💢 پرهیز از دنیای فریبنده
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 مثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ، لَيِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِي جَوْفِهَا
🔹 دنيا مانند مار (خوش خط و خال) است كه پوستی نرم دارد ولی در درون آن زهر کشنده است.
📚 حکمت 119 نهج البلاغه
داستان دلنشین منبر
@membariha313
استاد عالی 1_869775969.mp3
زمان:
حجم:
3.03M
▪️دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِيادٍ▪️
🔖منبر کوتاه🔖
#استاد_عالی
💠وقتی که عقیله بنی هاشم #حضرت_زینب سلام الله علیها وارد قصر ابن زیاد شد واکنش میرزای بزرگ شیرازی 💠
🔻شيخ مفيد ره در ارشاد مينويسد: دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِيادٍ وَ عليها اَرْذَلُ ثِيابِها وَ هِيَ مُتَنَکِّرَةٌ [هنگامي که زينب به مجلس پسر زياد در آمد پستترين جامه را پوشيده بود و به طور ناشناس وارد شد.] 😭
🔻 در منتخب طريحي و مقتل ابی مخنف است که: وَ کانَتْ تَتَخَفَّي بَيْنَ النِّساءِ وَ هِيَ تَسْتُرُ وَجْهَها بِکُمِّها لِاَنَّ قِناعَها اُخِذَ مِنْه . [خود را در ميان زنان مخفي ميکرد و صورت خود را با آستين ميپوشانيد چون مقنعه اش را از او گرفته و ربوده بودند.] 😭
#حضرت_زینب_کبری سلام الله علیها
🔻عفت زینب کبری سلام الله علیها
داستان دلنشین منبر
@membariha313
🟣دعا کنید ثواب دون سوراخ نباشد!
ورنه موش دزد در اَنبان ماست
گنـدم اعمـال چهـل ساله کجـاست؟
اول ای جـان دفـع شرّ مـوش کـن
بعد از آن، در جمع گندم کوش کن
باید اخلاق رذیله برود. قدیم گندم را در انبار مےریختند، موش هم بود. موش ها گندم را می خورند. هرچه این شخص گندم مےریخت، از آن طرف موش ها این گندم را مۍخوردند. شاعر خوب شعری می گوید. می گوید : ورنه موش دزد در اَنبان ماست، قدیم به کیسه اَنبان می گفتند. گنـدم اعمـال چهـل ساله کجـاست؟ ما موش دزد داریم. باید یک فکری به حال این موش دزد بکنیم. باید ردش کنیم برود.
این موش دزد همان اخلاق رذیله است. تکبر است. محبت دنیاست. اینها را باید ردش کنیم، تا ردش نکنیم، این نمازها ولو اسقاط تکلیف هم بکند، اما ما را به معراج نمی برد. شصت و پنج سال پیش، شخصی به مرحوم استاد ما شیخ علی اکبر برهان می گفت: در مفاتیح نوشته که فلان عبادت این همه ثواب دارد، این دعا را بخوانی اینقدر ثواب دارد، مگر می شود این همه ثواب! تعجب کرده بود. استاد ما می فرمودند: «دعا کنید که ثوابدون ما سوراخ نباشد». ما ثوابدان هایمان سوراخ است. این همه ثواب است، ولی ثوابدون سوراخ است. به همین خاطر ثواب ها می رود.
شما مرتب شیر توی ظرف می ریزی ، اما ظرف سوراخ است و شیر ها می رود، فایده ندارد. ایشات فرموند: «دعا کنید که ثوابدان سوراخ نباشد تا این ثواب ها جمع شود.»
داستان دلنشین منبر
@membariha313
4.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬انتظار یعنی آماده باش برای ظهور
رهبر انقلاب: یاد امام زمان(عج) تداعی کننده این است که خورشید طلوع خواهد کرد،
به زودی خواهد آمدان شاءالله
🎤 رهبر معظم انقلاب
داستان دلنشین منبر
@membariha313
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬جوونهاکاری بکنیدکه دعای امام زمان عجل الله بدرقتون باشه...
🎤حجت الاسلام والمسلمین کافی
#کافی
داستان دلنشین منبر
@membariha313
✍امام على عليه السلام:
بهترين برطرف كننده اندوه، خشنود بودن به قضاى الهى است.
📚غررالحكم حدیث ۹۹۰۹
داستان دلنشین منبر
@membariha313
🎤سخنرانی حاج آقا دانشمند
🎬موضوع: بترسیم از خدا، امروز میدونی
چرا مملکت ما به این روز افتاده
#دانشمند
داستان دلنشین منبر
@membariha313
4.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا میدونم بلدی ولی نمیکنی | قاطی نکن | استاد پناهیان
داستان دلنشین منبر
@membariha313
1.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬پاداش و فضیلت نماز شب
🎤حجت الاسلام والمسلمین رفیعی
# رفیعی
داستان دلنشین منبر
@membariha313
امام على عليه السلام:
هرگاه گناهى مرتكب شدى، به محو آن با توبه بشتاب
إنْ قارَفْتَ سَيّئةً فعَجِّلْ مَحْوَها بالتَّوبةِ
تحف العقول صفحه81
داستان دلنشین منبر
@membariha313
استاد مومنی4_5918043524581818550.mp3
زمان:
حجم:
2.4M
🔖منبر کوتاه🔖
#امیرالمومنین علیه السلام
🔖آثار محبت و دوست داشتن مولا امیرالمومنین امام علی علیه السلام 🔖
#استاد_مومنی
داستان دلنشین منبر
@membariha313
✨﷽✨
🌼طلبهای که به لوسترهای حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعتراض داشت!
✍️فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعی روایت کرده: یکی از طلبههای حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی بود. روزی از روی شکایت و فشار روحی کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (ع) عرضه میدارد: شما این لوسترهای قیمتی و قندیلهای بیبدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردهاید، در حالی که من برای اداره امور معیشتم در تنگنای شدیدی هستم؟! شب امیرالمؤمنین (ع) را در خواب میبیند که آن حضرت به او میفرماید: اگر میخواهی در نجف مجاور من باشی اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگی است، و اگر زندگی مادّی قابل توجّهی میخواهی باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنی، چون حلقه به در زدی و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف میشود و عرضه میدارد: زندگی من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله میدهید! بار دیگر حضرت را خواب میبیند که میفرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع میتوانی استقامت ورزی اقامت کن، اگر نمیتوانی باید به هندوستان به همان شهر بروی و خانه فلان راجه را سراغ بگیری و به او بگویی: به آسمان رود و کار آفتاب کند. پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتابها و لوازم مختصری که داشته به فروش میرساند و اهل خیر هم با او مساعدت میکنند تا خود را به هندوستان میرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را میگیرد، مردم از این که طلبهای فقیر با چنان مردی ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب میکنند!
وقتی به در خانه آن راجه میرسد در میزند، چون در را باز میکنند، میبیند شخصی از پلههای عمارت به زیر آمد، طلبه وقتی با او روبرو میشود میگوید: به آسمان رود و کار آفتاب کند. فوراً راجه پیش خدمتهایش را صدا میزند و میگوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایی کنید، و پس از پذیرایی از او تا رفع خستگیاش وی را به حمام ببرید، و او را با لباسهای فاخر و گران قیمت بپوشانید. مراسم به صورتی نیکو انجام میگیرد، و طلبه در آن عمارت عالی تا فردا عصر پذیرایی میشود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جای مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصی که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟ گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتی به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش برای آنان آماده است. هنگامی که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جای برخاستند، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جای ویژه خود نشست. نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ میشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه میدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکی از آنها را هم که از دیگری زیباتر است برای او عقد میبندم، و شما ای عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید.
چون صیغه جاری شد، طلبه که در دریایی از شگفتی و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟ راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (ع) شعری بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعرای فارسی زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعرای ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگی به دل نمیزد، پیش خود گفتم: حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (ع) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسی پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتی مطلوب بگوید، نصف داراییام را به او ببخشم، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم. شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم: به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند... طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (ع) است. راجه سجده شکر کرد و خواند: به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند؛ به آسمان رود و کار آفتاب کند.
📚کتاب عبرت آموز، تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
داستان دلنشین منبر
@membariha313