eitaa logo
Mediaw.ir
60 دنبال‌کننده
71 عکس
27 ویدیو
0 فایل
جهان رسانه (نقد، تحلیل و گزارش از رسانه ها، جنگ شناختی و جهاد تبیین)
مشاهده در ایتا
دانلود
در جستجوی آرامش ملودرامی از کارگردانی صاحب سبک و خوش فکر است که با روایتی خطی قصد طرح موضوعی اجتماعی را دارد که تا حدودی از پس آن برآمده است. چهارمین اثر سینمایی از لحاظ فرم سینمایی و فیلم برداری اثری چشم نواز و قابل قبول است، فاکتورهایی که در نیمه اول فیلم خودنمایی بیشتری دارد. نوع قاب بندی و تصویر برداری فیلم به طرز ماهرانه ای مخاطب را با خود همراه و در انتقال حس عاشقانه و رمانتیک راوی داستان اثر را یاری میکند؛قوتی که البته در نیمه ی دوم فیلم رفته رفته کم رنگ و کم رمق تر می شود. فیلم با سبک روایی اول شخص و مونوگ های کاراکتر اصلی فیلم مینا "لیلا حاتمی" به نوعی روایتگر محاکات درونی زنی سرخورده و پریشان است که به دنبال یافتن مأمن و پناه گاهی برای رسیدن به آرامش می باشد. موضوعی که فیلم در سکانس آغازین آن با صحنه ای از دادگاه خانواده و مینا آغاز و با تحولی درونی بر سر مزار پدر وی پایان می یابد. در شخصیت پردازی رگ خواب که دو شخصیت اصلی بیشتر ندارد، اثر از طریق خود کاراکتر مینا وی و ویژگی های شخصیتیش را به خوبی به مخاطب معرفی میکند و از زاویه دید وی به معرفی شخصیت دیگر داستان یعنی کامران می پردازد.فیلم در مدل قصه گویی خود دچار اشکالاتی در نحوه مدیریت می باشد؛ اشکالاتی که نحوه روایت و کشش داستان را در دقایقی از فیلم به چالش می کشد و به نوعی خط سیر سعودی آن رها می شود. نویسنده: ادامه مطلب : https://b2n.ir/89872
به بهانه سانسور سریال #گاندو 🔰 #جیسون_رضائیان خبرنگار ۳۸ ساله #واشنگتن _پست، که از سال ۲۰۱۲ به عنوان #خبرنگار در #ایران فعالیت می‌کرد، زاده #آمریکا که #تابعیت دوگانه ایرانی و آمریکایی دارد. #جیسون_رضاییان در پوشش خبرنگار شروع به فعالیت کرد و به زودی #نفوذ وی در دفتر #رئیس_جمهور، مخصوصا #خواهرزاده_روحانی و نزدیکان برخی مقامات ارشد دولتی توسط اطلاعات #سپاه ردیابی و کشف شد . تیم جیسون در سفرهای استانی آقای #روحانی کاملا فعال بوده و در هواپیمای او نیز حضور داشت؛ رضاییان و تیمش در خصوصی‌ ترین جلسات رئیس‌جمهور نیز شرکت و اخبار این جلسه را به شبکه‌های #جاسوسی منتقل می‌‌کردند. او در گزارشی به آمریکایی‌ها می‌گوید من به قدری به رئیس‌جمهور نزدیک شدم که حتی طعم و مارک آدامسی که می‌جود را شناسایی کردم.‼️ 🔰لو رفتن نفوذ رضاییان توسط #اطلاعات سپاه با واکنش عجیب و کم نظیر #روحانی مواجه شد . وی در آبان ۹۴ ناراحتی شدید خود را از دستگیری جیسون با این سخنان ابراز کرد: «از قلم شکسته و دهان بسته چه کاری ساخته است؟ نشکنیم قلم‌ها را به بهانه‌های واهی، نبندیم دهان‌ها را با بهانه‌های غیراساسی. بگذاریم در این جامعه #آزادی باشد و بگذاریم آزادی مسئولانه باشد...» رضائیان آنقدر برای آمریکایی‌ها اهمیت داشت که حاضر شدند برای آزادی او یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار از پول‌های بلوکه شده ایران را آزاد کنند و علاوه بر آن #تحریم‌های بانک سپه را نیز لغو کردند. حالا بهتر میتوان دلیل دستپاچگی دولت و فشار برای سانسور این #سریال را فهمید. #محمد_عبدالهی #مرکز_مطالعات_و_تحقیقات_نستوه #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #رسانه #سواد_رسانه
