eitaa logo
منبر مجازی حاج یاسر طاهری
128 دنبال‌کننده
656 عکس
167 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 شیخ حسین انصاریان همان کسی است که یک روزی این حرفها رو زد و بهش حمله کردند و گفتند داری سیاه نمایی میکنی‌... اون زمان اگر مسئولین این حرفشو میشنیدن، امروز کار به اینجا نمیرسید. الهی هر دستی که این کلیپ رو به اشترک می‌ذاره به ضریح امام حسین (علیه سلام ) بخوره🤲 .... .... حاج یاسر طاهری منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت سوم 🔻 آن دو ملک به صدای آسا که گویا زمین و آسمان را به لرزه آورده از جنازه پرسیدند: مَن ربک؟ (خدای تو کیست؟) و من از ترس و نه دل داشتم و نه زبان و فکر کردم که جنازه بی روح جواب اینها را نخواهد داد و الآن با این گرزها خواهند زد و قبر پر از آتش شود پس بهتر این است که من گویم. 🔻در دل متوسل شدم به علی‌ ابن‌ ابیطالب علیه‌السلام، چون او را بخوبی میشناسم او دادرس درماندگان است. به مجرد این ، قلبم قوت گرفت و زبانم باز شد و چون سکوتم طولانی شده بود آن دو ملک، عصبانی تر سؤال نمودند که خدا و معبود تو کیست؟ مثل اول نترسیدم و به صدای جواب گفتم که معبود من خدای یگانه بی همتاست. پس سؤال کردند: من نبیک (یعنی پیغمبر تو کیست؟) 🔻و در این هنگام تپش من کمتر و زبانم بازتر و صدایم کلفت تر گردیده جواب دادم پیغمبرم رسول خدا محمد بن عبدالله صلى الله علیه و اله است. آن دو ملک نیز غضبشان بالکل رفت و صورتشان گردید و از من هم آن ترس و وحشت نیز رفت پس سؤال نمودند از کتاب و قبله و امام و خلیفه رسول الله، جواب دادم من قرآن کریم و قبله ام کعبه است و ائمه را با حسب و نسب برایشان نام بردم. 🔻بعد از آن شنیدم که گفتند «نم نومة العروس» (مثل عروس در حجله بخواب) و رفتند و من با همان حال وخیم به رفتم و از آن اضطراب راحت شدم. پس از برهه ای که به حال آمدم و چشم باز نمودم خود را در مفروشی دیدم... ♨️ ادامه دارد... 📚# کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت چهارم 🔻چشم باز نمودم و خود را در مفروشی دیدم و جوان خوشرو و خوشبویی را دیدم که سر مرا به زانو نهاده و منتظر به حال آمدن من است و من برای برخاستم و به آن جوان سلام نمودم و او هم تبسمی نموده و جواب سلام داده و با من مهربانی نمود و گفت: بنشین که من نه پیغمبرم نه امام و نه ملک، بلکه حبیب و تو هستم. 🔻پرسیدم شما که هستید و اسمتان چیست؟ گفت: «اسمم است یعنی راهنما. من همان رشته محبت تو به اهل بیت پیغمبر هستم و از تو هیچ جدایی ندارم مگر این که تو خود را با هوس و از من دور کنی. سازگاری من با تو، و بود و نبود من به دست و تو بوده، در صورت معصیت از تو گریخته‌ام و پس از توبه با تو همنشین بوده‌ام و از این جهت گفتم در مسافرت این از تو جدایی ندارم مگر هنگام تقصیر و یا قصوری که از ناحیه خودت بوده. و من همان خدا که به تو سپرده شده هستم، قرآن پر است از قصه های من است ولی افسوس که این همه قرآن خواندید و با من اظهار ناشناسایی می نمایید. من الان میروم و تو باید کمی استراحت کنی، خداحافظ.» 🔻تنها که ماندم به فکر احوال خود و حرف های هادی فرو رفتم، دیدم حقیقتاً رفتار های آدمی در دنیا خوابی است که دیده شده و حالا که و هوشیار شده‌ایم تعبیر آن خواب است که ظاهر می‌شود و هرکس به اندازه‌ی کم گذاشتن در دنیا افسوس و می‌خورد. ولی پشیمانی حالا سودی ندارد و در توبه بسته شده. در این اندیشه و غم و اندوه دوباره خوابم برد... ♨️ ادامه دارد... سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت پنجم 🔻چیزی نگذشت که نمودم دو نفر، یکی خوش‌ صورت و دیگری بسیار زشت در راست و چپِ سر من نشسته‌اند و دارند مرا از پا تا به سر هر یک را جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می‌نویسند و بعضی از اعضا را از قبیل و چشم و زبان و گوش را چند بار بو می‌کشند و با هم صحبت می‌کنند پس از آن در طومار ثبت می‌کنند و من حرکتی به خود نمی‌دادم که نفهمند من بیدارم ولی در نهایت بودم. 🔻از جدیت آنها در ، فهمیدم که زشتی‌ها و زیبایی‌های مرا ثبت می‌کنند و آن خوش صورت، من بود چون در آن گفتگویی که با هم داشتند معلوم بود نمی‌گذارد بعضی از زشتی‌ها ثبت شود به عذر اینکه کرده‌ام یا فلان عمل نیک آن گناه را از بین برده و یا آن را زیبا و نیکو کرده؛ همچون اکسیر که مس را نماید و من از این جهت او را دوست داشتم. 🔻پس از ثبت تمامی کارها، دیدم آن نوشته را لوله کرده و آویزان گردنم کردند و پس از آن قفسه‌ای آوردند که به اندازه بدن من بود و مرا در میان او جا دادند و پیچ و مهره‌ای که داشت پیچیدند! کم کم آن تنگ میشد به حدی که مرا در فشار انداخت، نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها با عجله تمام پیچ و مهره ها را می‌پیچیدند تا آن قفسه که گنجایش مرا داشت به قدر سماور کوچکی باریک شد و استخوان‌ هایم همگی خرد شد و در هم شکست و من که به صورت نفت سیاه بود از من گرفته شد و من بیهوش شده بودم و نمی‌فهمیدم... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب _حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
🌏 قسمت ششم 🔻پس از مدتی به آمدم و دیدم سر مرا هادی به زانو گرفته، گفتم: «هادی ببخش حالی ندارم که برخیزم و در این بی ادبی معذورم، تمام شکسته و هنوز نفسم به روانی بیرون نمی‌آید و صدایم ضعیف شده است.» اشکم نیز جاری بود و از جدایی گله‌مند بودم که در نبود او اولین فشار را دیدم. 🔻هادی برای دلداری من گفت: «این خطرات در منزل اول گیر همه است، هر چه بود گذشت و امید است بعد از این چنین چیزی پیش نیاید. این عالم از ناحیه خود شماست و این قفسه که تو را در آن گذاشتند ترکیبی از اخلاق بد انسان است که روح انسان را در جهان مادی فرا گرفته، و در این جهان به صورت قفسه ظاهر شده و ممکن است که هزار بخورد چون اصل خوی‌های زشت سه تاست؛ حرص و غرور و حسادت که اولی آدم را از بهشت بیرون نمود و دومی شیطان را مردود ساخت و سومی قابیل را به جهنم برد اما این سه هزاران شاخ و برگ پیدا می‌کند که مقدارش در هر کسی متفاوت است.» 🔻هادی در بین این گفتار خود دست به اعضای من می‌کشید و دردها دفع میشد و از مهربانی های او تازه‌ای می‌گرفتم. صورت و اعضایم از کثافات و کدورت، پاک شده بود و داشت و فهمیدم که آن فشار یک نوع تطهیری است برای شخص که پلیدی ها با آن گرفته شود. 🔻از هادی پرسیدم این آویزان به گردنم چیست؟ گفت نامه عمل تو است که در آخر کار و روز باید حساب خرج و دخل تو تصفیه شود و در این عالم به آن نیازی نیست... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز عید سعید فطر به امامت حاج یاسر طاهری مازندران ساری بلوار کشاورز روبروی بازار شهید بهشتی مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام ساری روز عید راس ساعت ۷/۳۰صبح
🌏 قسمت هفتم 🔻هادی گفت: من سفر تو را کم میبینم در شب جمعه برو به نزد اهل بیت خود شاید به طلب مغفرت یادی از تو بنمایند. هادی رفت و من به نشستم تا شب جمعه رسید و خبری نشد. پس به صورت پرنده‌ای در منزلم به روی درختی نشستم و به رفتار خویشان و آشنایان که جمع شده بودند و به قول خودشان برای من خیرات میکردند و روضه خوانی داشتند و می‌خواندند نظر داشتم. 🔻دیدم کارهایشان برایم فایده ای ندارد چون نیت اصلی‌شان خودشان است و اگر خویشان هم ای داشتند فقط برای خودشان بود که چرا بی‌سرپرست مانده‌اند و چنان به دنیای خود غرق‌اند که نه یادی از من و نه یادی از مردن و خود میکنند. با حال نا امیدی به قبرستان برگشتم و از سوراخ قبر داخل شدم دیدم هادی آمده است و دیدم یک ظرف پر از در وسط حجره است پرسیدم این از کجاست؟ هادی گفت: کسی از اینجا عبور می‌کرد و برایت فاتحه‌ای خواند خدا کند او را که به موقع توشه برایت آورد. 🔻هادی گفت باید سفرت را شروع کنی و از سه اول که برای سه سال اول تکلیف است عبور کنی، این سه منزل خطری ندارد چون از سن پانزده تا هیجده که زمان رشد است در مخالفت واجبات و محرمات عقوبت زیادی ندارد بخاطر ضعف عقل و وجود قوه و هوس‌های او. 🔻پس احتیاج به همراهی من نداری و من را در منزل چهارم خواهی کرد، فردا کوله پشتی خود را به پشت ببند و به این شاهراه که رو به طرف است حرکت کن تا به من برسی... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام 🌏 قسمت هفتم 🔻هادی گفت: من سفر تو را کم میبینم در شب جمعه برو به نزد اهل بیت خود شاید به طلب مغفرت یادی از تو بنمایند. هادی رفت و من به نشستم تا شب جمعه رسید و خبری نشد. پس به صورت پرنده‌ای در منزلم به روی درختی نشستم و به رفتار خویشان و آشنایان که جمع شده بودند و به قول خودشان برای من خیرات میکردند و روضه خوانی داشتند و می‌خواندند نظر داشتم. 🔻دیدم کارهایشان برایم فایده ای ندارد چون نیت اصلی‌شان خودشان است و اگر خویشان هم ای داشتند فقط برای خودشان بود که چرا بی‌سرپرست مانده‌اند و چنان به دنیای خود غرق‌اند که نه یادی از من و نه یادی از مردن و خود میکنند. با حال نا امیدی به قبرستان برگشتم و از سوراخ قبر داخل شدم دیدم هادی آمده است و دیدم یک ظرف پر از در وسط حجره است پرسیدم این از کجاست؟ هادی گفت: کسی از اینجا عبور می‌کرد و برایت فاتحه‌ای خواند خدا کند او را که به موقع توشه برایت آورد. 🔻هادی گفت باید سفرت را شروع کنی و از سه اول که برای سه سال اول تکلیف است عبور کنی، این سه منزل خطری ندارد چون از سن پانزده تا هیجده که زمان رشد است در مخالفت واجبات و محرمات عقوبت زیادی ندارد بخاطر ضعف عقل و وجود قوه و هوس‌های او. 🔻پس احتیاج به همراهی من نداری و من را در منزل چهارم خواهی کرد، فردا کوله پشتی خود را به پشت ببند و به این شاهراه که رو به طرف است حرکت کن تا به من برسی... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب حاج یاسر طاهری ساری مسجد امام حسن عسکری علیه‌السلام منبر مجازی حاج یاسر طاهری 🆔@menbarmajazyhajyasertaheri