو لیوان شیر موزی که باهم خورده بودیم پودر شده بودند؛
دیدم رئیس کافه با تسمه به جان الیاس افتاده! الیاس هم صورتش را گرفته و می گوید نزن خسارتش را می دهم!
رئیس علاوه بر زدن فحش های رکیک هم می داد؛
دم در کافه بودم برگشتم داخل!
تا صاحب کافه تسمه اش را بالا برد از پشت تسمه را گرفتم و دور گردنش پیچاندم. داشت خفه می شد و دست و پا می زد! گفتم زورت به کوچک تر از خودت رسیده!
مردم دورمان جمع شده بودند! الیاس صورتش را گرفته بود و اشک می ریخت؛
ادامه دارد...
✍ محمد مهدی پیری
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
#سقوط #قسمت_هفتم رفتم بانک؛ همین وام پنج میلیونی هم به من ندادند؛ گفتند: شما بدهکار هستید؛ وام بهتون
#سقوط
#قسمت_هشتم
به کوهنورد شک کرده بودم؛ ولی با خودم گفتم: من که پول قرار نیست بهش بدم؛ لااقل داستانش رو بشنوم؛ خالی از لطف نیست؛
کوهنورد پرسید حالا جووون چیکار میکنی؟
_طلبه ام
_بهبه، من خیلی طلبه ها رو دوست دارم؛ راستی حقوقت چقدره؟
واقعا احساس می کردم که کوهنورد می خواهد جیب بری کند!
_زیاد نیست! نزدیک ... تومن؛
کوهنورد گفت: چه کم! به خودم امید وار شدم چطور با این حقوق زنده ای؟
خنده ریزی کردم.
ادامه دارد...
✍ محمد مهدی پیری
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc