یه جوری اینجا رعد و برق میزنه که گویی خیل کثیری خواهش کردهاند:
[ من سرم گرم گناه است، سرم داد بزن! ]
من سرم گرم گناه است،
ولی هم سردرد دارم هم دلنازکم؛
میشه یه جوری صدام کنی که دلم آروم بگیره؟
اونقده غیرتیه که حتی اگه غم عالم توو دلم باشه، از دلم در میاره و فقط و فقط غم خودشو به دلم غالب میکنه.
+ به نظرت تو زندگی بعدیت چی میشی؟
– بعید میدونم برای زندگی بعدی هم "قالُوا بَلی" باشم...
کاش میتونستم به کسایی که راجع به علائقم میگن:
("آب و نون نمیشه")، بگم:
(به درک که آب و نون نمیشه! من نخوام آب و نون کوفت کنم کیو باید ببینم؟)
چند روزی مسافرت بودم و درگیر؛ حالا نمیدونم کانالای نخونده و فعالیت من حیث رو از کجا از کجا شروع کنم.
هر چیزی رو که دو روز رها میکنم، مث سیم هندزفری و کلاف کاموا میپیچه توو خودش و از نو باید سر ارتباطو باهاش وا کنم.