کاش میتونستم به کسایی که راجع به علائقم میگن:
("آب و نون نمیشه")، بگم:
(به درک که آب و نون نمیشه! من نخوام آب و نون کوفت کنم کیو باید ببینم؟)
چند روزی مسافرت بودم و درگیر؛ حالا نمیدونم کانالای نخونده و فعالیت من حیث رو از کجا از کجا شروع کنم.
هر چیزی رو که دو روز رها میکنم، مث سیم هندزفری و کلاف کاموا میپیچه توو خودش و از نو باید سر ارتباطو باهاش وا کنم.
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپوری مدام، گرم دمیدن بود
#حسین_منزوی
#شعروشکار
مدت مدیدی تصاویر حسابهای مجازیم سیاهسفید بود و حالا تصاویر حسابهای مجازی اکثر دوستان و نزدیکانم سیاهسفیده و این مساله خاکستریترم میکنه.
و دل به دست تو دادن مشابه این است
که بستنی بسپاری به بچّه در گرما...
ولی ملالی نیست، بذار این دل آب بشه تو دست تو؛ بذار چکّه چکّه بریزه زمین. واسه من همین بسه قد یه قطره از دلم مث بستنی آب شده بچسبه به دست و بال پر حرارتت. که تو هی دستاتو روش بمالی تا پاکش کنی ولی اون یه قطره از دلم همهش پخش شه و بیشتر بچسبه به تنت.
#ب_ت
کجا گرفته دلت باز، خسته گنجشکم؟!
پَری بزن! که پُر است آسمان دلش ابریست...