#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
جا ماندهايم، تاب دويدن نمانده است
حتي به خويش، اميد رسيدن نمانده است
اي شاخهي بلند كه دور از رسيدني
آسوده باش پاي پريدن نمانده است
ما شانه از گناه تو خالي نكردهايم
ديگر توان دوش كشيدن نمانده است
آمادهايم قصه ببافي براي وصل
اما دريغ، گوش شنيدن نمانده است
سر را كه سالهاست به زانو سپردهايم
از ما سري براي خميدن نمانده است
از آه ما نترس كه دامن بگيردت
نايي براي آه كشيدن نمانده است
شايد به عمد قفل قفس باز مانده است
ما را ببخش! بال پريدن نمانده است
﴿علي صفري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
از تو دل كندم كه تمرين شكيبايي كنم
تا خودم را تشنه روزي كه ميآيي كنم
آبرويي را كه كمكم جمع كردم حاضرم
روز ديدار تو يكجا خرج رسوايي كنم
از كتاب گيسوانت صفحهاي را بازكن
تا برايت مو به مو تفسير زيبايي كنم
ميپذيرم عشق هم تنها دروغي بيش نيست
گر در آغوش تو هم احساس تنهايي كنم
صبركن تا مثل رودي بر فراز پرتگاه
مرگ را در ديده مردم تماشايي كنم
﴿فاضل نظري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
اسفند رفته بود و زمستان ادامه داشت
فصل نبودن تو كماكان ادامه داشت
شك داشتم كه اشك من آنگونه ميچكيد،
يا ابر بود و بارش باران ادامه داشت
مويت وزيد و رفت، ولي زير گوش من
هوهوي بادهاي پريشان ادامه داشت
با من حياط خانه به خلوت نشسته بود
تا صبح، شبنشيني ايوان ادامه داشت
دنبال اشكهاي تو هر قدر آمدم
بغضت ادامه داشت، خيابان ادامه داشت...
از خواب هم پريدم و در چشم من هنوز
كابوس رفتن تو كماكان ادامه داشت
﴿حسين صادقي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
ما كاسبان حجرهي تنهايي خوديم
هر شب خمار نغمهي لالايي خوديم
چون ابر با شكسته دلي خو گرفتهايم
دلبسته غرور مقوايي خوديم
شايد به چشم هيچكس اينجا، نيامديم
آيينهايم و خيره به زيبايي خوديم
آتش گرفتهايم و جنون كسب و كار ماست
پروانهوار پيرو شيدايي خوديم
از عيب خلق بيخبريم و عجيب نيست
عاشق شديم و در پي رسوايي خوديم!
دريا شدن جواب گذشتن ز سنگهاست
روديم و وامدار توانايي خوديم
نفرين نميكنيم كسي را به غير خويش
ما كشتگان آه مسيحايي خوديم
﴿محمدحسن جمشيدي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
نيمۀ دوم هر سال دلم آشوب است
خوش به حال تو كه هر نيمه برايت خوب است
خوش به حالت كه زمين خوردۀ دنيا نشدي
مثل من در غم هر روز خودم جا نشدي
سايهام پشت سرم نيست جلوتر رفته
سايهام از خود من حوصلهاش سر رفته
هر كسي در دل خود آينهكاري دارد
چه كسي با دل بيآينه كاري دارد؟
و نشسته است زمستان و كنارش يك زن
باد سرد آمده با قصد فروپاشي من
باز شد پنجره، باران به اتاقم باريد
خيس باران شدم آرام به من ميخنديد
باد زد پنجره را بست نشستم بيتو
چه كنم با همۀ صبر، شكستم بيتو
ديدهام توي همين شهر چه ديوانه چه مست
من اگر سر به بيابان نگذارم خوب است
خواب ديدم گلي از پيرهنم افتاد و...
يك نفر آمد و برداشت به دستم داد و...
نگرانم نكند خواب خرابش بكند
چشمهايم كه پر از آب... خرابش بكند
*
باز نزديك بهار است، دلم خوش باشد
باز نزديك بهار است، دلم خوش باشد
﴿معصومه عيسيوند﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
فواره شرح معني اين يك عبارت است:
دنيا حضيض عزت و اوج حقارت است
بيرون هر قفس قفسي ديگر است باز
در اصل نام ديگر دنيا اسارت است
چون عمر رفته را نتوان باز پس گرفت
هر منفعت كه ميكند انسان خسارت است
زاهد در انتظار بهشت است و عيب نيست
اين عاقلان عبادتشان هم تجارت است
در معني "وجود" همين بس كه پيش دوست
اظهار "هيچ" بودن ما هم جسارت است
عاشق به گريه آمد و بوسيد يار را
عاقل هنوز منتظر يك اشارت است
﴿فاضل نظري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
بايد آيينه را قسم بدهم
صورتت را به من نشان بدهد
ديدن روي ماه تو، تنها
ميتواند به من توان بدهد
رو گرفتي...خسوف شد...شبها
آه! از سوز مانده بر لبها
نفسي زنده كن مرا كه فقط
ميتواند دم تو، جان بدهد
انت روح الحياه...لم يرضا
بعدك جسمنا عن الدنيا
دوننا، لا تسافري زهرا!
كاش هجران، كمي امان بدهد
جز من و كودكان و سلمان و
دو سه يار "به حق-مسلمان"م
يك نفر نيست در مدينه به ما
برسد... آب دستمان بدهد
اينهمه زخم... آه... اينهمه زخم
رازهاي تو بود و دم نزدي
چاره ساز علي...بگو چه كنم؟
كيست تا مرهمي نشان بدهد؟
"كمي آب روان بريز اسماء..."
عذر ميخواهم از همه سادات!
روضه سنگين شده...كسي بايد
آب قندي به روضه خوان بدهد
﴿عارفه دهقاني﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
به آهي ميتوان از خود برآوردن جهاني را
كه يك رهبر به منزل ميرساند كارواني را
اگر از حسن عالمگير او واقف شدي زاهد
پرستيدي به جاي كعبه هر سنگ نشاني را
تماشايي عيار ناز خوبان را چه ميداند؟
كه نتوان بيكشيدن يافت زور هر كماني را
دلي كز دست خواهد رفت، به، كز دست بگذارم
كسي تا كي سپرداري كند برگ خزاني را؟
سبكساران به شور آيند از هر حرف بيمغزي
به فرياد آورد اندك نسيمي نيستاني را
نباشد سركشي در طبع پيران گران تمكين
به صد من زور بردارد ز جا، طفلي كماني را
ز پاس هيچ دل غافل مشو در عالم وحدت
كه دارد در بغل هر غنچه اينجا گلستاني را
ندارد شكوه از اوضاع مردم، ديده حق بين
به يوسف ميتوان بخشيد جرم كارواني را
تو كز نازكدلي از نكهت گل روي ميتابي
چه لازم بر سر حرف آوري آتش زباني را؟
دل آيينه از تسخير طوطي آب ميگردد
نه آسان است صيد خويش كردن نكته داني را
فداي نيك بختان هر كه شد، از نيك بختان شد
هما منشور دولت ميكند هر استخواني را
اگر در خواب بيهوشي نباشد گوشها صائب
به حرفي ميتوان تقرير كردن داستاني را
﴿صائب تبريزي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
دگر آن شبست امشب كه ز پي سحر ندارد
من و باز آن دعاها كه يكي اثر ندارد
من و زخم تيز دستي كه زد آنچنان به تيغم
كه سرم فتاده برخاك و تنم خبر ندارد
همه زهر خورده پيكان، خورم و رطب شمارم
چه كنم كه نخل حرمان به از اين ثمر ندارد
ز لبي چنان كه بارد شكرش ز شكرستان
همه زهر دارد اما چه كند شكر ندارد
به هواي باغ مرغان همه بالها گشاده
به شكنج دام مرغي چه كند كه پر ندارد
بكش و بسوز و بگذر منگر به اين كه عاشق
بجز اين كه مهر ورزد گنهي دگر ندارد
مي وصل نيست وحشي به خمار هجر خو كن
كه شراب نااميدي غم درد سر ندارد
﴿وحشي بافقي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
با رودخانه پاي درختي قرار داشت
سيبي كه فكر خودكشي از شاخسار داشت
مقصد مهم نبود، چه دريا چه باتلاق
ميرفت رود و از همه قصد فرار داشت
يادش نرفته بود خزان درختها
بيخود نبود باغ هراس از بهار داشت
كوهي كه تن به تيشه معدنچيان سپرد
ياقوت سرخ داشت، دل داغدار داشت
وقتي گريست "شيشۀ مي" هقهق از ملال
معلوم شد چقدر غم روزگار داشت
سهراب غرق خون شد و وقتي شكست خورد
هم زخم، هم نشان ز پدر، يادگار داشت
گل گرچه شاد بود كه از شاخه چيده شد
از باغبان خويش جز اين انتظار داشت
ما را چنان كه بايد و شايد كسي نديد
روز ازل هم آيينه ما غبار داشت
﴿فاضل نظري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
بنشين بگويمت چيست دنياي دل سپردن
يك دم نگاه و لبخند يك عمر غصه خوردن
طرار قابلي بود با چشمهاي وحشي
داراييام دلي بود، آمد به قصد بردن
دل برد و رفت و حالا جان كندن است بودن
در انتظار ماندن در انتظار مردن
من ماندم و خيالي، چشمي و آبسالي
جاي ستارهها اشك، شب تا سحر شمردن
ديري ست در شگفتم از سخت جاني خويش
در چاه عشق سخت است افتادن و نمردن
﴿سعيد فارس﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
جهان اگرچه كه در ظاهر امنوآرام است
ولي بدون تو در هالهاي از ابهام است
تمام آنچه كه دربارهي تو ميدانيم
اگر درست تأمّل كنيم، اوهام است
قسم به دوستي گرگوميش صبحوغروب
كه غير بام تو هر بام ديگري دام است
در اين زمانۀ شهرت، خوشابهحال دلي
كه آشناي تو و بين خلق گمنام است
تفاوتي نكند پير يا جوان بودن
كسي كه از غم هجران نمرده ناكام است
در اين تلاطم امواج تند سردرگم
خيال هر اقيانوس با تو آرام است
براي سوختن آمادهاند عشّاقت
چرا كه پختهشدن آرزوي هر خام است
سپيدهوار سر از شب برآر اي خورشيد
كه آفتاب جهان بيتو بر لب بام است
﴿مجتبي خرسندي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan