#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
گر نباشد حيا و درك و شعور
آدمي طعنه ميزند به ستور
جان انسان كه تربيت نشود
آدمي گاو ميشود به مرور
حيواني پلشت و نكبت بار
كه فقط ميتوان از او شد دور
ميچرد هرچه را كه ميبيند
وانگهي گند ميزند در سور
تن، تنومند و طبع ايشان پست
چشم بينا و ذوق ايشان كور
گر كه خدمت كند، به قصد رياست
ور عبادت كند، به نيت حور
گر دهان وا كند به در سفتن
متنفر شوي و او منفور
في المثل گر رود به گورستان
دم به دم رم كنند اهل قبور
بارها ديدهام من ايشان را
از قضا، آدمي است بس مشهور!
﴿مرتضي لطفي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
نميدانم قمار زندگي را بردهام يا نه؟!
براي مرگ چيزي با خودم آوردهام يا نه؟
من آن گنگام كه از خود بيخودم عمريست
باور كن خودم حتي نميدانم كه چيزي خوردهام يا نه؟!
خودم بيحس شدم گاهي به پشت من نگاهي كن
- ببين شلاق جايش مانده روي گردهام يا نه؟
درونم جنگجويي از نفس افتاده ميپرسد
هنوز از آن شكست قبليام سرخوردهام يا نه؟!
خودم از ريشههايم با خبر هستم كه خشكيدند
ولي سبز است برگام راستي پژمردهام يا نه؟!
چه پرسشنامهها پر كردهام اما روانكاوم -
نميداند هنوز آيا كه من افسردهام يا نه؟!
سؤالي سالها ذهن مرا درگير خود كرده
پس از مرگ از كجا بايد بدانم مردهام يا نه؟
﴿اصغر عظيمي مهر﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
آسوده خاطرم كه تو در خاطر مني
گر تاج ميفرستي و گر تيغ ميزني
اي چشم عقل، خيره در اوصاف روي تو
چون مرغ شب كه هيچ نبيند به روشني
شهري به تيغ غمزۀ خونخوار و لعل لب
مجروح ميكني و نمك ميپراكني
گيرم كه بركني دل سنگين ز مهر من
مهر از دلم چگونه تواني كه بركني؟!
حكم، آن توست اگر بكشي بيگنه وليك
عهد وفاي دوست نشايد كه بشكني
اين عشق را زوال نباشد به حكم آنك
ما پاك ديدهايم و تو پاكيزه دامني
از من گمان مبر كه بيايد خلاف دوست
ور متفق شوند جهاني به دشمني
خواهي كه دل به كس ندهي ديدهها بدوز
پيكان چرخ را سپري باشد آهني
با مدعي بگوي كه ما خود شكستهايم
محتاج نيست پنجه كه با ما درافكني
سعدي چو سروري نتوان كرد لازم است
با سخت بازوان به ضرورت فروتني
﴿سعدي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
شايد اين بار تبر دست درختان افتاد
كار صياد به آهوي گريزان افتاد
شايد امروز مرا چيدي و با خود بردي
گذر شاخهي خشكيده به گلدان افتاد
كوه در دامنه سرد خودش چادر زد
آتش كلبهي ما ياد زمستان افتاد
قهوهي فال مرا سربكش امشب، شايد
آخرين عكس من و تو ته فنجان افتاد
تو بهار مني و سهم من از خاطرهات
گل سرخي ست كه در جوي خيابان افتاد
آن كبوتر كه فرستادهاي آمد، اما
خبر نامه شنيد و لب ايوان افتاد
﴿مهسا تيموري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
اين شانههاي خستهي من ناتوانترند
از اينكه در نبود تو طاقت بياورند
اين زخمهاي كهنه كه مرهم نديدهاند
قربانيان ظلمت آن شام آخرند
پاييز يا بهار نه! فرقي نميكند
بيتو چهار فصل خدا گريه آورند
فرصت نشد كه با تو خداحافظي كنم
حيف است لحظههاي تو با گريه بگذرند
تو بوي خوب عطر گل ياس ميدهي
پس كوچهها به يمن حضورت معطرند
آنقدر خوش ادا كه تو لبخند ميزني
آيينهها اداي تو را در ميآورند
وقتي كنار پنجره، زل ميزني به ماه
حتي ستارهها به شما رشك ميبرند
اينجا سراغ بوسه و باران نگرد نيست
اين دشمنان دوست نما خار و خنجرند
بگذار اين جماعت محروم از آفتاب
آهسته از مقابل روي تو بگذرند
﴿فواد ابراهيمي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
عمري مرا به حسرت ديدن گذاشتي
بين رسيدن و نرسيدن گذاشتي
يك آسمان پرندگيام دادي و مرا
در تنگناي "از تو پريدن" گذاشتي
وقتي كه آب و دانه برايم نريختي
وقتي كليد در قفس من گذاشتي
امروز از هميشه پشيمانتر آمدي
دنبال من بناي دويدن گذاشتي
من نيستم...نگاه كن! اين باغ سوخته
تاوان آتشي ست كه روشن گذاشتي
گيرم هنوز تشنهي حرف توام ولي
گوشي مگر براي شنيدن گذاشتي؟
آلوچههاي چشم تو مثل گذشتهاند
اما براي من، دل چيدن گذاشتي؟
حالا برو، برو كه تو اين نان تلخ را
در سفرهاي به سادگي من گذاشتي
﴿مهدي فرجي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
پريشان كرده جمع عاشقان را با سر تاري
ندارد گيسوانش جز پريشان ساختن كاري
امان از آبروي رفته وقتي سخت ميگريد
ميان مردم بيگانه مرد خويشتن داري
دليل گريههاي بيامانم را بگويم؟ چشم
مرا از چشم شهر انداخت چشم مردم آزاري
من از داغ غمش ميميرم و او را چه غم باشد
اگر كم باشد از خيل گرفتاران گرفتاري
دل مغرور عمري در جواب عشق گفتي: نه!