را می توان اتفاقی جدید و نادر در سریال سازی در جمهوری اسلامی ایران دانست، تجربه ای که شاید پنجره جدیدی را پیش روی مدیران محتاط و زده صدا و سیما باز کند! سالهاست ساخت سریال های خنثی در ژانرهای ملو درام و تمام چیزی است که مخاطب از قاب تلویزیون میبیند، تکراری که بارها و بارها اتفاق میافتد و به الگویی ثابت و بی خطر در سریال سازی تبدیل شده است! در سالهای اخیر که صدا و سیما در حال باختن قافیه به رقبای قدرتمند نوظهور و سنتی خود است، با رجوع به سلبریتی ها درصدد بازیابی قدرت خود است! روشی که بعضا با کپی برداری از آثار غربی نه تنها به توفیق چندانی دست نیافته بلکه خود به نوعی چالش فرهنگی تبدیل شده است. حال با تجربه موفق گاندو که علاوه بر استقبال گسترده مخاطب، زامبیهای مجازی از و گرفته تا هنرمند های داخلی را سخت به تکاپو انداخته، شاید مدیران این رسانه به جایگاه تاثیر گذار پی برده باشند! گاندو شاید از نظر فرمی دارای اشکالاتی باشد ولی با ورودی شجاعانه و خارج از کلیشه ها حتی بدون استفاده از استارهای پوشالی و با پرداخت به موضوعی ملی ضمن تقویت روحیه در مخاطب جایگاه این رسانه را به همگان مخصوصا مدیران آن ثابت کرد! حال بایستی دید این الگو چقدر در تصمیم گیری آینده مدیران رسانه ملی تأثیر گذار است! البته در این مسیر بازیگران و تصمیم سازان آشنا و غیر آشنایی وجود دارند که با اهرم هایی مثل بودجه و گروگان گیری آن میتوانند آن را منحرف یا منصرف کنند! در پایان از متعهدی که با وجود آگاهی از خطراتی که از جانب مزدوران غربگرای رسوب کرده در سینمایی ایران متوجه آنهاست نقش آفرینی در این اثر تلویزیونی را پذیرفتند تشکر میکنم . نویسنده:
آکادمی که پیش از این نشان داده در ساخت آثار با سبکی جذاب و خاص سابقه ای طولانی دارد، این بار پا در رکاب آخرالزمان گذاشته و با عرضه سریال 10 قسمتی The Umbrella Academy مجددا بر سر زبان ها افتاده است. داستان از آن جا شروع می شود که در اولبن روز ماه اکتبر 43 زن در سراسر دنیا بدون داشتن همسری بچه دار می شوند؛ میلیاردری ماجراجو 7 نفر از آن ها را پیدا کرده و در ازای پرداخت مبلغی به فرزندی قبول می کند؛ این 7 کودک با دارا بودن خصوصیات ویژه، به محافظت از دنیا پرداخته و سعی در جلوگیری وقوع آخر الزمان دارند... باوجود آن که سازندگان، سرمایه نسبتا زیادی را برای تولید این اثر هزینه نموده اند، ضعف های فاحش فرمی و محتوایی آن، آکادمی آمبرلا را در زمره ضعیف ترین آثار نتفلیکس قرار داده است؛ موضوعی تکراری با درونمایه ای نخ نما شده و قهرمان پروری های فانتزی و قصه گویی پراکنده، همه و همه دلایلی بر تأیید این ادعاست. البته خواننده محترم به خوبی می داند، این دست از آثار که بار ایدئولوژیکی خاصی را به دوش می کشند، باید از همین زاویه مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد. آکادمی آمبرلا کاریکاتوری است از آن چه اعتقاد اونجلیست ها یا مسیحیان صهیونیست نامیده می شود؛ اعتقادی که در جهت آرماگدونیزه کردن جهان و تقابل حداکثری است تا از این مسیر به سوی تحقق اهداف پیش رود. پر واضح است که تولد نوزادانی بدون داشتن همسر، کهن الگوی علیه االسلام را در ذهن تداعی می کند؛ که این بار در قامت 7 نفر ظاهر شده و میلیاردر نیز آن ها را تصرف نموده و به دنبال جلوگیری از وقوع آخرالزمان است. جذابیت داستان آن جاست که این بار نیز نفر هفتم همانند نفر سیزدهم (یهودای اسخریوطی) عامل وقوع و رستاخیز نهایی است، که البته در این مسیر توفیق چندانی ندارد. سازندگان این با زیرکی هر چه تمام این بار چهره مسیح را در قالب بازیگر، دانشمند و مانند آن نمایش داده اند که علاوه بر مقبولیت مردمی، به گونه ای جذابیت های ظاهری و مانند آن را نیز داراست. همچنین توانمندی های خارق الاده ای همچون ابرقدرت بودن، سفر در زمان، سخن گفتن با مردگان، کنترل اجسام، القاء تفکرات و مانند آن، شباهت هایی است که در روایات انجیلی برای آن حضرت اثبات شده است. حمله به متعلقات ایمان چه از جانب دینداران و چه غربی، اصلی ترین برنامه ایست که در طی چند دهه اخیر مورد توجه قرار گرفته است؛ آکادمی که پیش از این نشان داده در ساخت آثار با سبکی جذاب و خاص سابقه ای طولانی دارد، این بار پا در رکاب آخرالزمان گذاشته و با عرضه سریال 10 قسمتی The Umbrella Academy مجددا بر سر زبان ها افتاده است. داستان از آن جا شروع می شود که در اولبن روز ماه اکتبر 43 زن در سراسر دنیا بدون داشتن همسری بچه دار می شوند؛ میلیاردری ماجراجو 7 نفر از آن ها را پیدا کرده و در ازای پرداخت مبلغی به فرزندی قبول می کند؛ این 7 کودک با دارا بودن خصوصیات ویژه، به محافظت از دنیا پرداخته و سعی در جلوگیری وقوع آخر الزمان دارند... باوجود آن که سازندگان، سرمایه نسبتا زیادی را برای تولید این اثر هزینه نموده اند، ضعف های فاحش فرمی و محتوایی آن، آکادمی آمبرلا را در زمره ضعیف ترین آثار نتفلیکس قرار داده است؛ موضوعی تکراری با درونمایه ای نخ نما شده و قهرمان پروری های فانتزی و قصه گویی پراکنده، همه و همه دلایلی بر تأیید این ادعاست. البته خواننده محترم به خوبی می داند، این دست از آثار که بار ایدئولوژیکی خاصی را به دوش می کشند، باید از همین زاویه مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد. آکادمی آمبرلا کاریکاتوری است از آن چه اعتقاد اونجلیست ها یا مسیحیان صهیونیست نامیده می شود؛ اعتقادی که در جهت آرماگدونیزه کردن جهان و تقابل حداکثری است تا از این مسیر به سوی تحقق اهداف پیش رود. پر واضح است که تولد نوزادانی بدون داشتن همسر، کهن الگوی علیه االسلام را در ذهن تداعی می کند؛ که این بار در قامت 7 نفر ظاهر شده و میلیاردر نیز آن ها را تصرف نموده و به دنبال جلوگیری از وقوع آخرالزمان است. جذابیت داستان آن جاست که این بار نیز نفر هفتم همانند نفر سیزدهم (یهودای اسخریوطی) عامل وقوع و رستاخیز نهایی است، که البته در این مسیر توفیق چندانی ندارد. سازندگان این با زیرکی هر چه تمام این بار چهره مسیح را در قالب بازیگر، دانشمند و مانند آن نمایش داده اند که علاوه بر مقبولیت مردمی، به گونه ای جذابیت های ظاهری و مانند آن را نیز داراست. همچنین توانمندی های خارق الاده ای همچون ابرقدرت بودن، سفر در زمان، سخن گفتن با مردگان، کنترل اجسام، القاء تفکرات و مانند آن، شباهت هایی است که در روایات انجیلی برای آن حضرت اثبات شده است.
حمله به متعلقات ایمان چه از جانب دینداران و چه غربی، اصلی ترین برنامه ایست که در طی چند دهه اخیر مورد توجه قرار گرفته است؛ این سریال نیز با زیر سؤال بردن متعلق ایمان به خداوند در این عرصه گام برداشته است. شبکه گسترده ای به نام "کمیسیون" وجود دارد که بار ربوبیت الهی را به دوش کشیده و خود در صدد رقم زدن آخرالزمان است؛ آخرالزمانی که ضدمسیحش هیچ موجودی نیست غیر از خدا و این بار، انسان باید علیه و دستگاه او شورش نماید چرا که درصدد نابودی هاست. تلفیق دینداری و منفک از معنویت و گره خوردن آن با کار را به جایی می رساند که در این بین، علمی و تکامل یافتگی بشر از 3میمون نیز سربرآورده و خودنمایی می کند! آن جا که یکی از مسیح های 6 گانه هیبتی همچون میمون داشته و به اصل خود بازگشته است؛ گویا تنها از اعتقاد دینی ابرقهرمانیِ مسیح مانده که درصدد قدرت بخشیدن 3یهود است وگرنه مسیح خود برآمده از قشر معروف جامعه با سبک زندگی امریکایی است که با ویسکی صبح می کند و با زیست کازینووار خوش می گذراند؛ او اعتقادی به خدا هم نداشته و حتی به مقابله او بر می خیزد... مسیح قرن 21 این بار از امریکا سربرآورده، از مسیح بودنش توبه کرده و این بار به دنبال نجات است! هرچند میداند احتضار آن نزدیک است... نویسنده: روح_الله_سعیدی_فاضل
#خرگیوش اولین ساخته #مانی_باغبانی اثری کم مایه و بی سر و ته است که کلکسیون آثار سخیف #سینمای_کمدی ایران را تکمیل کرده است! فیلم نه منطق روایی مناسبی دارد نه از فرم سینمایی جذابی بهره می‌برد! کاستی هایی که مخاطب را سردرگم و این حس را در وی ایجاد میکند که منظور از تولید این اثر چه بوده و مسئله آن چیست؟ بی منطقی و دیالوگ های #هجو فیلم نه تنها به کمدی بودن آن کمکی نمیکند بلکه باعث از هم گسیختگی بیشتر اثر گردیده، هجویاتی که شاید به نوعی ادعای #کارگردان برای تولید فیلمی #روشنفکرانه باشد! اما در نهایت به اثری بی سر ته همانند قطعه شعری که در آغاز و پایان فیلم زمزمه می‌شود منجر گردیده! خرگیوش حتی با استفاده از بازیگری پولساز همچون #جواد_عزتی با شکست در گیشه عملا نه در جذب مخاطب عام و نه مخاطب خاص موفق نبوده است! دنیای کاراکتر های تحصیلکرده فیلم دنیایی وهم گونه و شبیه به #معتادان مواد روان گردان است که به قول بابک یکی از کارکتر های آن مدام در حال زرزر زدن هستند! دیالوگ هایی که این حس را در مخاطب ایجاد میکند که افرادی #معتاد و نه بازیگران حرفه ای در حال بداهه گویی هستند! این اثر نه تنها برای مخاطب ارزشی قائل نیست بلکه برای خود ارزشی نمی آفریند و قطعا نقطه ای تاریک در کارنامه کارگردان سابقا #منتقد آن محسوب می‌شود! نویسنده: #سید_رضا_مهدوی #مرکز_مطالعات_و_تحقیقات_نستوه #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #رسانه #سواد_رسانه #جهان_رسانه #بابک_حمیدیان #سیامک_انصاری #سینمای_ابتذال #سینمای_روشنفکری
سلسله جلسات کرسی های نقد #سواد_رسانه ای جریان شناسی آثار سریالی #شبکه_خانگی (همراه با معرفی و نقد) استاد ناقد:حجت الاسلام و المسلمین #پیروی زمان :98/5/15 ساعت : 14 مکان: اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی حضور برای عموم علاقه مندان آزاد است. #مرکز_مطالعات_و_تحقیقات_نستوه
ناکجاآباد! #پری_ناز دومین ساخته ی #بهرام_بهرامیان اثری سیاه است، که میتوان آن را آیینه ای تمام نما از بغض جریان #روشنفکری نسبت به جامعه دینی دانست!
ناکجاآباد! دومین ساخته ی اثری سیاه است، که میتوان آن را آیینه ای تمام نما از بغض جریان نسبت به جامعه دینی دانست! این فیلم را میتوان به عنوان اثری کامل در حوزه محتوا، در جرگه آثار سینمای روشنفکری محسوب و با تحلیل و بررسی تفکرات این جریان، تلاش های فکری و عملی آنان را جهتِ برابر نشان دادن و با مذهب روشن نمود. بهرامیان در این فیلم تصویری زشت و موهوم از جامعه ای متحجر و عقب مانده را به نام "اسلام آباد" به مخاطب عرضه میکند؛ویران شهری که هیچ نسبتی با جامعه ی ایمانی ندارد و حتی متضاد با آن عمل میکند. پری ناز را شاید بتوان تفصیل جمله ی معروف که میگوید "دين افيون جامعه و ملت‎هاست" دانست، روایتی که گوی سبقت را از فیلسوف و جامعه شناس ملحد ربوده و به شکلی اغراق شده جامعه ای به شدت خرافاتی را به عنوان "اسلام آباد" به تصویر میکشد.خالق این اثر سعی نموده جامعه اسلامی را، اجتماعی در حاشیه ی دنیای متمدن و پر از خرافات و عقب ماندگی نشان دهد؛ روایتی که با فرم ناقص خود در صدد تحقق آن است؛ تصویری که با نشان دادن فضایی غبارآلود از ناکجاآبادی با کور راهی متصل به اتوبانی که کل راه دسترسی این جامعه با دنیای متمدن است! و افرادی علی ظاهر مذهبی و در باطن متحجر و وسواسی درصدد اثبات آن است. علاوه بر محتوای نا مناسب و به دور از واقعیت این اثر فاقد فرمی قابل اعتنا است! منطق روایی فیلم بسیار ضعیف و خط تعلیق آن دچار اشکالات منطقی فراوان است.کاراکترهای اضافی اثر و شخصیت پردازی نامناسب آن به نحوی است که حتی با استفاده از استارهای سینمای ایران مخاطب درک چندانی از آنها ندارد. البته برخی از این اشکالات به تحمیق بیشتر کاراکترها در نگاه مخاطب می انجامد،مثلا فیلم مردمی را نشان میدهد که با زبان باز کردن کودکی گنگ بر اثر تصادف،پری ناز را تا درجه ی یک قدیس بالا میبرند و حتی از ادرار او حاجت میگیرند! و با مرگ فردی زیر چرخ و فلک وی را فردی شوم و نحس می­خوانند؛ شاید این سرعت در تغییر نگرش ها در نوع روایت فیلم غیر منطقی و حتی کمدی به نظر برسد اما وقتی صحبت از جامعه ای متحجر و خرافاتی است، مخاطب جامعه را به سخره می گیرد نه فیلم ساز را، و این همان هدف نهایی است! پری ناز را میتوان تلاشی ناموفق در عرصه فیلم سازی برای بهرامیان دانست، اما ساخت و پخش این اثر پس از توقیفی طولانی مدت را می­توان موفقیتی برای این جریان در جابجا کردن خطوط قرمز سینما دانست! سینمای _ابتذال#
ایکسونامی، کلیدواژه ای پرتکرار در شبکه های اجتماعی و محافل فرهنگی در ماه گذشته مستندی به قول تهیه کنندگانش چالشی با پرداخت به تابویی به نام مسائل جنسی! موضوعی که در چند سال اخیر(گذشته) ها، فیلم سازان، مستندسازان و حتی مسئولین دولتی با حساسیت و حجمی گسترده در حال پرداختن به آن و ارائه راه کار و راه حل برای آنند! هر کس به زعم خود برای حل مشکل کاری می کنند؛ یکی مستند میسازد، دیگری فیلم زنند را آماده می کنند و عده ای اجرای سند ننگین 2030 را راه حل مشکل میدانند. آثار و طرح هایی که بیشتر به تحریک احساسات جامعه و بعضا سوء استفاده از آن می ماند؛ طرح مسئله صرف بدون ارائه راه کار و یا ارائه راه کارهای شکست خورده غربی را شاید بتوان فصل مشترک غالب این آثار دانست. در این میان اما اثری متفاوت است که با همه ی کاستی های فرمی و محتوایی ضمن نقد انقلاب جنسی و تبعات آن در آمریکا، آمار و اطلاعاتی تکان دهنده از فروپاشی خانواده و اخلاق در آن را ارائه می دهد. نقطه قوتی که شاید بیشتر تحت تأثیر پژوهش کامل این مستند است. پژوهشی که به نظر می رسد از تولیدات و سخنرانی های ارائه شده توسط و شخص دکتر در این اندیشکده، همچون سلسله جلسات زنای ذهنی الهام گرفته است. ایکسونامی را میتوان بیشتر از پرداختن به موضوع انقلاب جنسی واکنشی به جریان موافق 2030 و سونامی آثار در این مقوله دانست؛ آثار و اسنادی که برخی بهره برداری اقتصادی از موضوع جذاب مسائل جنسی است و گروهی درصدد نواختن ضربه نهایی بر پیکر فرهنگ و سنت های اصیل ایرانی اسلامی دانست. باشد که با ساخت آثاری از این دست، بقیه سازندگان دغدغه مند الگو گیرند و سیاست مداران غربگرا از خواب غفلت بیدار شوند. ان شاء الله
مینی سریال اثری بریتانیایی-آمریکایی در ژانر درام تاریخی، درباره فاجعه هسته ای در نیروگاه اتمی با همین نام در شوروی سابق است؛ این اثر را در واقع میتوان نقدی به آرمان شهر کومونیست و به تعبیری دیگر میخی بر تابوت این تفکر دانست. چرنوبیل را میتوان از لحاظ فرمی اثری قابل قبول ارزیابی کرد؛ فیلمی که با منطق روایی و سبکی مناسب توانسته مخاطب را تا حدود زیادی با خود همراه کند، فیلم نامه و فضاسازی مناسب بیننده را به فضایی واقعی در آن دوران میبرد، جذابیتی که در کنار ایجاد خط تعلیق مناسب از چرنوبیل اثری پر کشش ساخته است. اما جدای فرم کم نظیر این سریال نکته مهم در این اثر تاریخی نه متن آن بلکه زیرمتن و فرا متن آن است که بایستی مورد نقد و بررسی قرار گیرد. موضوع فیلم در مورد فاجعه اتمی رخ داده در خلال جنگ سرد میان شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا است.اتفاقی که به یک رسوایی بزرگ برای یکی از دو ابر قدرت برآمده از جنگ جهانی دوم یعنی شوروی در عرصه تکنولوژی تبدیل شد. فاجعه ای که دست مایه اصلی ساخت این سریال و محملی برای نمایان کردن مفاسد موجود در هیأت حاکمه شوروی سابق است؛ مفاسدی که سریال بعضا با بزرگ نمایی آن ماهیت ضد شوروی خود را نمایان میکند. حال نکته ای که به ذهن متبادر میشود چرایی پرداخت به این موضوع در زمان حاضر، آن هم به دست سینمای غرب است؟ آیا سینمای استراتژیک غرب در خلال هیاهوی سردمداران خود در پرونده های هسته ای پیامی خاص را برای مخاطبان میلیونی خود دارد؟ یا قرار است افکار عمومی دنیا را له یا علیه کسی همراه کند؟ روح سرد حاکم بر کل فیلم و دیالوگ های آن هر چند شاید به مذاق منتقدین حرفه ای سینما خوش نیاید، اما اینها همان سوالات و جوابهای ماست که خالقین اثر از زبان کاراکتر ها بدان پاسخ داده اند! چرنوبیل علاوه بر نقد آرمان شهر دروغین مارکسیست در صدد القای این مطلب است که آرمان شهر حتی در نگاه دانشمندان حکومت کمونیستی شوروی جایی به جز آمریکا نیست! مطلبی که البته صغری آن درست است؛ در جایی که با نگاهی به تاریخ کمتر از 80 ساله اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و رنج و مهنتی که بر مردم آن سامان گذشت تا حدود زیادی میتوان بر نظرات چرنوبیل صحه گذاشت؛ اما در کبری آن یعنی رویایی بودن آمریکا دچار اشکال است. در قسمت چهارم این سریال و درجایی که سربازانی در حال کشتن حیوانات در معرض تشعشعات رادیوکتیو بودند، خاطرات خود را در مورد جنگ شوروی علیه افغانستان مرور میکنند، در این مرور به کشتار مردم در جنگ افغانستان اشاره میکند و دوستش به طعنه میگوید "هدف ما شادیِ تمام انسانهاست " و به پارچه نوشته ای ا این مظمون اشاره میکند، هدفی که امپریالیسم آمریکا با همان هدف و به جهت نابودی گروه های افراط گرا در افغانستان که خود روزی عامل پیدایش آن بود به این کشور حمله و میلیونها کشته، زخمی و آواره را برای مردم آن به ارمغان آورد! یعنی در مورد یک کشور مشخص دستآورد امپریالیسم شرق و غرب چیزی جز ویرانی وقتل عام چیزی نبود. نکته دیگری که این فیلم به صورت پر رنگ در صدد القاء آن است، فاجعه بار بودن تکنولوژی در دست کشورها بدون کمک آمریکا است. ادعایی که خارج از فضای سینما بارها مورد استفاده رسانه های غربی علی الخصوص رسانه سلطنتی انگلستان یعنی بی بی سی قرار گرفته است. نمونه آن در ماجرای حادثه هواپیمای اوکراینی و حتی به نوعی دیگر در شیوع بیماری کرونا! در مجموع این فیلم را میتوان اثری استراتژیک و در جهت اهداف لیبرال سرمایه داری غرب دانست؛ اثری که زین پس هر اتفاقی در حوزه تکنولوژی رخ داد بایستی منتظر تطبیق آن با چرنوبیل و استشهاد کارشناسان غربی از آن برای تخریب کشور هدف بود.
عدالت یا انجام وظیفه! دومین ساخته مینیمالی خوش فرم و خوش ساخت است، که در جولان آثار سخیف و بی سر ته توانسته به موفقیت هایی دست یابد. این اثر که تحسین مخاطبین و منتقدین را به همراه داشته و درگیشه به موفقیت نسبی دست یافته، در زمان پهلوی و در زندانی در حال تخریب با موضوع فردی زندانی که قصد فرار از زندادن را دارد روایت می شود. سرخپوست در بخش فرمی اثری قابل قبول است که با توجه به فیلم برداری اثر در یک سوله و دکور سازی باور پذیر آن ارزش آن دو چندان می شود، پرداخت به جزئیات صحنه، طراحی صحنه ها، گریم و لباس آن در کنار بازی متفاوت نوید محمد زاده ضمن کمک به قوام اثر میزان تاثیر گذاری آن را دو چندان کرده است. نیما جاویدی در سرخپوست با پرداختی مناسب به شخصیت ها خود ضمن پرهیز از اضافه کردن کارکتر های حشو در فیلم آنها را به خوبی معرفی میکند؛ خط تعلیق داستان ضمن ایجاد کشش مناسب از ابتدا تا انتهای فیلم کاملا جذاب و به دور از پرداختی اضافه و زائد است. گره ای که بر خلاف بسیاری از آثار معاصر کاملا در فیلم هضم شده و آن را باور پذیر میکند این اثر را شاید بتوان یکی از ساده ترین و در عین حال پر کشش ترین آثار چند سال اخیر دانست؛ فیلمی که ضمن پرهیز از قطار کردن نام های ریز و درشت و پنهان شدن پشت اسامی بزرگ برای جذب مخاطب، با نوعی قصه گویی ساده از پس موضوعی جذاب و بدیع به خلق اثری کم نقص تبدیل شده است. شاید بزرگترین ایراد این اثر را ارائه پیشنهادی خارج از چهارچوب دانست، ایرادی که در پس روایت این فیلم در دوران پهلوی کمتر به آن پرداخته شده است؛ سرخپوست در نهایت کارکتر وظیفه شناس خود را بین انجام وظیفه و قضاوت خانم مددکار مجبور به انتخاب راه دوم میکند! انتخابی که ضمن نابود کردن آرزو¬های خود، انجام وظیفه انسانی را با توجیه قضاوت های شخصی و البته دوران طاغوت در مقابل انجام وظیفه قانونی قرار میدهد. تقابلی که شاید فقط به خاطر اتفاق این جریان در رژیم پهلوی قابل توجیه باشد! در پایان این اثر را میتوان اثری جمع و جور و مفید دانست که نقطه ای روشن در کارنامه جاویدی محسوب میشود.
امسال با فضایی متفاوت رقم خورد و حاشیه های کم نظیری داشت. یکی از این حواشی، لباس سیاه پوشیدن برخی بازیگران و عوامل سینما بود. اینکه انسان برای مصیبت هم وطن خود غمگین شود و با سیاه پوشیدن، به صاحبان غم، تسلّی خاطر دهد قطعا امر پسندیده ای است، ولی تاریخ نکاتی را در این زمینه به ما گوشزد می کند؛ در اواخر حکومت امویان نیز عده ای به این عنوان که ما عزادار سرور و سالار شهیدان هستیم سیاه پوشیدند و خود را حامی و طرفدار مظلوم و خونخواه شهداء کربلا معرفی نمودند، اما گذر زمان نشان داد که این حرکت، فقط یک عمل ناجوانمردانه و در راستای رسیدن به مطامع شیطانی منادیان مردم داری بود. آن ابن الوقت ها سودای حکومت داشتند و راه رسیدن به این مطلوب را در این مسیر می دیدند. وقتی هم که به مطلوب خود نائل شدند با ظلم بسیار نشان دادند که ناچیزترین چیز در نگاه آنان مردم و حقوق مظلومین است. در زمانه ما نیز برخی از این به ظاهر هنربلدان در صدد انتقام از انقلاب مظلومی هستند که سردار دلها ریشه های آن را مستحکم نمود و یاد آن را در قلوب عالمیان تمکین بخشید. شهادت فضای جامعه را به شدت معنوی و انقلابی کرد؛ یعنی هوایی که برای بعضی از سینماگرانِ ما در حکم سم است، از همین رو در صدد برآمدند تا با این حرکات بچه گانه، این نور خیره کننده را خاموش کنند؛ در ابتدا این هنرندانان می خواستند جشنواره را تحریم کنند ولی چون با برخورد و تهدید برخی از پاستور نشینان بیدار مواجه شدند، قالب خیانت را تغییر داده و سیاه پوشیدند. بیچاره آن کسانی که گول این پیرمنافق های مکار را خوردند و در پازل زخم خورده هایی بازی کردند که نه تنها مسعود نیستند بلکه روز به روز از سعادت دورتر و به شقاوت نزدیک تر می شوند. در پایان باید تقدیر نمود از هنرمندانی که همچون شهاب ثاقب هر از چندگاهی می درخشند و در مقابل تاریکی، قد علم کرده و تبر به دوش، آسمان شب را روشن می نمایند. آری این قطارِ پر شتاب انقلاب پیش می رود و حتی برای لحظه ای نیز توقف نخواهد داشت، اما روسیاهی برای اطفالی می-ماند که به سمت این قطار سنگریزه می پرانند. ای مگس! عرصه سیمرغ نه جولانگه توست/ عِرض خود می بری و زحمت ما می داری و العاقبة للمتقین _ابتذال
به کجا چنین شتابان!؟ سلبریتی نام آشنای فیلم‌های دفاع مقدس و قهرمان قصه های غیرت و مقاومت سینمای دیروز. و امروز، داعیه دار سینمای عقب مانده از محتوا و فرهنگ کودک و نوجوان. جناب هاشمی عده‌ای از سلبریتی ها از همان اول تکلیفشان با خودشان و حرفه شان مشخص بود و از همان ابتدای راه ساز مخالف کوک می‌کردند‌. همان‌هایی که نان جمهوری اسلامی می‌خورند و در جناح اجنبی خوش خدمتی می‌کنند‌؛ که مصداق بی کم و کاست نان به نرخ روز خور های زمانه اند... اما کم داریم گروهی که یکی به نعل بکوبد و دیگری بر میخ! نمیدانم کسادی بازار سینماست یا خوف عقب ماندن از سلبریتی خاص بودن. چندی است که کوبیدن بر طبل بی غیرتی و دین فروشی و هرزگی بازار داغی پیدا کرده و کم نیستند ظاهر سازانی که گوی سبقت را بیشتر از پیش از هم می ربایند. جناب هاشمی! شما که سالها سابقه ی معلمی و مربیگری در کارنامه خود دارید و امروز دغدغه ی بازگشت به فرهنگ دیرین بومی، ملی را. به گفته خود شما سینمای امروز ما هنوز سینمای پاکی است پس چگونه اقتباس از فیلم های هالیوود را بدون اشکال خوانده و آن را رشد سینمای حرفه ای می دانید؟ غافل از این واقعیت که فیلم هالیوودی، فرهنگ، تفکرواعتقادات و از سوی دیگر فیلم‌نامه، بازیگر، گریم و حتی بدل کاری های هالیوودی را می‌طلبد؛با نمایشهای پی در پی از هنر نمایی چند بدلکار و ورزش های رزمی و پارکور، در چندین سکانس و رقص و آواز های کوچه بازاری بی محتوا و شوخی های رکیک و دو پهلو، آن هم در سینمای مقدس کودک که هنوز هم خیلی ها با احتیاط در آن حضور می‌یابند نمی‌توان ادعای ساخت فیلمی با منش سبکی و محتوایی این کمپانی های مردود شده از حیث اخلاق و عقاید ملی و مذهبی را داشت. آهو شخصیتی نپخته، بی دست و پا و گنگی‌ست که هیچ وقت مخاطب متوجه نشد علت آن همه تلاش و قربانی شدن چندین حیوان در طول داستان برای نجات او، رسیدن به وصال میمون است یا ارزشهای نداشته اش؟؟؟؟ یا نه پیشونی سفید می تواند ارزش ها و هنجارها یی داشته باشد که بتواند الگو و قهرمان معرفی شود؟!!! شما که معتقدید کلاه قرمزی و شهر موش‌ها دیگر ربطی به بچه ها ندارند و برای بزرگتر ها ساخته می شوند، شما چه کرده‌اید که معصومیت و زلالی کودکان سرزمینتان خدشه دار نشود؟؟! #سیدجوادهاشمی _ابتذال ۳ @farsi8519
‎بهائیت یکی از فرقه‌های استعماری در ایران است که قبل از انقلاب در جهت ضربه زدن به مردم مسلمان ایران خدمات فراوانی به رژیم پهلوی نمود. پس از انقلاب اسلامی که شرایط برای تبلیغ تفکرات انحرافی آنها از بین رفت، فعالیت‌های تبلیغی خود را در قالب‌های متعدد شروع نمودند. از گذشته مجامع آموزشی و فرهنگی از جمله بسترهای نفوذ بهائیان در فرهنگ اسلامی‌ایرانی بوده که تاکنون نیز ادامه دارد. اخیرأ نیز برخی چهره‌های غرب‌نشین بهائی نیز با استفاده از روش‌های روانشناسی غربی نفوذ خود را در میان خانواده‌های مسلمان بیشتر کرده‌اند. . یکی از این عناصر بهائی فردی به نام است که ساکن آمریکا بوده و سابقا نیز عضو محفل روحانی بهائیان سنتا مونیکا بوده است. متأسفانه کتاب‌ها و سی‌دی‌های این فرد بهائی نه تنها در ایران انتشارات رسمی دارد بلکه برخی ادارات دولتی نیز از کتاب‌ها و سی‌دی‌های وی برای آموزش کارمندان خود استفاده می‌کنند. عدم شناخت برخی مسئولان و مردم از شیوه‌های تبلیغی فرقه ضاله موجب انحراف و مشکلات عدیده فرهنگی و اجتماعی شده است. یکی از آخرین اقدامات انتشارات این فرد بهائی یعنی ما و شما، انتشار گسترده ویدئوهای این فرد در آپارات یکی از پر مخاطب ترین رسانه‌های اجتماعی در ایران است. حرکتی که در سالیان قبل در مشابه بین‌المللی آن یعنی یوتیوب انجام داده بود! البته این انتشار در این دو رسانه تفاوت هایی با هم دارد؛ یکی از این تفاوت های حذف عناوین با محتوای جنسی در آپارات نسبت به یوتوب در تصاویر اولیه ویدئو‌ها است. اما شاید مهمترین اشکال موجود در این آثار عدم تطابق دینی و فرهنگی آن با فرهنگ ایرانی اسلامی است.بیشتر ویدئو‌ها بر مبنای سوالات مطرح شده از طرف مخاطبان این شخص است که غالبا در خارج از ایران زندگی میکنند، افرادی ذوب در فرهنگ غربی که مشکلات و مسائل از همان دست را به عنوان سوال مطرح میکنند؛ مشکلاتی که غالبا به روابط جنسی آزاد، خیانت و ... مربوط میشود؛ سوالاتی که به صورتی عریان و بی پروا مطرح و جواب هایی مبتنی بر روان شناسی الحادی دریافت میکنند؛ این طرز سوال و جواب را از دو حیث میتوان مورد نقد قرار داد؛ اولا اینکه آیا مطرح کردن این نوع سوالات از یک رسانه سراسری از نظر شرعی و یا حتی روان شناسی کاری درست محسوب می شود؟ در ثانی آیا انتشار اینگونه مشکلات و مسائل خود به نوعی ترویج آن محسوب نمیگردد!؟ البته این سوالات تنها بخشی از مشکلات این فرد و نوع تفکرش است! مشکلاتی که به نظر نمی‌رسد مورد توجه متولیان مجوز دادن قرار بگیرد! و طبعا آپارات هم که مبنایی بیشتر اقتصادی دارد دلیلی برای حذف این گونه مطالب ندارد!