#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
از تو با مصلحت خويش نميپردازم
همچو پروانه كه ميسوزم و در پروازم
گر تواني كه بجويي دلم امروز بجوي
ور نه بسيار بجويي و نيابي بازم
نه چنان معتقدم كهم نظري سير كند
يا چنان تشنه كه جيحون بنشاند آزم
همچو چنگم سر تسليم و ارادت در پيش
تو به هر ضرب كه خواهي بزن و بنوازم
گر به آتش بريم صد ره و بيرون آري
زر نابم كه همان باشم اگر بگدازم
گر تو آن جور پسندي كه به سنگم بزني
از من اين جرم نيايد كه خلاف آغازم
خدمتي لايقم از دست نيايد چه كنم
سر نه چيزيست كه در پاي عزيزان بازم
من خراباتيم و عاشق و ديوانه و مست
بيشتر زين چه حكايت بكند غمازم
ماجراي دل ديوانه بگفتم به طبيب
كه همه شب در چشم است به فكرت بازم
گفت از اين نوع شكايت كه تو داري سعدي
درد عشق است ندانم كه چه درمان سازم
﴿سعدي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
يك عمر داغ كربلا يادش نميرفت
دلشورههاي عمّه را يادش نميرفت
درس و حديثش مانع روضه نميشد
برپايي بزم عزا يادش نميرفت
بر دوش دل، بار مصيبت داشت عمري
جان دادن خون خدا يادش نميرفت
بالاسرِ هر پيكرِ بر خاك خفته
لبخند شمر بيحيا يادش نميرفت
بردند بيصبرانه بعد از گوشواره-
گهواره را بين عبا... يادش نميرفت
تب داشت بابا! سوخت خيمه! زجر آمد!
زد تازيانه بيهوا! يادش نميرفت
هنگام غارت بود و در بين شلوغي...
افتاد زير دست و پا؛ يادش نميرفت
لعنت بر آن دستي كه هجده نيزه آورد
سرهاي روي نيزهها يادش نميرفت
كنج خرابه... زير نور ماه...آرام...
شب-گريههاي بيصدا يادش نميرفت
***
در كنجِ حجره، داشت جان ميداد امّا
كهنه حصير و بوريا يادش نميرفت!
﴿مرضیه عاطفی﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
نيامدي و غمت بارها به من سر زد
چو در بر او نگشودم، نرفت و بر در زد
بنا نبود كه دل، با غم تو بنشيند
همين كه نام تو را برد، من دلم پر زد
گريست با من و از قصۀ جدايي گفت
به سرسلامتيام ساغري به ساغر زد
چو ديد در جگرم تير بيوفايي را
برون كشيدش و اينبار كارگرتر زد
چه كرد عشق تو با من كه با هزار ستم
دلم هنوز براي غم تو ميلرزد
﴿فاضل نظري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
هركه افتاد ز پا، خاكنشين من بودم
هركه آمد به زمين، نقش زمين من بودم
شوق، سرخيل صف اهل نيازم كرده است
سجدهاي هركه ترا كرد، جبين من بودم
راز خود كرد وصيت همه با من مجنون
بر سر او نفس بازپسين من بودم
آستان بوس ركاب تو كه را قدرت بود
با تو آن روز كه همخانۀ زين من بودم
اين زمان غير من آنجا همه كس ره دارد
ياد روزي كه در آن بزم، همين من بودم
سعي من كردم و شد وصل نصيب دشمن
ديگري صيد تو كرد و به كمين من بودم
هر كف خاك، به جولانگه شه ميگويد
پيش ازين پادشه روي زمين من بودم
در چمن بود قيامت ز فغان دوش سليم
بلبلان را چه گنه، باعث اين من بودم
﴿سليم تهراني﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
وقتي شبيه فاطمه لبخند ميزني
بر چيني شكستهي دل، بند ميزني
من غرق خوابم و تو براي ظهور خويش
هر صبح جمعه، رو به خداوند ميزني
كي پرچم مقدس دارالخلافه را
بر قلهي رفيع دماوند ميزني!؟
در دولت كريم شما حرف فقر نيست
آقا تو حرفهاي خوشايند ميزني
بعد از زيارت نجف و طوس و كربلا
حتماً سري به فكه و اروند ميزني
با اشك ديده، آب به قبر مطهّر
آنان كه كشتگان فراقند ميزني
﴿وحيد قاسمي ﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
نگاه كرد دلم در نگاه او حل شد
سرم به خانۀ جهد و جنون مبدل شد
نگاه كرد نگاهم به چشم او افتاد
ميان ماندن و رفتن دلم معطل شد
دو چشم داشت دو مشعل به دست، زنگي مست
براي ساختنم سوختن مسجل شد
دو چشم داشت دو ديوان حافظ و سعدي
كه سهل و ممتنع حال من مخيل شد
فرشته بود نگاهش خموش و عشق به دوش
و آيههاي سكوتش كه وحي منزل شد
چه شد دلم؟ فقط اينقدر ميتوانم گفت
هر آنچه شد همه با آن نگاه اول شد.
﴿سيده تكتم حسيني﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
خستهام بعد تو از اين من بيصبر و قرار
بايد از دست خودم پا بگذارم به فرار
قهرت آموخت به من، كر شدن يك آدم
گاه از فرط سكوت است نه از داد و هوار
منم آن مرد كه همواره خودش را ميباخت
قبل هرچيز، جلوي تو سر ميز قمار
بي تو افتادهام از قيمت و سطحي شدهام
مثل شعري كه مبدل شده باشد به شعار
من همانم كه تو سر رفتهاي از آغوشش
باغباني كه رزش رد شده از روي حصار
خنده از روي لبت رفته و چشمان ترم
مدتي هست نيفتاده به گلهاي انار
جاي تقويم به در خيرهام امروز كه عيد
لحظهي آمدن توست نه آغاز بهار
﴿جواد منفرد﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
چنان گرفته ترا بازوان پيچكيام
كه گويي از تو جدا نه...كه با تو من يكيام
نه آشناييام امروزي است با تو همين
كه ميشناسمت از خوابهاي كودكيام
عروسوار خال مني كه آمدهاي
دوباره باز به مهماني عروسكيام
همين نه بانوي شعر مني كه مدحت تو
به گوش ميرسد از بانگ چنگ رودكيام
نسيم و نخ بده از خاك تا رها بشود
به يك اشارهي تو روح بادباكيام
چه بركهاي تو كه تا آب، آبي است در آن
شناور است همه تار و پود جلبكيام
به خون خود شوم آبروي عشق آري
اگر مدد برساند سرشت بابكيام
كنار تو نفسي با فراغ دل بكشم
اگر امان بدهد سرنوشت بختكيام
﴿حسين منزوي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
فوّارهوار، سر به هوايي و سر به زير!
چون تلخي شراب، دلآزار و دلپذير
ماهي تويي و آب من و تنگ روزگار
من در حصار تنگ و تو در مشت من اسير!
مرداب زندگي همه را غرق ميكند
اي عشق! همّتي كن و دست مرا بگير!
اي مرگ ميرسي به من امّا چقدر زود!
اي عشق ميرسم به تو امّا چقدر دير!
شيريني فراق كم از شور وصل نيست
گر عشق مقصد است، خوشا لذت مسير!
چشمانتظار حادثهاي ناگهان مباش!
با مرگ زندگي كن و با زندگي بمير!
﴿فاضل نظري﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
اين چنين احساس كردم بين رؤيا بارها
ميزنم بوسه به دست و پايت آقا بارها
خواستم تا مهزيارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پيش رو "امّا اگرها" بارها
با چنين وضع وخيم و رو به قبله بودنم
حال و روزم را شدي هر روز، جويا بارها
اي طبيبي كه به دنبال مريضت ميروي
با وجودي كه مرا كردي مداوا بارها...
... كور بودم كه تو را نشناختم، عيب از من است
شد حجاب ديدگانم حب دنيا بارها
اين همه گفتي كه دور معصيت را خط بكش
من وليكن كردهام امروز و فردا بارها
چشمپوشي از گناهان معنياش اين است كه
با تغافل ميكني با من مدارا بارها
كشتي انس مرا طوفان شهوت غرق كرد
ريخته بار مرا در قعر دريا بارها
جنس نامرغوب بيخ ريش صاحب ميشود
آه آقا روي دستم مانده حالا "بارها"
بارهايم را خريدي، اي خريدار كريم
مادرت بس كه سفارش كرد من را بارها
﴿محمد فردوسي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
جگر شير در اين معركه ميخواهي؟ هست
غير جنگيدن و آزاد شدن راهي هست؟
تيغ ما تشنهي خون است به زينب سوگند
موسم عشق و جنون است به زينب سوگند
كار ما، دادن جان، مثل سليمانيهاست
اين شهادت به خدا عادت ايرانيهاست
لشگر ابرهه با فيل اگر آمده است
نوبت بارش سجيل، دگر آمده است
به سگ زرد بگوييد سرت خواهد رفت
تير پرتاب شده، تا جگرت خواهد رفت
از عراق و يمن و شام تو را ميكوبيم
از همه خطهي اسلام تو را ميكوبيم
روزتان، شام سياه است؛ ببين كي گفتم
كارتان ناله و آه است؛ ببين كي گفتم
﴿مهدي همتيان﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan
#نجواهاي_شبانه
🍀🍂🌹🌸🌹🍂🍀
از فراق تو نمرديم، مسيحا نشديم
چشم ما تار نشد از غم و بينا نشديم
جاي تو دست به دامان طبيبان بوديم
حقمان بود اگر باز مداوا نشديم
بيتو يك عمر پي هركس و ناكس رفتيم
گم شديم آخر ازين غفلت و پيدا نشديم
نام مجنون بهروي ماست ولي كو مجنون؟
وقتي از هجر تو آوارهي صحرا نشديم
درد اين است كه ما محض رضاي دل تو
بيخيال خوشي فاني دنيا نشديم
خاك عالم به سر ما كه در اين عمر دراز
لحظهاي مشتري يوسف زهرا نشديم
گريه كرديم ولي گريۀ بيفكر چه سود؟
قطره بوديم ولي وصل به دريا نشديم
پيش ما آمدي اما همه غفلت كرديم
لحظهاي پاي قدم رنجهي تو پا نشديم
قصدمان بود همه سنگ صبورت باشيم
قصدمان بود كه از بخت بد اما نشديم
**
همه رفتند حرم ما كه نرفتيم هنوز
زائر مرقد ششگوشهي آقا نشديم
كاش ميشد كه تو ما را به زيارت ببري
يك شب جمعه به پابوسي حضرت ببري
﴿سيدپوريا هاشمي﴾
☄️
🌙
✨☄️
❣️💫☄️
❤️❣️✨🌙☄️ 🇮🇷 @mehre_mihan