غزالي از كنارت رد شد و حالا تو هم آري
﴿سجاد ساماني﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
دست بر پيشانيام بگذار...تب دارم هنوز!
صبح دارد ميرسد از راه و بيدارم هنوز
خشكسالي آمده اينجا ولي من بعد تو
تكه ابر كوچكي هستم كه ميبارم هنوز
شيشهي عطر دلم با رفتنت خالي نشد
اينهمه سال است از بوي تو سرشارم هنوز
هيچكس از شانههايم جز تو باري برنداشت
نيستي من روي دوش شهر سربارم هنوز
نام تو پيچيده دور تارهاي صوتيام
مثل آهنگي قديمي روي تكرارم هنوز
آخ اگر وا ميشد از روي دهانم قفل شرم
ميزدم فرياد هر شب: دوستت دارم هنوز
﴿حسنا محمدزاده﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
امشب چه سينهسوز است، بانگ اذان مولا
خيزد صداي تكبير، از عمق جان مولا
از لحظههاي افطار، در شوق وصل دلدار
بر چهره ميدرخشيد، اشك روان مولا
مولا گشوده آغوش، بهر وصال جانان
قاتل به مسجد آيد، بر قصد جان مولا
زهرا كنار محراب، با ذكر وا عليا
يا فاطمهست امشب، ورد زبان مولا
زخم سرعلي را، ديدند اهل مسجد
دردا كه نيست پيدا، زخم نهان مولا
اي نخلها! بگرييد؛ اي چاهها! بناليد
ديگر علي نداريد، اي دوستان مولا!
حق علي ادا شد، فرق علي دو تا شد
سرهايتان سلامت، اي خاندان مولا
اي دوستان! بياييد، با من به شهر كوفه
تا سر نهيم امشب، بر آستان مولا
ريزيد اي يتيمان! در سفرههاي خالي
خون جگر به جاي، خرما و نان مولا
"ميثم!" دگر اميدي، در ماندن علي نيست
از دست رفته ديگر، تاب و توان مولا
﴿غلامرضا سازگار﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
دليل دارد اگر سر به زير و غمگينم
نمانده باطني اصلاً به ظاهر دينم
نگاه كردم و ديدم تمام شد عمرم
هنوز جاهلم و بندهي شياطينم
گناه كردم و از رو نرفتم و حالا
مرا زمين زده اين كولهبار سنگينم
قساوتِ دلِ آلودهام سبب شده است...
امام عصر خودم را اگر نميبينم
هميشه بر در اين خانه محترم بودم
مني كه مستحق ناسزا و نفرينم
خودم اگر چه خودم را دگر نميبخشم
ولي به رحمت پروردگار، خوش بينم
درست نيست بيايم به خانه، ميدانم
اجازه هست كمي پشت خانه بنشينم؟
اگرچه شيعه نبودم تمام عمرم را
خوشم به لطف علي در صف محبينم
شنيدهام كه علي همدم فقيران بود
در آرزوي علي سالهاست مسكينم
خدا كند كه بيايد كنار من باشد
خدا كند كه بيايد زمان تلقينم
**
مرا به مرهم و طب و طبيب حاجت نيست
كه اشك روضهي عباس هست تسكينم
شكستهاي كمرم را بلند شو برويم
سكينه را چه كنم من شهيد خونينم؟
هزار شكر كه امالبنين نميبيند
چقدر غنچهي تير از تن تو ميچينم
﴿محمدجواد شيرازي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئيا آخر جهان شده بود
كعبه ميرفت در دل محراب
لحظهي گريهي اذان شده بود
كوفه لبريز از مصيبت بود
باد در كوچه نوحهخوان شده بود
شور افتاد در دل زينب
پي بابا دلش روان شده بود
در و ديوار التماسش كرد
در و ديوار مهربان شده بود
شوق ديدار حضرت زهرا
در نگاه علي عيان شده بود
خار در چشم و تيغ بين گلو
زخم، مهمان استخوان شده بود
سايهاي شوم پشت هر ديوار
در كمين علي نهان شده بود
ناگهان آسمان ترك برداشت
فرق خورشيد، خونفشان شده بود
در نجف سينه بيقرار از عشق
گفت "لا يمكن الفرار" از عشق
﴿سيدحميدرضا برقعي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
غم به ابروي تو و روي لبت لبخند است
واي از آن فتنهگريها كه در اين پيوند است
تار موي تو گره خورده به بند دل من
مو بپوشان كه دلم باز به مويي بند است
زندگي گوشه قلب تو بهشت است بگو
رهن مخروبهترين گوشهي قلبت چند است
جگرم سوخت ولي باز دعايت كردم
منتي نيست كه اين خاصيت اسپند است
﴿امير سهرابي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan