eitaa logo
معراج
118 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
250 ویدیو
1 فایل
حد انسان آسمان است و باید پله‌های ترقی را پیمود و به آسمان رسید!☁️🕊 -کپی؟ +فقط در صورت عضویت در کانال😇 برای ثبت نظرات ارزشمند شما: https://daigo.ir/secret/1476496805 برای ارتباط با ما: @Adib2000
مشاهده در ایتا
دانلود
💝 حرفی که دارم با شما گفتن ندارد  این حرف‌های بی‌صدا گفتن ندارد  این دردها درمان ندارد غیر وصلت  این غصّه‌ی بی انتها گفتن ندارد  چشم گنهکار من و دیدار رویت  دردی که باشد بی دوا گفتن ندارد  هر بار توبه کردم و هر بار ... بگذر  این ماجرای توبه ها گفتن ندارد  آقا اگر کاری برایت کرده باشم  باشم اگر بی ادعا، گفتن ندارد  هر صبح و شب گریان غم‌هایت نبودیم  حال دل این بی وفا گفتن ندارد  آقا خودت یک کربلا روزی من کن  اصلاً فراق کربلا گفتن ندارد اللهم عجل لولیک الفرج✨✨
زیارت امام زمان در روز جمعه السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ فِى أَرْضِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللّٰهِ فِى خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ الَّذِى يَهْتَدِى بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِىُّ النَّاصِحُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجاةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ، عَجَّلَ اللّٰهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الْأَمْرِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ، أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولَاكَ وَأُخْرَاكَ، أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ تَعَالَىٰ بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَأَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلَىٰ يَدَيْكَ؛وَأَسْأَلُ اللّٰهَ أَنْ يُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَأَنْ يَجْعَلَنِى مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَالتَّابِعِينَ وَالنَّاصِرِينَ لَكَ عَلَىٰ أَعْدائِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِى جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ . يَا مَوْلاىَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ، صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ، هٰذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ، وَالْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرِينَ بِسَيْفِكَ، وَأَنَا يَا مَوْلاىَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَجَارُكَ، وَأَنْتَ يَا مَوْلاىَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالْإِجَارَةِ، فَأَضِفْنِى وَأَجِرْنِى صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ. https://eitaa.com/joinchat/800587958C3565e6cefe
سلام و نور✨ ممنون از کسانی که تا به حال توی مسابقه شرکت کردن فقط یه موضوعی رو دوباره تکرار می‌کنم. من عرض کردم توی پرسشنامه نام کاربری‌تون رو بنویسین، اما متاسفانه بعضیا اسم خودشون رو با فارسی نوشتن. ♨️منظور از نام کاربری، اسمی هست که در این قسمت که توی عکس مشخص کردم، نوشتین. لطفا فقط نام کاربری‌تون رو بنویسین. عزیزانی هم که توی پرسشنامه نام خودشون رو نوشتن، نیازی نیست دو مرتبه توی مسابقه شرکت کنن. ممنونم از همراهی‌تون🌺
❓❔❓❔❓ ۶۵. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمدنی است یا آوردنی؟ 🟢آنچه از متن دین درباره اختیار و ارادة آدمی به دست می‌آید، این است که انسان، بی شک، در زندگی فردی و اجتماعی خود اختیار دارد. بر این مبنا باید گفت، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امامی آوردنی است؛ همان طور که حقیقتی آمدنی و ظهور یافتنی است. از این رو تا زمانی که شرایط برای جنبش جهانی فراهم نشود، او هرگز ظهور نخواهد کرد. 🟣در این بین، ما مسلمانان مسؤولیت آماده سازی جنبش مهدوی را داریم، تا با کسب معرفت دربارة امام و با آگاهی دهی به جامعه انسانی برای ایجاد بستر توحیدی، اراده جمعی و فردی خود را به کار بگیریم. امام، آوردنی است؛ چرا که این بخش از مقدمات، بی‌شک در اختیار ما انسان‌ها نهاده شده است و بلکه از ما خواسته شده است در این راه گام برداریم و هرگز سستی و کاهلی از خود نشان ندهیم؛ امّا این که به حکم ضرورت، مسأله مهدویت در زندگی انسانی براساس حکمت الهی، نهادینه شده و امری است که به طراح نظام هستی باز می‌گردد و اختیار انسانی در آن نقشی ندارد، امام آمدنی است؛ یعنی پس از آن که تمام اراده‌های انسانی، دست به دست هم داد و مردم، از سر اضطرار و آمادگی، در جست وجوی آن مهدی موعود برآمدند، آن گاه خدای متعال، براساس حکمت و مصلحتی که همواره در کار نظام هستی و تدبیر الهی بوده است، اراده می‌فرماید و ظهور را رخصت می‌دهد. 🟤البته شکی نیست که زمینة اذنِ ظهور از سوی خدای متعال، در اختیار انسانی است؛ ولی اصلِ اذنِ الهی، از اختیار آدمی بیرون است و باید دعا و ندبه کرد، تا خدای متعال امر به ظهور کند. بر اساس سنّت قرآنی، هر گاه اضطرار آدمی به غایت خود رسید، بدون تردید، اجابت الهی به دنبال آن خواهد آمد. 📚 @meerag ☆●☆●☆●☆●☆
مهدی امام منتظر.mp3
525.8K
مهدی امام منتظر... 🧡🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معراج
🌟🦋🌟🦋 🦋🌟🦋 🌟🦋 🦋 #صد_نفر_ناشتا #قسمت_هشتاد_و_پنجم هوا تاریک شده بود که استوار و دو نفر همراهش برگشتند
🌟🦋🌟🦋 🦋🌟🦋 🌟🦋 🦋 دو روز بعد چگینی همراه با گروهبان بهادر که به جانشینی عادل اعزام شده بود از راه رسید. بهادر تنومند، تیره‌رو و کم سخن و بد اخم بود. بوی تکبری بی‌جهت که از او به مشام میرسید، هرگونه تأثیر مطلوبی در برخورد با او را خنثی میکرد. افراد حتی در حضور او از رفتن عادل اظهار دلتنگی و ملال میکردند. عادل بعد از پیاده کردن تختخواب سفری و رختخواب بهادر از قاطر و جا دادن آن در دفتر، با او در روی تپه به گفتگو پرداخت. از خلق و خوی استوار و افراد، وضع منطقه و مسئولیتی که در غیاب استوار به گردن درجه‌دار ارشدی چون او خواهد افتاد صحبت کرد. بهادر از این که عادل چنان مسئولیتی را دردسر نامیده است حیرت کرد و گفت: - عجب آدم ناشکری هستی داداش. دردسر کدامه؟ بگو فرصت. این یعنی همه کاره شدن در غیاب استوار و صنار سه شاهی به جیب زدن. عیب و علتی داره بین به خود بخور یک عمرِ استوار و امثال اون، دو روزی هم ما پای این سفره بنشینیم؟ خب وقتی خود افراد آنچه گرفته‌ن میارن، حضرت عباس مابین جلو روی تو میذارن، ناز کردنت چیه دیگه؟ بگو ببینم پیش‌نماز کدام مسجدی میخوای بشی؟ زندگی خرج داره برادر. واسه طاق ابروی کی این یک سال و اندی رو توی این خراب شده مانده‌ای؟ عادل خواست چیزی بگوید اما به بی تأثیری کلامش در همکار، یقین کرد و ساکت ماند. عصر قبل از فرو نشستن آفتاب بهادر را با خود به ده برد. آنچه از زیبائی دشت و خرزهره‌های پُرگل حاشیه رود و غرابت دل چسب صخره‌ها و آبشار تنگه گفت، با پوزخند همکار روبرو شد و از او شنید که: - فکر نان کن داداش که خربزه آبه. عادل سری جنباند و گفت: - همیشه همینو می‌گن. نمیشه آدم در عین حال که به فکر نانه، گاهی هم به خربزه و آبدار بودن و شیرینی‌اش فکر کنه؟ وقتی به دکان سیدهادی رسیدند، عادل سیدهادی را زرد و زارتر از سابق دید. گلوله از ماهیچه‌ی ساقش عبور کرده بود و آسیبی به استخوان نرسانده بود. سید، عادل را که دید خواست از جا بلند شود، عادل دست روی شانه‌اش گذاشت و فشار داد. سید اشک به چشم آورد و گفت: - دیدی این از خدا بیخبر میخواست بچه‌هامو يتيم کنه. بابام قربانت یه خبری از سید نگرفتی که با دیدنت جان تازه‌ای بگیره. عادل گفت: - به جدت ندانستم تو رو زده‌ن. نه استوار اسمی برد و نه اونای دیگه. سید گفت: - پس لابد از وضع مصری زن ماندگار هم بی‌خبر مانده‌ای؟ عادل گفت: - چی میگی سید؟ زنی که میگن خورده اونه؟ اون چرا؟ نونش که میرسید. سید گفت: - اون چرا نه. اونجا معرکه‌ی جان بود، نه نان. چطور میتونست گوشاشو بگیره و صدای ما رو نشنوه. اون چرا و من چرا، پس کی؟ ما همه‌مان بودیم. اگه نایب و افرادش نرسیده بودن بعد از تیر خوردن اون، مردم ولو ده تا نعش هم جلو پاشان دراز به دراز می‌افتاد تا خان و اهل و عیالشو تیکه تیکه نمیکردن، دست بردار نبودن. من درد پا و غم مرگ و تیرخوردگی رو از خاطر برده بودم. نبودی از نزدیک تماشا کنی این زن چطور چنگ به سینه‌ش انداخته بود و مقابل لوله تفنگ‌ها بی‌پروا بد و بیراه میگفت و جلو می‌رفت. وقتی خان سرش داد کشید:« لکاته‌ی تخم حرام! لقمه منو میخوری و بر ضدم دسته راه میندازی؟» گفت: «سگ، هم نعشت رو بخوره و هم لقمه‌ات رو. از تو نامردتر باشم اگه نرم خرم آباد گدائی کنم که زیر منت تو نباشم. شوهر علیلِ من برای اون یه لقمه نان، تو کوه و کمر از صبح تا شام جان میکنه.» عادل گفت: - حالا کجاس؟ وضعش چطوره؟ سید سرش را پائین انداخت و گفت: - چرا از من می پرسی‌. دو قدم راهه تا کلبه‌ش. چند دفعه‌ای که به هوش آمده اسم تو رو به زبون آورده. یه آهنگرِ کولی از دهات پائین آورده‌ن گوله رو با آش و لاش کردن دور و بر زخم، با هزار مرارت در آورد. روی زخم رو هم داغ زد و مرهم گذاشت. از دواهای پاسگاه هم من و اون و پسر صالح استفاده کرده‌ایم. اون بیچاره که قرص و کپسول رو به زحمت از لای دندانای کلید شده‌اش انداختن توی حلقش و آب دادن روش. عادل از بهادر خواست پیش سیدهادی بماند تا او عیادتی از زن بکند و برگردد. جلوی کلبه‌ی ماندگار چندتائی زن دیده میشدند. ماندگار را مثل سگ کتک خورده‌ای کز کرده کنارِ درِ کلبه دید. عادل سلامی به مرد چوپان کرد. ماندگار چشمان خسته و کم فروغش را به سوی کلبه برگرداند و گفت: - داره میمیره. حال و توشی نداره. شیر میریزیم حلقش. شیر برنج میدیم. هرچی خون داشته ازش رفته. عادل گفت: - دواها هیچ افاقه‌ای به حالش داشته؟ چوپان آهی کشید و گفت: - چی بگم سرکار؛ اینه که هس. عادل به دنبال ماندگار که بی رمق خود را به داخل کلبه کشیده بود، وارد شد. مصری در بستری محقر بالای اتاقک زیر روزن دیده میشد. نوری که از روزن به داخل میتابید نیمی از چهره‌اش را روشن کرده بود. گونه‌های زن برجسته‌تر و زیر گونه‌هایش شیب بیشتری یافته بود. چنان آرام نفس می‌کشید که انگار نمی‌کشد.
معراج
🌟🦋🌟🦋 🦋🌟🦋 🌟🦋 🦋 #صد_نفر_ناشتا #قسمت_هشتاد_و_پنجم هوا تاریک شده بود که استوار و دو نفر همراهش برگشتند
عادل با خود اندیشید: «این همان زن طنازی است که زیر درخت بادام به انتظارم ایستاده بود؟» برای شکستن ملال سکوت از ماندگار پرسید: - خان چی میگه؟ ماندگار نجواکنان گفت: - خان چی داره بگه؟ مگه رفته‌م که ازش بپرسم. قبر پدر خودش و گله‌اش. من از این کلبه تکان نخورده‌م. منم و این زن. دار دنیا همینو دارم. بچه‌دارش که نتونستم بکنم تا فردا پس فردا که سر میذارم و میمیرم به دادش برسه یا لااقل مایه‌ی دلخوشی‌اش باشه. حالا هم که عاقبتش این شده. کی فکر میکنه این سایه با این دماغ تیر کشیده و جان به لب آمده شیر زن من باشه؟ عادل دستی به شانه مرد که از هق هق گریه تکان می‌خورد زد و از کلبه خارج شد. ✍️گودرز شکری 【@meerag】 🌸🌿🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو خوب باش کسی ندید خدا که میبینه 🌾🌾
زندگی نه به عقب برمیگرده نه با فوتوشاپ درست میشه زندگی همین روند تکراریشو ادامه میده تا جایی که خودت قشنگش کنی! 🕊@meerag
مثل درخت! 🌳 🟠توي باغ هر چيز را مي‌شود كاشت، ولي هر چيزي را نبايد كاشت. چيزي بايد كاشت كه فايده داشته باشد و سرمايه باشد. 🟢دل مثل باغ است. توي باغ دل هم هر چيزي نبايد كاشت و بايد صفا و صميميت و يكدلي كاشت، نه كينه و دشمني و عداوت. همان كه حافظ مي‌گويد: «درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد نهال دشمني بركن كه رنج بي شمار آرد» البته اين فقط حرف حافظ نيست، حرف امام سجاد (ع) است: «اَغرِس في اَفِئدَتِنا اَشجارَ مَحَبَّتِكَ» خدايا! در دل‌هاي ما درخت دوستي بنشان. 💐💐